224
۵ - النوبة الثانیة
قوله: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ، الهاء راجعة الى الکتاب المذکور فى اوّل السّورة، و التّنزیل اسم للقرآن. و قیل تنزیل مصدر اقیم مقام المفعول کما یقال! هذا الدینار ضرب الامیر اى مضروبه. ثمّ بیّن کیف نزّله، اى انزله مرّة بعد اخرى شیئا فشیئا مع جبرئیل و هو الرّوح الامین عَلى قَلْبِکَ یا محمد. سمّى جبرئیل روحا لانّ جسمه روح لطیف روحانىّ و کذا الملائکة روحانیّون خلقوا من الرّیح، و قیل خلقوا من الرّوح و هو الهواء. و قیل سمّى روحا لانّ حیاة الادیان و بقاؤها به و بما ینزل به کما بالرّوح حیاة الأبدان و بقاؤها، و قیل لانّ الحیاة اغلب علیه کانّه روح کلّه. و قیل الرّوح اسم علم له لا صفة و سمّاه امینا لانّ اللَّه تعالى ائتمنه على ما یؤدّیه عنه الى عباده و لم یخن قطّ فیما امر اللَّه به، یدلّ علیه قوله: مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ.
عَلى قَلْبِکَ یعنى علیک، و خصّ القلب بالذّکر لانّه محل الوعى و التثبیت.
قرائت حجازیان و ابو عمرو نَزَلَ بِهِ بتخفیف است و الرُّوحُ الْأَمِینُ برفع، و معنى آنست که: فرو آورد آن را جبرئیل بر دل تو و نزّل به بتشدید و الرّوح الامین بنصب قرائت باقى است، و معنى آنست که: فرو فرستاد اللَّه جبرئیل را بفرمان بر دل تو. همانست که جاى دیگر گفت: إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ
یعنى لک علینا ان جمعه فى قلبک، لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ، اى لتکون رسولى به الى الخلق اجمعین. تخوّفهم به عذاب النّار ان لم یوحّدونى و هذا من الجنس الذى یذکر فیه احد طرفى الشّىء و یحذف الطّرف الآخر لدلالة المذکور على المحذوف و ذلک انّه انزله لیکون من المبشّرین و المنذرین.
بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ اى بلغة العرب و کلامهم البیّن، قیل یعنى لغة قریش و جرهم و فیه تشریف لغة العرب على غیرها لانّه سبحانه سمّاه مبینا و لذلک اختار هذه اللغة لاهل الجنّة و اختار لغة العجم لاهل النّار.
وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ اى ذکر انزال اللَّه تعالى القران على محمد و ارساله الى کافة الخلق، لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ اى فى کتاب اللَّه المنزلة على الاولین و صحائفهم کالتوریة و الانجیل و صحف ابراهیم و زبور داود. و قال الزجاج: اى ذکر محمد و نعته کما یجدونه مکتوبا عندهم فى التوریة و الانجیل. نمىگوید عین قرآن در کتب پیشینیان است، که این خاصیّت محمد مرسل است و معجزه وى، و اگر در کتب پیشینیان عین قرآن بودى این تخصیص باطل گشتى. پس معنى آنست که ربّ العزة در کتب پیشینان خبر داد که: انه سیبعث فى آخر الزمان نبیّا نعته کذا و و صفته کذا، و سینزّل علیه کتابا صفته کذا و هو القرآن. نظیره: إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى، صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى یعنى مذکور فى الصّحف الاولى. انّ النّاس فى الغالب یؤثرون الدّنیا على الآخرة و وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى. أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً عامّة قرّاء بیرون از ابن عامر یکن بیا خوانند آیة منصوب، و المعنى او لم یکن علم علماء بنى اسرائیل بوجود نعت محمد، و ذکر القرآن فى التوریة علامة للعرب فى صدق محمد و نبوّته. باین قرائت أَنْ یَعْلَمَهُ در موضع رفع است لانّه اسم یَکُنْ، و آیَةً نصب لانّه خبر یَکُنْ، و ابن عامر تنها تکن بتاء تأنیث خوانده و آیَةً مرفوع، و باین قرائت آیَةً اسم تکن است و أَنْ یَعْلَمَهُ بجاى خبر در موضع نصب، و التقدیر او لم تکن لهم آیة بان یعلم علماء بنى اسرائیل انّ النّبیّ حقّ، و علما بنى اسرائیل، عبد اللَّه بن سلام و اصحابه الّذین آمنوا بمحمد (ص).
روى عن ابن عباس انّه قال: بعث اهل مکة الى الیهود و هم بالمدینة و سألوهم عن محمد فقال: انّ هذا لزمانه و انّا نجد فى التوریة نعته و صفته، فکان ذلک آیة لهم على صدقه.
وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ الاعجم الّذى فى لسانه عجمة و ان کان عربیّا، و الدواب کلّها عجم لانّها لا تتکلّم، و صلاة النّهار عجماء لانّها لا یجهر فیها، تقول رجل اعجم و اعجمىّ کما یقال: فلان احمر و احمرىّ منسوب الى نفسه، یشدّد الاعجمى و یخفّف فیقول رجل اعجم و اعجمىّ و قوله: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا اى غیر عربىّ، و امّا العجمىّ فهو الّذى لیس من العرب و ان کان فصیحا بالعربیّة، فالعجمىّ منسوب الى جنسه و الاعجمىّ منسوب الى نفسه، و لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ، فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ اهل تفسیر این آیت را چهار معنى گفتهاند: یکى آنست که لو نزّلناه القران بلغة العجم على رجل اعجمىّ فقراه على العرب لم یؤمنوا به و اعتلّوا بانّهم لا یفهمون منه و لا یفقهون. میگوید اگر ما این قرآن فرو فرستادیمى بر مردى اعجمىّ بر لغت عجم تا بر عرب خواندى، ایشان بنگرویدندى و گفتندى ما لغت عجم از مرد اعجمىّ درنمىیابیم و نمیدانیم، همانست که جاى دیگر گفت: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ، وجه دوّم و لو نزلنا الکتاب کما هو الآن على رجل اعجمىّ فقرأه على العرب لم یؤمنوا استنکافا من اتّباع من لم یکن منهم. اگر این قرآن بلغة عرب چنان که هست ما بر مردى اعجمى فرو فرستادیمى تا عرب خواندى هم بنگرویدندى و گفتندى ما را ننگ بود، که اتّباع کسى کنیم که نه عرب بود و نه از جنس ما، ازینجاست که ربّ العالمین منّت بر ایشان نهاد که رسول شما هم از نفس شما و جنس شما فرستادیم، و ذلک فى قوله: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وجه سوّم آنست که لو نزّلناه على بعض الاعجمین یعنى على البهائم و انطقناها، فقرأت علیهم ما آمنوا به، اگر ما این قرآن فرو فرستادیمى بر بهائم و ما آن را گویا کردیمى تا بزبان فصیح بریشان خواندى ، و این خود اعجوبه دیگر بودى ، ایشان هم بنگرویدى. همانست که ربّ العالمین گفت: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ الآیة. ابن مسعود بر ناقهاى بود که او را از تفسیر این آیت پرسیدند، اشارت بناقه کرد و گفت: هذه من الاعجمین، و باین قول اعجمین که بجمع سلامت گفت از بهر آن گفت که وصفه بالقراءة و هى فعل العقلاء، وجه چهارم آنست که: لو انزلنا القرآن عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ من البهائم فقراه علیهم محمد (ص) لم یؤمن البهائم، کذلک هؤلاء لانّهم کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.
کَذلِکَ سَلَکْناهُ کذلک اشارتست بکفر و شرک، سَلَکْناهُ این ها ضمیر با تکذیب میشود و ترک ایمان، اى کما ادخلنا الکفر فى قلوبهم کذلک ادخلنا التکذیب فیها. این آیات از روى معنى متّصل است، میگوید: اگر این قرآن بعضى اعجمین بریشان خواندیمى ایشان ایمان نیاوردندى از بهر آنکه ما تکذیب و ترک ایمان در دل ایشان چنان نهادیم که کفر و شرک نهادیم.
