121
۱۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الآیة ربّ العالمین، خداى جهانیان، و دارنده همگان، و داناى مهربان، درین آیت نشان رحمت از خود میدهد، و لطف خود با بندگان مینماید، و مؤمنان را بر هجرت مىخواند، و مهاجران را میستاید.
و مهاجران سه گروهاند: گروهى از بهر دنیا هجرت کنند، تجارتى در پیش گیرند، یا طلب معیشتى کنند، و هر چند که این کار در شرع مباح است، امّا بعاقبت نه پیدا که سر به چه باز نهد، و حاصل آن بچه باز آید، که مصطفى (ص) گفت: «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة»، و نیز گفته: «لا تتّخذوا الضّیعة فترغبوا فى الدّنیا».
این مهاجر پیوسته در رنج و عنا است، و بدست دزدان گرفتار، و بر شرف هلاک! بطمع آنکه تا مباحى بدست آرد، فرضى بگذارد، و آن گه سوزد، و مایه هر دو بزیان آرد. یقول اللَّه عزّ و جلّ: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ. گروهى دیگر زاهداناند که هجرت ایشان از بهر عقبى بود، و روش ایشان از روى معنى باشد، منازل طاعات برند، و مراحل عبادات بقدم همّت پیمایند، گاه حجّ کنند، و گاه غزا، گه جهاد، و گه زیارت، گه نماز، و گه روزه، گه ذکر نام خدا، گه فکر در آلاء و نعماء خدا. مصطفى (ص) از بهر ایشان گفته: «سیروا سبق المفرّدون». قالوا: یا رسول اللَّه و ما المفرّدون؟ قال «: المهتدون الّذین یهتدون بذکر اللَّه، یضع الذکر عنهم اثقالهم، فیأتون یوم القیامة خفافا».
و ربّ العزّة در حقّ ایشان میگوید: وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً.
سدیگر گروه عارفاناند که هجرت ایشان از بهر مولى بود، و هجرت ایشان هم در نهاد ایشان بود، در پردههاى نفس هجرت کنند تا بدل رسند، و آن گه در پردههاى دل هجرت کنند تا بجان رسند، و آن گه در پردههاى جان هجرت کنند تا بوصال جانان رسند.
گفتم کجات جویم اى ماه دلستان؟
گفتا قرارگاه منست جان دوستان.
مردى پیش بو یزید بسطامى شد، گفت: چرا هجرت نکنى؟ و بسفر بیرون نشوى تا خلق را فائده دهى؟ جواب داد که: دوستم مقیم است، بوى مشغول، بدیگرى نمیپردازم. آن مرد گفت آب که دیر ماند در جایگاه خود بگندد.
بو یزید جواب داد که دریا باش تا هرگز بنگندى. آن گه این بیت بگفت:
ارى الحجّاج یزجون المطایا
و ها أنا ذا مطایا الشّوق ازجى.
اذا ما کعبة قصدت و حجّت
فوجهک قبلتى و الیک حجّى
وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ حکم قصر در فرض نماز اندر سفر، هر چند که عموم خلق را تخفیفى و رخصتى است امّا اهل خصوص را چون قهرى و بعدى است از حضرت، لا جرم ایشان را عوضى باز داد.
هم در سفر اباحت نفل بر راحله یا پیاده روى در سفر خود کرده، بى استقبال قبله، تا بدانى که بر آن درگاه حجاب نیست، و بند نیست، و منع نیست، و دستورى مناجات بر دوام هست، چنان که خواهى. از روى اشارت میگوید: بنده من! اگر قرب میخواهى اینک در گشاده، و بار داده، و منعى نه! و اگر بعد میخواهى بر سبیل رخصت اینک ترا رخصت، و خشمى نه! اینست غایت کردم، و کمال لطف، حفظ سنّت وفا، و تحقیق معنى و لا.
وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ الآیة درین آیت دلالت روشن است که بنده ما دام که تا یک نفس از اختیار با وى بود، حکم نماز از وى بر نخیزد، نه در حال امن، نه در حال خوف، نه آن یک ساعت که سلطان حقیقت بر وى مستولى بود، و وى در نقطه جمع، و نه آن وقت که غلبات احکام شرع بر وى روان بود، و وى در وصف تفرقت.
مردى در پیش جنید آمد و گفت: نورى چندین روز است تا در غلبات وجد خویش برفته، و ولهى عظیم او را فرا گرفته، و سلطان حقیقت بر وى مستولى شده، همانا که بنقطه جمع رسیده. جنید گفت: که با این همه در وقت نماز چونست و چه میکند؟ گفت چون وقت نماز درآید تکبیر بندد، و نماز بشرط خویش بگزارد، و در آن خللى نیارد. جنید: گفت الحمد للَّه که شیطان بدو دست نیافتست، و راه بر وى نزده. آن دقت او عین حقیقت است، و حرکت او جمال طریقت است، و نفس او نقطه جمع است.