105
۱۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ الآیة میگوید: چون از نماز خوف فارغ گشتید، و رخصت که دادیم در آن پذیرفتید، آن گه خداى را عزّ و جلّ نماز کنید، اگر تندرست باشید بر پاى ایستاده، و اگر بیمار باشید نشسته، و اگر خسته باشید که نتوانید نشستن، جنب فرا داده. ذکر اینجا بمعنى نماز است چنان که آنجا گفت: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً، و روا باشد که بمعنى توحید و تسبیح و شکر باشد، یعنى که چون از نماز فارغ گشتید خداى را یاد کنید بتعظیم و تقدیس و تسبیح و شکر. مصطفى (ص) گفت: «ذکر اللَّه علم الایمان، و براءة من النّفاق، و حصن من الشیطان، و حرز من النّیران»، و به موسى (ع) وحى آمد: «یا موسى، اجعلنى منک على بال و لا تنس ذکرى على کل حال، و لیکن همک ذکرى، فان الطریق على».
فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ میگوید: چون آرام گرفتید، و از بیم وترس و بیمارى و قتال با دشمن آمن شدید، و بخانههاى خویش بازگشتید، نماز تمام کنید، یعنى چهار رکعت. إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً که نماز فرضى است بر مؤمنان نبشته، و بر ایشان واجب کرده، و وقتهاى آن پیدا کرده.
دو رکعت در سفر، و چهار در حضر. موقوت و موقّت هر دو یکسانست، یقال: وقت اللَّه علیهم و وقّته، اى جعله لأوقات، و منه قوله: وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ، و «وقتت» مشدّد و مخفّف خواندهاند، و تخفیف فصیحتر، بدلیل قوله مَوْقُوتاً. زید اسلم گفت: مَوْقُوتاً اى منجما تؤدّونها فى انجمها، کلّما مضى نجم جاء نجم. قال مجاهد: الموقوت، المفروض.
فصل فى کیفیت الصلاة و ذکر حقوقها
بدان که نماز بنیاد دین است، و عماد مسلمانى، و سیّد همه عبادتها. هر که این پنج نماز فریضه بجاى آورد عهدى بسته آمد وى را با حق جلّ جلاله، که وى را بیامرزد، و در امان و حمایت خود دارد. و هر که از گناه کبائر دست بداشت اگر صغائر بر وى رود این پنج نماز کفّارت آن باشد.
پرسیدند از مصطفى (ص) که از کارها چه فاضلتر؟ گفت: نماز بوقت خویش بپاى داشتن.
امّا کیفیت نماز آنست که چون خود را طهارت دادى بشرط شریعت، جامه پاک پوشى، و بر جاى پاک بایستى، روى بقبله آورده، و میان دو قدم مقدار چهار انگشت گشاده، و پشت راست بداشته، و سر در پیش افکنده، و چشم فرا موضعسجود گماشته، و اگر شیطان وسوسهاى فرا پیش آورد، قُلْ أَعُوذُ بر خوانى، و آن گه اگر دانى که کسى بتو اقتدا میکند، بانگ نماز گویى بآواز بلند، و اگر نه که تنها باشى، بر اقامت اقتصار کنى، و نیّت در دل حاصل کنى، و گویى: ادا میکنم فریضه نماز پیشین خداى را جلّ جلاله، و نیّت در دل و تکبیر بر زبان هر دو برابر دارى، و هر دو دست تا بنزدیک گوش بردارى، چنان که سر انگشتان برابر گوش بود، و هر دو کف برابر دوش، و انگشتان گشاده، و اللَّه اکبر بگویى، پس دست چپ بر زیر سینه نهى، و دست راست بر زیر چپ نهى. و انگشت شهادت و انگشت میان بپشت ساعد چپ فروگذارى، و دیگر انگشتان بر ساعد حلقه کنى، و دست فرو نگذارى، و آن گه باز بسینه برى، بلکه هم در فرو آوردن بسینه برى، که درست اینست. و در نماز شدن و تکبیر کردن چنان که مهوّسان و جاهلان مبالغت نمایند و تکلّف کنند، نکنى، و چون دست بر هم نهادى تکبیر تمام کنى، و گویى: کبیرا و الحمد للَّه کثیرا، و سبحان اللَّه بکرة و أصیلا. آن گه دعاء استفتاح برخوانى، و أعوذ بگویى، و سورة الحمد برخوانى و تشدیدهاى آن بجاى آرى، و اگر توانى فرق میان ضاد و ظا بجاى آرى، امّا در حروف مبالغت نکنى، چنان که پشولیده شود، و بآخر آمین بگویى، نه پیوسته بآخر سورة، لکن اندکى باید گسسته. آن گه سورتى برخوانى. و در نماز بامداد، و در دو رکعت نخستین از نماز شام و خفتیدن، سورة الحمد و سورتى دیگر با بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، بجهر بخوانى، و بقراءت آواز بردارى، اگر امام باشى، و گر تنها، مگر در آن حال که اقتدا بدیگرى کنى. پس رکوع را تکبیر کنى چنان که بآخر سورة پیوسته نباشد، و درین تکبیر دست بردارى و تکبیر همىگویى، تا آن گه که بحدّ رکوع رسى، و کف هر دو دست بر دو زانو نهى، انگشتها از همگشاده، و زانو راست بداشته، و هر دو بازو از پهلو دور داشته، مگر که زن باشد.
آن گه سه بار گویى: سبحان ربى العظیم، و اگر امام نباشى هفت بار یا ده بار نیکوتر بود، پس از رکوع باز آیى دست برداشته و مىگویى: سمع اللَّه لمن حمده تا راست بایستى، و آرام گیرى، چون راست بایستادى گویى: «ربّنا لک الحمد ملء السّماوات و ملء ما شئت من شىء بعد»، پس تکبیر کنى، و بسجود شوى، و آنچه بزمین نزدیکتر است از اعضا، باید که بیشتر بزمین رسد، اوّل زانو، آن گه دست، آن گه پیشانى، آن گه بینى، و دو دست برابر دوش بر زمین نهى، انگشتها بهم باز نهاده. و اگر زن باشد جمله اعضا فراهم دارد. و سبحان ربى الأعلى سه بار بگویى، و اگر تنها باشى بیفزایى، هفت یا ده بار. پس تکبیر کنى و از سجود بر آیى، و بر پاى چپ نشینى، و هر دو دست بر دور آن نهى، و گویى: «ربّ اغفر لى و ارحمنى و ارزقنى و اهدنى و اجبر لى و عافنى و اعف عنّى»، و سجود دیگر همچنین کنى. پس از سجود باز نشینى نشستنى سبک، که آن را جلسة الاستراحة گویند، و تکبیر کنى، و بر پاى خیزى. و دیگر رکعت همچون اوّل بگزارى. «اعوذ» بر سر قراءت فرو نگذارى. پس چون از سجود دوم رکعت فارغ شدى، بتشهد نشینى بر پاى چپ، هر دو دست بر ران نهاده، و انگشتان دست چپ گشاده دارى، و انگشتان دست راست فرو گیرى، مگر مسبّحه، چنان که در عدد پنجاه و سه گیرى، چون بکلمه شهادت رسى آنجا که گویى: «الّا اللَّه» مسبّحه دست راست بردارى، و بدان اشارت بوحدانیّت کنى. و در تشهّد دوم همچنین، لکن در تشهّد آخر هر دو پاى از زیر برون آرى، و بجانب راست پاى چپ بخوابانى، و قدم راست بپاى کنى، انگشتان بقبله، و سرون چپ بر زمین نهى، و در تشهّد اوّل «اللّهمّ صلّ على محمّد و على آلمحمّد» بگویى، و بر پاى خیزى، و در تشهّد دوم تمام بخوانى، و دعاء معروف در افزایى، و سلام باز دهى گویى: «السّلام علیکم و رحمة اللَّه»، و روى از جانب راست کنى، چندان که از قفا یک نیمه روى تو به بینند، و در سلام دوم روى از جانب چپ کنى همچنین، و در هر دو سلام روى بقبله سلام ابتدا کنى، و در سلام نخستین نیّت بیرون آمدن کنى از نماز، و در سلام دوم نیّت سلام بر حاضران و فریشتگان.
مصطفى (ص) گفت: هر که نماز بوقت خویش کند، و طهارت نیکو کند، و رکوع و سجود تمام بجاى آرد، و بدل خاشع و متواضع بود، نماز وى میشود تا بعرش، سپید و روشن، میگوید خداى ترا نگه داراد، چنان که مرا نگه داشتى! و هر که نماز بوقت خویش نکند، و طهارت نیکو نکند، و رکوع و سجود تمام بجاى نیارد، آن نماز وى میشود تا بآسمان، سیاه و تاریک، و همىگوید: خداى تعالى ترا ضایع کناد، چنان که مرا ضایع گذاشتى! تا آن گه که اللَّه خواهد جلّ جلاله، پس آن نماز وى چون جامه کهن درهم پیچند و بر وى وى باز زنند.
و فرائض و سنن نماز و آداب و شرائط آن بتفصیل در سورة البقرة شرح دادیم، و فضائل آن بعضى بر شمردیم، و اعادت شرط نیست.
وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ اى: لا تضعفوا و لا تعجزوا، کقوله: فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. مقاتل حیان گفت: این آیت پس از وقعه احد آمد، آن گه که حمزه و جماعتى مسلمان کشته شدند، و بو سفیان و قوم وى برفته بودند، ربّ العالمین مصطفى (ص) و یاران را فرمود، بعد از آن وقعت بچند روز که: بر آثار ایشان بروید، و جنگ کنید. رسول خدا دعوت کرد مؤمنان را بآنچه اللَّه فرمود،ایشان بنالیدند از جراحتها که بر ایشان بود، و درد خویش اظهار کردند. ربّ العالمین آیت فرستاد: إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ، گفت: اگر شما مینالید، ایشان نیز مینالند، و اگر شما از زخم و جراحت رنجورید، ایشان نیز از زخم و جراحت رنجوراند. آن گه شما بر ایشان افزونى دارید که شما از خدا امید بثواب و شهادت، و نصرت و ظفر، و اظهار این دین بر همه دینها دارید، و ایشان این امید ندارند. مصطفى (ص) گفت: «و الّذى نفسى بیده، لاسیرنّ فى آثارهم و لو بنفسى».
پس هفتاد مرد با وى بیرون شدند. ابو بکر در ایشان بود، و عمر، و على، و زبیر، و عبد الرحمن عوف، و ابو عبیده جراح، و جماعتى از انصار، تا به بدر صغرى رسیدند، و ربّ العزّة رعب در دل بو سفیان و اصحاب وى افکند، تا بیرون نیامدند. و این قصّه در آل عمران بشرح گفتیم.
«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ سبب نزول این آیت آن بود که: مردى از عداد انصار نام وى طعمة بن ابیرق الظفرى، زرهى دزدید از عمّى از آن خود، و آن دزدى را بر جهودى آلود که در آن سراى میآمدى، نام وى زید بن السمین.
آن جهود پیش رسول خدا (ص) آمد، و بانگ کرد به بیگناهى خود. قبیله طعمه آمدند که وى را معذور کنند بنزدیک رسول (ص). رسول خدا بعذر وى، و بیگناهى وى سخن گفت، این آیت آمد. آن گه طعمه گریخت از مدینه و به مکه آمد، و بمشرکان پیوست. و در شأن وى آمد: وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ الآیة. بروایتى دیگر گفتهاند این قصّه، و آن قول مقاتل است، گفت: زید بن السمین درعى بودیعت نهاد نزدیک طعمة بن ابیرق. پس چون باز خواست طعمه جحود آورد، و انکار کرد.