آن گه بر استیناف گفت: لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ فى الدّنیا کما رأت الامم المتقدّمة. و قیل فى القیامة و قیل معناه سلکنا الکفر فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِهِ یعنى کى لا یؤمنوا به، و لئلا یؤمنوا به، و روا باشد که سَلَکْناهُ این ها با قرآن شود و معنى آنست که ادخلنا القران فى قلوب المجرمین فعرفوا معانیه و عرفوا عجزهم عن اتیان مثله فلم یؤمنوا به حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ.
فیلجئهم ذلک العذاب الى الایمان، امّا وقت البأس او قبله.
فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً اى یأتیهم عذاب یوم القیامة فجأة و هم لا یعلمون بقیامها.
فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ. یعنى اذا رأوا العذاب یقولون: هل نحن مؤخّرون الى وقت آخر فنراجع عقولنا و نؤمن، ایشان چون عذاب بینند که ناگاه بایشان آید گویند هیچ روى آن هست که ما را درنگ دهند روزگارى دیگر تا ایمان آریم؟
ربّ العالمین گفت: أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ یعنى کیف یستعجلون بعذاب لو أتاهم طلبوا الانظار و لم ینظروا. چرا استعجال میکنند بعذابى که چون آید بایشان آن عذاب درنگ خواهند، و ایشان را درنگ ندهد، و تهدید را بلفظ استفهام گفت.
مقاتل گفت چون این آیت فرود آمد: فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً مشرکان قریش گفتند: الى متى توعدنا بالعذاب، تا کى ما را بعذاب ترسانى و تا کى ما را بقیامت بیم نمایى؟ آخر کى خواهد بود این عذاب و این قیامت؟ همانست که جاى دیگر گفت: ائْتِنا بِما تَعِدُنا، ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ، أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ، مَتى هذَا الْوَعْدُ؟، رب العزه بجواب ایشان گفت: أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ.
أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ یعنى سنى عمر الدّنیا.
ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ یعنى العذاب.
ما أَغْنى عَنْهُمْ لم یدفع عنهم ما کانُوا یُمَتَّعُونَ اى تمتّعهم. یقول لا معنى لاستعجالهم العذاب. فانّه اذا جاءهم العذاب و لو بعد العمر الکثیر لم یغن عنهم تمتّعهم بالدّنیا قبل ذلک، لانّ العذاب یأتیهم و لو بعد حین. وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ، ذِکْرى معنى این آیت بر دو وجه است: یکى آنست که ما هلاک نکردیم اهل هیچ شهر ازین شهرها که قصّه ایشان درین سورت با تو گفتم مگر که پیش از عذاب بایشان رسولان فرستادیم، بیمنمایان و ترسانندگان، بیاد کردن بریشان و در یاد دادن ایشان، باین معنى ذِکْرى بموضع نصب است بر مصدر، یعنى: الّا لها مذکّرون ذکرى، لانّ الانذار تذکیر، کانّه قال: یذکّرون ذکرى، اى تذکیرا، معنى دیگر هلاک نکردیم هیچ اهل شهرى را مگر که پیشتر بایشان رسول فرستادیم تا ایشان را آگاه کردند و از عذاب ما بترسانیدند.
آن گه گفت: ذِکْرى آن که با ایشان کردیم پندى است شما را تا یاد کنید و یاد دارید، و باین معنى ذِکْرى در موضع رفع است خبر ابتداء محذوف، یعنى انذارنا ذکرى. و قیل ما قصصناه ذکرى، و جمع منذرین لانّ المراد بهم النبى و اتباعه المظاهرون له.
وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ فنعذّبهم من غیر اعلام و لا رسول و لا ذکر، و نظیر هذه الآیة قوله: وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا.
وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ مقاتل گفت: مشرکان قریش گفتند محمد کاهن است و با وى رئتى است از جنّ که این قرآن، که دعوى میکند که کلام خداست، آن رئتى است بزبان وى مىافکند، هم چنان که بر زبان کاهن افکند و این از آنجا گفتند که در جاهلیّت پیش از مبعث رسول (ص) با هر کاهنى رئتى بود از جنّ که استراق سمع کردى بدر آسمان و خبرهاى دروغ و راست بزبان کاهن افکندى، مشرکان پنداشتند که وحى قرآن هم از آن جنس است تا ربّ العالمین ایشان را دروغزن کرد، گفت: ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ، بل نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ هرگز شیاطین این قرآن فرو نیاوردند و نسزد ایشان را آن و خود نتوانند و طلب آن نکنند که ایشان را میسّر نشود و قدرت و استطاعت نبود.
آن گه گفت: إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ اى انّهم بعد مبعث الرسول (ص) عن استراق السّمع و عن الاستماع الى کلام الملائکة لمعزولون و بالشهب مرجومون.
و قیل: إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ یرید به الکفّار، اى لا یستمعون القرآن سماع من ینتفع به.
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ. الخطاب للرسول و المراد به غیره و هکذا قوله: وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ و قوله: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ، و انّما یضرب المثل بالخیار. و هکذا قوله: فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ...
الآیة.
قوله: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ، آن روز که این آیت فرو آمد رسول خدا بر کوه صفا بود و بآواز بلند گفت، «یا صباحاه قریش چون آواز رسول شنیدند همه جمع آمدند و آن کس که خود نتوانست آمد بجاى خود دیگرى فرستاد.
آن گه رسول خدا گفت بتعمیم و هم بتخصیص : «یا بنى عبد المطلب یا بنى هاشم یا بنى عبد مناف یا بنى فهر یا معشر قریش یا عباس بن عبد المطلب یا فاطمة بنت محمد یا صفیة عمّة رسول اللَّه یا عائشة بنت ابى بکر یا حفصة بنت عمر یا امّ سلمة» همچنین یکان یکان را مىخواند و میگفت: «اشتروا انفسکم من النّار، اشتروا انفسکم من اللَّه» خویشتن را باز خرید از عذاب اللَّه «و اسعوا فى فکاک رقابکم فانّى لا اغنى عنکم من اللَّه شیئا، ان عصیتم لا اغنى عنکم یوم القیامة من اللَّه مسیئا، لى عملى و لکم عملکم» اگر عصیان آرید و فرمان نبرید روز قیامت شما را بکار نیایم هیچ چیز، کرد من مراست و کرد شما شما را «الا لا یأتینّ النّاس یوم القیامة تحملون الآخرة و انتم تحملون الدّنیا» مبادا که روز قیامت مردمانى مىآیند آخرت برداشته و کار دین راست کرده و شما مىآئید دنیا برداشته و کار دنیا راست کرده. چون شب درآمد رسول خدا هم چنان ندا میکرد تا ندا بسمعها زودتر رسد. قریش بامداد چون برخاستند گفتند: لقد بات محمد یهوّت اللّیل اى یهذى. و در خبر است که عایشه صدّیقه بگریست، گفت: یا رسول اللَّه و روز قیامت روزى است که تو ما را به کار نیایى؟ گفت بلى یا عائشة فى ثلاثة مواطن، بسه جایگه شما را بکار نیایم: یقول اللَّه تعالى: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لیوم القیامة فعند ذلک لا اغنى عنکم من اللَّه شیئا و لا املک من اللَّه شیئا و عند النّور من شاء اللَّه اتمّ له نوره و من شاء اکبّه فى الظّلمات فلا املک لکم من اللَّه شیئا و لا اغنى عنکم من اللَّه شیئا و عند الصراط من شاء اللَّه سلّمه و من شاء اجازه و من شاء اکبّه فى النّار و ممّا صنع رسول اللَّه (ص) حین نزلت الآیة ان صنع طعاما و جمع علیه عشیرته خاصة و هم یومئذ اربعون رجلا.
