شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۴۷- سورة محمد )
107

۱ - النوبة الثالثة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوندى قادر و قاهر و دیان، واحد و وحید در نام و در نشان، یکى یگانه یکتا از ازل تا جاودان، رحمن است دارنده جهان و پروراننده جهانیان، دوستان و دشمنان. رحیم است بمؤمنان و نوازنده ایشان در دو جهان، بنگاشت از کل صورت انسان و برگزید او را بر همه آفریدگان.
همه را هست کرد در این سراى بلا و امتحان. پس بحکمت اختلاف او کند میان ایشان، یکى گریان، یکى خندان، یکى شادان یکى با غم و احزان، یکى نواخته فضل، آراسته معرفت و ایمان، یکى خسته عدل آلوده کفر و طغیان، فردا برستاخیز همه را جمع کند. آدمیان و پریان همه را جزا دهد بکردار ایشان، مؤمنانرا احسان و رضوان و غفران، کافران را انکال و اغلال، زقوم و قطران. رب العالمین در ابتداء این سورة هر دو گروه را یاد کرد و مآل و مرجع ایشان پیدا کرد، فرمود: الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ فردا برستاخیز هر که سر از خاک حسرت برآرد چنان برآرد که بخاک فرو شده.
المؤمن على ایمانه و المنافق على نفاقه، یکى را میارند با هزاران کرامت و انواع لطافت. طیلسان سعادت بر کتف مفاخرت افکنده و ایمان و معرفت و اخلاص گرد بر گرد مرکب او درآمده و دست در فتراک دولت او زده و این منشور اقبال در پیش او داشته که: سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ. یکى را در ضحضاح ظلمت نفس خود بمانده کفران و طغیان و عصیان گرد او درآمده و در عرصات سیاست این ندا برو زده که: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ بنده مؤمن اگر او را خود این شرف بودى و این کرامت که رب العزة میفرماید: ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ. او را شرف تمام بودى که میفرماید جل جلاله من یار مؤمنانم و کافران را نه. من دوست مؤمنانم و کافران را نه. دوست کافران طاغوت است که در دنیا او را پرستیدند و دوست داشتند چنانک فرمود: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ نتیجه دوستى و پرستش طاغوت آنست که در دنیا ایشان را از نور معرفت با ظلمت کفر برد تا در عقبى از روشنایى بهشت با تاریکى دوزخ افتادند. کافران را چنین فرمود که أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ. و مؤمنانرا فرمود: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ اى مؤمن موحد، اى درویش دل ریش، اى رنج و بلاء دنیا بسى کشیده، اى در بى‏کامى و بى‏نوایى روز بسر آورده و اندوه شادى دین اسلام در برگرفته، باش تا فردا که رستاخیز بپاى شود و سیاست و عظمت جبارى بر خلق ظاهر گردد و این قوالب و اشباح و این اجزاء و اعضاء متفرق و این تن‏هاى خراب شده و صورتهاى از هم جدا گشته و این اشخاص ریزیده و ذره در عالم پراکنده شده همه را در عرصات قیامت جمع کند.
در آن موقف هیبت و در آن صفصف قهر بدارد و جبّار وار بخودى خود خطاب فرماید نامهاى خود را بشنواند فرماید: انا اللَّه، انا الرحمن، انا الملک، انا القدّوس، انا السلام، انا المؤمن، انا المهیمن، انا العزیز، انا الجبار، انا المتکبر، انا الذى ابدأت السماء و لم تک شیئا، انا الذى اعیدها، این الملوک و الجبابرة.
اى جوانمرد، امروز این نامها از خلق میشنوى در سراى فانى، فردا از حق بشنوى در سراى باقى. امروز از مخلوق میشنوى در سراى خاکى، فردا از خالق لم یزل بشنوى در سراى پاکى. میفرماید: اللَّه منم، رحمن منم، ملک منم، قهر کننده منم، سلام منم، سلامت دهنده منم، مؤمن و مهیمن منم، داننده راز خلق منم، عزیز و بى‏نیاز از خلق منم، جبار و کامران منم، داد مظلوم از ظالم ستاننده منم، متکبر با کبریا منم. خلق این نامها از حق جل جلاله بى‏واسطه شنوند، آن گه خطاب کند که دنیا من آفریدم، نیست بود من هست کردم، باز من آن را نیست کردم. خلق میآفریدم و از آفرینش ایشان در مملکت ما زیادتى نه و از نابودن ایشان ما را نقصانى نه. امروز آن روز است که مؤمنانرا بفضل خود بیامرزم و کافران را بعدل خود قهر کنم. نصیب دوستان از ما امروز لطف است و فضل و نصیب دشمنان از ما عدلست و قهر. مؤمنان و موحّدان مخلصان و معتقدان را حور و قصور است و شراب طهور، از ملک غفور در آن سراى سرور که صفتش اینست: فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى، و دشمنان و بیگانگان را ماتم بیگانگى و مصیبت جدایى و فضیحت و رسوایى، ملک با ایشان بخشم و ایشان در عذاب، نه رستن را امید و نه خواندن را جواب، با آن عیش ناخوش، جاوید در آتش، چنانک رب العزه فرمود: کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ.