109
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ انس المحبّین فی الدّنیا کلام اللَّه و فی العقبى سلام اللَّه. شادى مؤمنان درین جهان از سماع نام و کلام اوست، و در آن جهان از دیدار و سلام او. مؤمن اوست که بزبان نام او میگوید و بجان و دل رضاء او میجوید دست از اغیار مىشوید و نسیم گل وصال مىبوید، در میدان عبودیّت مىپوید و بزبان حال این بیت میگوید:
نام تو مرا مونس و یارست بشب
وز ذکر توام هیچ نیاساید لب.
پیر زنى پارسا را گفتند: وقتى که در مناجات باشى ما را بدعا یاد دار. گفت: بیزارم از آن وقت که مرا با دوست رازى بود و جز از دوست مرا از چیزى یاد آید. اى مسلمانان همّت بلند دارید و در راه طلب کم از زنى مباشید. بنگرید که آن پیر زن در علوّ همّت خویش کجا رسیده:
بر همّت من زمانه را ناز نماند
بر دیده من سپهر را راز نماند
در پیکر طبل باز آواز نماند
پرواز مکن که جاى پرواز نماند
قوله: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ ربّ العالمین در قرآن فراوان قسم یاد میکند.
بعضى بذات قدیم خویش، چنانک: «قُلْ إِی وَ رَبِّی» «و رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»، بعضى بصفات کریم خویش چنانک: «وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ» «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ»، بعضى بمفعولات و مصنوعات خویش چنانک: «وَ الْمُرْسَلاتِ» «وَ النَّازِعاتِ» «وَ الْعادِیاتِ» «وَ الذَّارِیاتِ» «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ و امثاله. مؤمن موحّد اللَّه را جلّ جلاله بى سوگند باور دارد، بهر چه گوید تصدیق و تحقیق آرد، لکن بجلال عزّ خویش سوگند یاد میکند تأکید و تأیید را، تعریف و تشریف را تا دوست مىشنود، بجان مىنازد دشمن مىشنود، بدل میگدازد.
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ جواب قسم است سوگند یاد میکند که هیچکس نیست که بر او گوشوانى نیست مگر که بر او گوشوانى و نگهبانى هست، همانست که جاى دیگر گفت: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ» بر شما گوشواناناند فریشتگان دبیران، و نویسندگان بر شما موکّل کردهاند تا گفتار و کردار شما مىنویسند و آن گه بر مصطفى (ص) عرضه میکنند چنان که در خبر است.
قال رسول اللَّه (ص) «تعرض على اعمالکم فما کانت من حسنة حمدت اللَّه علیها و ما کانت من سیّئة استغفرت اللَّه لکم».
مؤمن موحّد معتقد چون میداند که از حقّ جلّ جلاله بر وى گوشوان است و نگهبان، باید که لباس مراقبت در پوشد، و گوش باحوال و اقوال و اعمال خود دارد و ساحت سینه خود از لوث غفلت پاک دارد. أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى بر دوام ورد خود سازد، إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ در پیش دیده خود دارد، «وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ» نقش نگین یقین خود گرداند.
آوردهاند که در مکه زنى بود فاجره و گفت: من طاوس یمانى را از راه طاعت برگردانم و در معصیت کشم. و طاوس مردى نکو روى بود و خوش خلق و خوش طبع. آن زن بر طاوس آمد و با وى سخن در گرفت بر سبیل مزاح. طاوس بدانست که مقصود وى چیست. گفت: آرى صبر کن تا بفلان جایگه آیم. چون بدان جایگه رسیدند، طاوس گفت: اگر ترا مقصودى است اینجا تواند بود. آن زن گفت: سبحان اللَّه این چه جاى آن کار است انجمن گاه خلق و مجمع نظارگیان.
طاوس گفت: أ لیس اللَّه یرانا فی کلّ مکان؟ اى زن از دیدار مردم شرم میدارى و از دیدار اللَّه که بما مینگرد، خود شرم ندارى؟! «یستخفون من النّاس و لا یستخفون من اللَّه»! آن سخن در زن گرفت، کمین عنایت برو گشادند توبه کرد و از جمله اولیا گشت.
قوله: فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ تا در نگرد مردم که او را خود از چه چیز آفریدهاند و از بهر چه آفریدهاند؟ خلق اللَّه وجها یصلح للسّجدة، و عینا تصلح للعبرة و بدنا یصلح للخدمة و قلبا یصلح للمعرفة، و سرّا یصلح للمحبّة: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» حیث زیّن السنتکم بالشّهادة و قلوبکم بالمعرفته و السّعادة. و ابدانکم بالخدمة و العبادة.
خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ این مردم را که آفریدند از آبى افکنده ریخته آفریدند. آبى که از پشت مرد بیرون میآید و از استخوان سینه زن. اوّل نطفه بود و بقدرت خود علقه گردانید، پس بمشیّت خود مضغه ساخت، پس باراده خود عظام را پدید آورد. بجود خود کسوه لحم در عظام پوشانید. چون خواست که بر مادر و پدرت جلوه کند، در صدف رحم ترا بصورت نیکو بیاراست چنان که نخّاس کنیزک را بیاراید، بوقت عرض، کذلک یزیّنک فی قبرک بعد ما صیّرک ترابا لیوم العرض على المرسلین و على ربّ العالمین. قال اللَّه تعالى:َ عُرِضُوا عَلى رَبِّکَ صَفًّا» کوزه که درو آب بود تو آن را نگونسار کنى، در وى هیچ نماند.
ربّ العزّة نطفه را در رحم نهاد و نگونسار نگه داشت، بقدرت خود. فسبحان من رکّب جسد ابن آدم ترکیبا احتوى على جمیع ما خلق فی العالم الاکبر. ربّ العزّة بعضى از مخلوقات بر صورت ساجدان آفرید، چون مار و ماهى و حشرات بعضى بر صورت راکعان، چون بهائم و سباع، بعضى بر صورت قائمان، چون اشجار و نبات، بعضى بر صورت قاعدان، چون جبال راسیات این همه بر سجود و رکوع و قعود مجبوراند و ایشان را در آن مدحى نه. و آدمى را بر صورتى آفرید که درو قدرت سجود و رکوع و قعود و قیام است و او را در آن اختیار و استطاعت داده لا جرم مستوجب مدح و ثنا شده که: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ الى آخر الآیة... سبحان من خلق ابن آدم لاظهار القدرة ثمّ رزقه لاظهار الکرم، ثمّ یمیته لاظهار الجبروت، ثمّ یحییه لاظهار الثّواب و العقاب فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.