شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱۳ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۴- سورة النساء- مدنیة )
123

۱۳ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً از روى اشارت، بر ذوق جوانمردان طریقت این آیت اشارت بفرار است، و فرار با مولى گریختن است، و در تفرّق بر خود ببستن، و از دو جهان رهایى جستن است و گفته‏اند: فرار دو قسم است: یکى از خلق بگریختن، و دیگر قسم با حق گریختن. امّا از خلق بگریختن آسان کارى است، که این صفت عابدان و قاصدان است. کار آن دارد که با حق گریزد، و نه هر کسى با حق تواند گریخت، مگر کسى که عیان او را بار دهد، و مهر او را پرده بردارد، و احدیّت او را در کنف عزّت جاى دهد، چنان که آن جوانمرد که بر بو یزید بسطامى شد، و از وى پرسید که: ما سهام اللَّه؟
گفت: آن سهام حق که دلهاى درویشان نشانه آنست چیست؟ آن جوانمرد این بگفت، و سر در جنبانید. بو یزید گفت: این سؤال تو نیست، و تو اهل این سؤال نه اى، گفت: چرا؟ گفت: از آنکه این سؤال حضرتیان است، و من بحضرت بودم و ترا بر آن درگاه ندیدم. آن جوانمرد گفت: نهمار در غلطى اى با یزید، من بدرگاه بودم، عیان مرا بارداد، مهر پرده برداشت، احدیّت مرا در کنف عزّت جاى داد،پس غیرت پرده فرو گذاشت، تو بر در بماندى، از حال من چه خبر دارى! گفت: این را نشانى هست؟ گفت: نشانش آنست که اینک بدرگاه میشوم، بیار اگر شغلى دارى، تا ترا پایمردى کنم. این بگفت و کالبد خالى کرد. بو یزید گفت: آه که غوث جهان بود، امّا در پرده غیرت بود، من ندانستم. و زبان حال بو یزید بنعت تحسّر میگوید:
آوه که دلارام دلم برد و گریخت!
پیمان بشکست و اسپ هجران انگیخت
تا دلبر و دل باز بچنگ آرم من
بس خون که زدیدگان فرو باید ریخت‏
گفته‏اند: نشان کسى که با مولى گریخت آنست که همّت یگانه دارد، و از تدبیر خود بیرون شود، و حکم را باستسلام گردن نهد. و این وصف آن جوانمردان است که ربّ العالمین ایشان را مستضعفان خواند، که در دست مشرکان مکه گرفتار بودند. همّت خود یگانه کرده بودند، از همه کس دل برداشته، و دل در حق بسته، و تدبیرها همه در باقى کرده، و بتقدیر حق راضى شده، و از راه تحکّم برخاسته، و حکم حق بجان و دل در گرفته، و بدان راضى شده و تن در داده. لا جرم ربّ العزّة ایشان را نیابت داشت، و مصطفى (ص) و مؤمنان را فرمود که: ایشان را دریابید، و از أذاى دشمن باز رهانید. شما در راه خلاص ایشان کوشید، که ایشان در راه رضاء ما میکوشند. آرى، بر خداى هیچکس زیان نکند.
کس درین کار ما زیان نکند
کس ما کار ناکسان نکند
هر که روزى گامى براى خدا برداشت آن گام وى را روزى فریادرس سازد،و آن مزد وى را ضایع نکند، و بفضل خود برحمت بیفزاید.
و بدین معنى حکایتى است که بعضى مفسّران آورده‏اند در تفسیر این آیت: رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها. گفتند: مردى از شهرى که اهل آن ظالمان و بیگانگان بودند بیرون آمد، و روى نهاد بشهرى که اهل آن صالحان بودند.
بنیمه راه فرمان حق بوى در رسید، و چون مخائل مرگ بر وى پیدا شد، بزانو بخیزید، تا پاره‏اى فراتر شود بنزدیک شهر صالحان. پس ربّ العزّة ملائکه رحمت و ملائکه عذاب را بفرستاد، و ایشان را فرمود که بپیمائید، و اندازه برگیرید که بکدام شهر نزدیکتر است، بنیک مردان یا ببدمردان. پس بپیمودند و بیک بدست بشهر صالحان نزدیکتر بود. ربّ العالمین ملائکه عذاب را باز خواند، و ملائکه رحمت را فرمود که: شما روع وى بردارید، و او را ببهشت برید که ما را رحمت از کس دریغ نیست، و آن کس که با وى عنایت ماست پیروزى وى را نهایت نیست.