چون این آیت فرود آمد رسول خدا طعامى بساخت و بنى عبد المطلب آن روز چهل مرد بودند هر یکى از ایشان چون طعام خوردندى یک گوسپند بخوردیدى و طعام رسول آن روز سخت اندک بود صحفهاى دیدند در آن پارهاى گوشت و لختى مرقه.
رسول خدا گفت: «ادنوا بسم اللَّه و کلوا»
بنام خدا فراز آئید و خورید، ایشان فراز آمدند ده ده کس، و مىخوردند تا همه سیر گشتند، بعاقبت در صحفه نگرستند و اندکى از آن کاسته. ابو لهب در میان ایشان بود گفت: هذا ما سحرکم به الرّجل و در بعضى اخبارست که رسول خدا گفت: لو اخبرتکم انّ خیلا یسفح هذا الجبل یرید ان یغیر علیکم أ کنتم مصدّقى؟ قالوا نعم ما جرّبنا علیک کذبا، قال فانّى نذیر لکم بین یدى عذاب شدید فقال ابو لهب: تبّا لک سائر الیوم ما دعوتنا الّا لهذا.
فانزل تعالى: تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ.
و روى انّهم قالوا: ما لنا عندک ان نحن اتّبعناک؟ فقال: لکم ما للمسلمین و علیکم ما على المسلمین و انّما تتفاضلون بالدّین و انّى قد جئتکم بخیر الدّنیا و الآخرة و لا اعلم شابّا من العرب جاء قومه بافضل ما جئتکم به، ادعوکم الى شهادة ان لا اله الّا اللَّه و کتابه، فنفروا و تفرّقوا، اگر کسى گوید مصطفى را (ص) که فرستادند بعالمیان فرستادند چنان که اللَّه گفت: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً تخصیص عشیرت و خاصّه خویش در این آیت سبب چیست؟ جواب آنست انّما خصّهم بالذّکر تنبیها على غیرهم و، ذلک انّه اذا کان مأمورا بانذار الاقربین من عشیرته فلان یکون مأمورا بانذار غیرهم اولى.
و قیل لانّهم اسرع اجتماعا. و قال بعضهم. انّما قال ذلک کى لا یرکنوا الیه و الى شفاعته فیترکوا الطّاعة و یرتکبوا المعصیة اتکالا على الشّفاعة و قیل انّما خصّهم بالذکر لانّهم اقرب الیه فالاولى فى الانذار البدایة بهم، کما انّ الاولى فى البرّ و الصّلة و غیرهما البدایة بهم، و هو نظیر قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ و کانوا مامورین بقتال جمیع الکفّار و لکنّهم لما کانوا اقرب الیهم امروا بالبدایة بهم فى القتال کذلک هاهنا.
وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ هذا مفسّر فى سورة بنى اسرائیل و مکرّر فى سورة الحجر، اى الن لهم جانبک و تواضع لهم و لا تتکبّر علیهم، و هو نظیر قوله: وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ و جناحا العسکر جانباه.
فَإِنْ عَصَوْکَ یعنى ان عصاک الکفّار و قیل ان عصاک الاقربون من عشیرتک فقل انّى برىء مما تعملون من عبادة الاصنام. و قیل برىء من اعمالکم لا اؤاخذ بها و لا احاسب علیها و قیل لا املک لکم فیها شفاعة عند اللَّه و لا دفعا لعقوبة لو جازاکم بها.
و قیل هى منسوخة بآیة السیف.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ قرأ مدنىّ و شامىّ: فتوکل بالفاء، و کذا هو فى مصاحفهم، اى فوّض امرک الى الْعَزِیزِ فى الانتقام من الاعداء، الرَّحِیمِ بالاولیاء لیکفیک کید اعدائک الذین عصوک فیما امرتهم به و قیل: فوّض امرک الى الّذى یمنع جاره و ینصر ولیّه.
الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ
الى الصّلاة مفردا.
وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ مع المصلّین جماعة و قیل تقلّب نظرک فى السّاجدین.
کان رسول اللَّه (ص) یرى من خلفه فى الصّلاة مثل ما یرى امامه.
قال رسول اللَّه (ص) اتمّوا الرّکوع و السّجود فو اللّه انّى اراکم من بعد ظهرى اذا رکعتم و سجدتم.
و قیل وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ یعنى تقلّبک نطفة فى اصلاب السّاجدین نوح و ابرهیم و اسماعیل قال ابن عباس ما زال رسول اللَّه (ص) یتقلّب فى اصلاب الانبیاء حتى ولدته امّه و انشد بعضهم فى مدح النّبی (ص).
من قبلها طبت فى الظّلال و فى
مستودع حیث یخصف الورق
ثمّ هبطت البلاد لا بشر
انت و لا مضغة و لا علق
بل نطفة ترکب السّفین و قد
الجم نسرا و اهله الغرق
تنقل من صاحب الى رحم
اذا مضى عالم بذا طبق
حتّى احتوى بیتک المهیمن من
خندق علیاء تحتها النّطق
و انت لمّا ولدت اشرقت
الارض و ضائت بنورک الافق
فنحن فى ذلک الضّیاء و فى
النّور و سبل الرّشاد تحترق
و قال الحسن وَ تَقَلُّبَکَ یعنى ذهابک و مجیئک و تردّدک فى اصحابک المؤمنین و المعنى، فى الجملة انّه تعالى یرى دقیق اعمالک و جلیلها.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ لقرائتک، الْعَلِیمُ، بعملک.
هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ هذا معطوف على قوله: وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ، مشرکان گفتند آنچه محمد میگوید شیاطین فرو مىآرند از استراق سمع و فرا زبان وى مىافکنند. ربّ العالمین گفت یا محمد گوى: هَلْ أُنَبِّئُکُمْ شما را خبر دهم که شیاطین بر که توانند که فرود آیند؟
تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ فرود آیند بر هر کاهنى اختر گویى دروغزنى کژ سخنى چون مسیلمه و طلیحه.
یُلْقُونَ السَّمْعَ یعنى یستمعون من الملائکة مسترقین، فیلقون الى الکهنة وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ، لانّهم یخلطون به کذبا کثیرا، و هذا کان قبل ان حجبوا عن السّماء فانّهم الآن محجوبون وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و انّما قال اکثر هم استثنى بذکر الکثرة منهم سطیحا و شقا و سواد بن قارب الّذین کانوا یلهجون بذکر رسول اللَّه (ص) و تصدیقه و یشهدون له بالنّبوّة و یدعون النّاس الیه. و روى محمد بن کعب القرظى قال: بینما عمر بن الخطاب جالس فى مسجد المدینة و معه ناس اذ مرّ به رجل فى ناحیة المسجد، فقال له رجل من القوم: یا امیر المؤمنین أ تعرف هذا المارّ؟
قال: لا فمن هو؟ قال: هذا رجل من اهل الیمن له فیهم شرف و موضع یقال له سواد بن قارب و هو الّذى اتاه رئته بظهور رسول اللَّه (ص) قال عمر علىّ به. فدعى الرّجل فقال له عمر: انت سواد بن قارب؟ قال: نعم یا امیر المؤمنین. قال: انت الّذى اتاک رئتک بظهور رسول اللَّه (ص)؟ قال: نعم. قال: فانت على ما کنت علیه من کهانتک. قال: فغضب الرّجل غضبا شدیدا و قال: یا امیر المؤمنین ما استقبلنى احد بهذا منذ اسلمت. فقال عمر یا سبحان اللَّه ما کنّا علیه من الشّرک اعظم ممّا کنت علیه من کهانتک، اخبرنى بإتیانک رئتک بظهور رسول اللَّه (ص) قال: نعم یا امیر المؤمنین، بینما انا ذات لیلة بین النّائم و الیقظان اذ اتانى رئتى فضربنى برجله و قال: قم یا سواد بن قارب فافهم و اعقل ان کنت تعقل انّه قد بعث رسول من لؤىّ بن غالب یدعو الى اللَّه و الى عبادته، ثمّ انشأ الجنّى یقول:
عجبت للجنّ و تجساسها
و شدّها العیس باجلاسها
تهوى الى مکة تبغى الهدى
ما خیر و الجنّ کانجاسها
فارحل الى الصفوة من هاشم
و اسم بعینیک الى رأسها
قال: فلم ارفع بقوله راسا و قلت دعنى انم فانّى امسیت ناعسا. فلما کان فى اللّیلة الثانیة اتانى فضربنى برجله و قال: قم یا سواد بن قارب فافهم و اعقل ان کنت تعقل انّه قد بعث رسول من لوىّ بن غالب یدعو الى اللَّه و الى عبادته ثمّ انشأ الجنّى یقول:
عجبت للجنّ و اخبارها
و شدّها العیس باکوارها
تهوى الى مکة تبغى الهدى
ما مؤمنوا الجنّ ککفّارها
فارحل الى الصّفوة من هاشم
بین رواسیها و احجارها
قال: فلم ارفع بقوله راسا فلمّا کانت اللّیلة الثالثة اتانى فضربنى برجله و قال: قم یا سواد بن قارب فافهم و اعقل ان کنت تعقل، انّه قد بعث رسول من لوىّ بن غالب یدعو الى اللَّه و الى عبادته ثمّ انشأ الجنّى یقول:
عجبت للجنّ و تطلابها
و شدّها العیس باقتابها
تهوى الى مکة تبغى الهدى
ما صادقوا الجنّ ککذّابها
فارحل الى الصّفوة من هاشم
لیس قداماها کاذنابها
قال: فوقع فى نفسى حبّ الاسلام و رغبت فیه فلمّا اصبحت شددت على راحلتى رحلها و انطلقت موجّها الى مکة. فلمّا کنت ببعض الطریق اخبرت انّ النبیّ (ص) قد هاجر الى المدینة، فقدمت المدینة فسألت عن النبیّ (ص) فقیل هو فى المسجد، فانتهیت الى المسجد فعقلت ناقتى و دخلت المسجد فاذا رسول اللَّه (ص) و النّاس حوله، فقلت، اسمع مقالتى یا رسول اللَّه فقال: ادن فلم یزل یدنینى حتّى صرت بین یدیه فقال هات.
فقلت:
و کن لى شفیعا یوم لا ذو شفاعة
اتانى بجنّى بعد هدإ و رقدة
و لم یک فیما قد بلوت بکاذب
ثلاث لیال قوله کل لیلة:
اتاک رسول من لوىّ بن غالب
فشمّرت من ذیلى الازار و وسّطت
بى الذّعلب الوجناء بین السّباسب
فاشهد انّ اللَّه لا شىء غیره
و انّک مامون على کلّ غائب
و انّک ادنى المرسلین وسیلة
الى اللَّه یا بن الاکرمین الأطائب
فمرنا بما یأتیک یا خیر من مشى
و ان کان فیما جاء شیب الذّوائب
سواک بمغن عن سواد بن قارب
قال: ففرح رسول اللَّه (ص) و اصحابه بمقالتى فرحا شدیدا حتّى رؤى الفرح فى وجوههم. قال: فوثب الیه عمر فالزمه و قال: لقد کنت احبّ ان اسمع هذا الحدیث منک فاخبرنى عن رئتک هل یأتیک الیوم، فقال: امّا مذ قرأت کتاب اللَّه فلا و نعم العوض کتاب اللَّه من الجنّ. قوله: وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ، اى لیس القرآن بشعر و لا محمد (ص) بشاعر کما زعموا، لان الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ، یعنى الشیاطین و السّفهاء و الّذین اتّبعوا محمدا راکعون ساجدون رُحَماءُ بَیْنَهُمْ و اراد بالشّعراء الهجاة الّذین یهجون رسول اللَّه و اصحابه و یعیبون الاسلام من المشرکین مثل عبد اللَّه بن الزّبعرى، ثمّ تاب و اسلم، و مثل عبد اللَّه بن اخطل جاء یوم فتح مکة فتعلّق باستار الکعبة یستأمن. فامر رسول اللَّه (ص) فضرب عنقه، و مثل ابى مسافع الاشعرى و امیة ابن ابى الصلت و غیرهم کانوا یصنعون القصائد على الاسلام و المسلمین و یقومون بانشادها و یحتوشهم السّفهاء یستمعونه و یضحکون و هم الغنّاؤون.
روى عن النّبی (ص) انّه قال: «من احدث هجاء فى الاسلام فاقطعوا لسانه»
و عن ابن عباس قال: لمّا فتح النّبی (ص) یعنى مکة رنّ ابلیس رنّة فاجتمعت الیه ذرّیته، فقال ائیسوا ان یرتدّ محمد على الشّرک بعد یومکم هذا و لکن افشوا فیها یعنى مکة الشعر و النّوح.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ من اودیة الکلام یَهِیمُونَ و عن طریق الحق و الرّشد جائرون. هذا کقول القائل: انا فى واد و انت فى واد.
وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ وصفهم بالکذب فى القول و الخلف فى الوعد، و الهائم الذّاهب على وجهه ، و قیل هو المخالف للقصد. قال ابن عباس: «یهیمون» اى فى کلّ لغو یخوضون، یمدحون قوما بباطل، یشتمون قوما بباطل. و فى الخبر: «لان یمتلى جوف احدکم قیحا خیر له من ان یمتلئ شعرا».
ثمّ استثنى شعراء المؤمنین فقال: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یعنى مدحوا رسول اللَّه (ص) کحسان بن ثابت و عبد اللَّه بن رواحة و کعب بن زهیر و کعب بن مالک، وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً فى شعرهم و کلامهم، وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا اى ردّوا على المشرکین ما کانوا یهجون به المؤمنین. قال الحسن: انتصروا من بعد ما ظلموا بما یجوز الانتصار به فى الشریعة و هو نظیر قوله: لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ.
روى انّ کعب بن مالک اتى النّبی (ص) فقال: یا رسول اللَّه! ما ترى فى الشعر، فقد انزل اللَّه فیه ما انزل. فقال: انّ المؤمن یجاهد بسیفه و لسانه، و الّذى نفسى بیده لکأنّما ترمونهم به نضح النّبل، و قال (ص) اهجوا قریشا فانّه اشدّ علیها من رشق النبل، و روى ابو هریره انّ عمر بن الخطاب مرّ بحسان و هو ینشد الشعر فى المسجد فلحظ الیه فقال: قد کنت انشد فیه و فیه خیر منک، ثمّ التفت الى ابى هریرة فقال: انشدک اللَّه ا سمعت رسول اللَّه یقول لى اجب عنّى اللّهم ایّده بروح القدس، قال اللّهم نعم و عن البراء بن عازب قال: قال رسول اللَّه (ص) لحسان: «اهج المشرکین فانّ جبرئیل معک».
و قالت عائشة سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: لحسان انّ روح القدس لا یزال یؤیّدک ما نافحت عن اللَّه و رسوله.
و قالت عائشة: الشعر کلام فمنه حسن و منه قبیح فخذ الحسن و دع القبیح.
قوله: وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا یعنى الّذین هجوا رسول اللَّه. و قیل هو عام و هو الاظهر، أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ اى الى اىّ ندامة یرجعون و الى اىّ عاقبة یصیرون، اى مصیرهم الى النّار و هى شرّ مصیر. و قوله، أَیَّ مُنْقَلَبٍ نصب على المصدر، اى ینقلبون انقلابا اىّ انقلاب و لم یعمل فیه سَیَعْلَمُ، لانّ «ایا» لا یعمل فیه ما قبله.