پس زید با قوم آمدند بدر سراى طعمه بطلب درع، طعمه در سراى ببست، و درع برداشت، و در خانه همسایه خویش ابو هلال انصارى افکند، پس در بگشاد و ایشان در آمدند، و درع طلب کردند، و نیافتند. پس طعمه گفت: من در خانه بو هلال درعى دیدهام، همانا که درع شما است. درع از آنجا بیرون آوردند، و طعمه نفى تهمت خویش را قوم خود جمع کرد، و آمدند برسول خدا، و طعمه شکایت کرد که مرا فضیحت کردند، و نسبت دزدى با من کردند، و هر کسى زبان در من نهاد، رسول خدا (ص) همّت کرد که عذر وى بپذیرد، و آن قوم را که در خانه وى شدند عتاب کند، ربّ العالمین آیت فرستاد: إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ اى: بالأمر و النّهى و الفصل.
لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ بما علّمک اللَّه فى کتابه، کقوله: وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ اى یعلم. وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً خائنین اینجا طعمه است و قوم وى، و خصیم آنست که از بهر کسى حجّت آرد، و دیگران را از وى دفع کند. بو حاتم گفت: اگر بحق بود خصم گویند، و اگر بباطل بود خصیم گویند.
آن گه ربّ العزّة مصطفى (ص) را استغفار فرمود، گفت: «و استغفر اللَّه». مفسّران گفتند: معنى آنست که آمرزش خواه از اللَّه، ازین معذور داشتن طعمه، و آن همّت که کردى که قومى را از بهر طعمه عتاب کنى. و گفتهاند که: معنى آنست که ایشان را استغفار فرماى بآنچه ترا در آن داشتند که نصرت صاحب ایشان کنى، و طعمه را معذور دارى.
و گفتهاند: وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً هر چند بظاهر خطاب با مصطفى (ص) است، امّا مراد باین غیر اوست، چنان که جاى دیگر گفت: فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ، و معلوم که مصطفى (ص) در آنچه بوى فرو فرستادند بشکّ نبود. و اگر کسى گوید: پس چرا استغفار فرمودند؟ وى را جواب آنست که استغفار واجب نکند که آنجا ذنبى است. نه بینى که در سورة العصر او را باستغفار فرمودند، بى مقدمه گناهى. و در جمله، استغفار انبیاء بر سه وجه است: یکى گناهى را که پیش از نبوت وى رفته باشد. دوم گناهان امّت و قرابت وى را. سیوم ترک مباحى را که حظر شرعى هنوز در آن نیامده باشد.
وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ
یعنى: یظلمون انفسهم بالخیانة و السّرقة، و یرمون بها غیرهم. جدال، درشتى و سختى خصومت گرفتن است، و رسنى که بیخ وى سخت باشد جدیل گویند، و چرغ که صید آن سخت باشد و قوّت آن تمام، اجدل گویند. و جدال در اصل بر دو ضربست، یکى پسندیده، و قرآن بدان آمده، و آن آنست که ربّ العزّة گفت: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ گفتهاند: این مجادلت نیکو که رسول را فرمودهاند آنست که تا کافران را گوید شما بتى چند از چوب تراشیدهاید، و بخدایى مپسندید، چونست که مرا برسولى نمىپسندید؟ و جدال مذموم ناپسندیده آنست که ربّ العالمین گفت: ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا، و مصطفى (ص) بر وفق این گفته: «الجدال فى القرآن کفر».
و قال (ص): «لعن اللَّه الّذین اتّخذوا دینهم شحنا»
یعنى الجدال فى الدّین.
و قال (ص): «ما ضلّ قوم بعد هدى کانوا علیه الّا اوتوا الجدل، ثمّ قرأ: ما ضربوا لک الّا جدلا، بل هم قوم خصمون».
و قال على بن ابى طالب (ع): «ایّاکم و الخصومة فانّها تمحق الدّین».
گفتهاند: این مبالغت نمودن در ابطال جدال، و تعظیم نهى از آن، آنست که مؤمن گاه بود که مجادلت کند در قرآن، و خصم بر وى غلبه کند، و منافق در قرآن مجادلت کند و بر خصم غلبه کند، آن گه کسى که ضعیف ایمان باشد در ضلالت افتد، و باین معنى خبر مصطفى (ص) است
بروایت نواس بن سمعان، قال: قال رسول اللَّه (ص): «لا تضربوا کتاب اللَّه بعضه ببعض، و لا تکذّبوا بعضه ببعض فو اللَّه انّ المؤمن لیجادل بالقرآن فیغلب، و انّ المنافق (أو قال الفاجر) لیجادل فى القرآن فیغلب».
إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً
میگوید: اللَّه دوست ندارد هر خیانتکارى دروغ زن. اثم نامى است از نامهاى دروغ، و این صفت طعمة بن ابیرق است که خیانت کرد در درع دزدیدن، و دروغ گفت، که بدیگرى وابست، و از خود بیفکند.
یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ
گفتهاند: معنى آنست که شرم میدارند این قوم از مردمان، و خیانت خویش از ایشان پنهان میکنند، و شرم نمىدارند از خداى، که نهانهاى ایشان میداند، و بعلم با ایشانست، و بآنچه در شب مىسگالند با یکدیگر، که چگونه این دزدى بر دیگرى بندیم، و از رسول خدا درخواهیم تا ما را مبرّا کند، ربّ العزّة این همه میداند، و بروى هیچ چیز ازین پوشیده نیست، اینست که گفت: وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً
» قومى از جهمیان و معتزله تعلّق کردند باین آیت که: وَ هُوَ مَعَهُمْ
، گفتند که: خداى عزّ و جلّ همه جاى هست، و در هر مکانى او را یابند، و عجب آنست که این سخن بگفتند، و آن گه خود نقض کردند، و گفتند بر عرش نیست، و لا محاله عرش هم از جمله مکانها است، و از هر مکانى شریفتر و عظیمتر است. چونست که هر جاى نجاستى و هر شکم سگى را مکان وى میپسندند، و عرش شریف و عظیم را مىنپسندند. نیست این سخن ایشان و معتقد ایشان جز باطل، و بیهوده، و محض زندقه و الحاد. و معنى قول خدا جلّ جلاله: وَ هُوَ مَعَهُمْ
آنست که بعلم با ایشان است، میداند آنچه ایشان میگویند، و بر وى هیچ چیز از افعال ایشان پوشیده نه، و اگر این بمعنى ذات بودى، این آیت که: أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ معنى نداشتى.
و اگر کسى گوید که زید در فلان جایگاه است، و آن گه این سخن مقیّد نکند بفعلى یا بچیزى دیگر، در فهمها جز آن نیوفتد، و جز آن نبود که بذات در آنجا بوده. أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ برین نسق است، جاى دیگر گفت: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ، یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ. خبر داد ربّ العزّة جلّ جلاله، که تدبیر کار خلق که مىکند، از آسمان میکند، و سخن که بر بالا شود، بر وى سخن پاک برشود. اگر ذات بارى جلّ جلاله بهر مکانى و با هر کسى بودى، پس این دو آیت را معنى نماندى.
ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ
این خطاب با قوم و قبیله طعمه است، چهار کلمه است پیوسته، ها تنبیه است، انتم، تعریف است، دیگر «ها» تنبیه را تأکید است، اولاء تعریف را اشارت است. میگوید: «ها» بیدار باشید أَنْتُمْ
شما «ها» هان گوش دارید «اولاء» اینان هن»
. خلاصه سخن آنست که آگاه بید شما که ایناناید.
جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا
در دنیا براى ایشان خصومت گرفتید، و مجادلت کردید. فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ
فردا روز رستاخیز که اللَّه ایشان را بعذاب در کشد، و بدوزخ در آرد، آن کیست که از بهر ایشان مىخصومت کشد، و مجادلت کند؟ تا عذاب از ایشان باز دارد.
أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا
یا آن کیست که وکیل در ایشان باشد تا کار ایشان بسازد؟ یعنى که هیچ کس نباشد وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ.