شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱۳ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۵- سورة المائدة- مدنیة )
126

۱۳ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ روایت کنند از عمرو بن شرحبل که گفت عمر خطاب دعا کرد و گفت: اللهم بیّن لنا فى الخمر بیانا شافیا، بار خدایا! در کار خمر ما را بیانى ده شافى، آیتى روشن و حکمى پیدا رب العالمین آیت فرستاد که در سورة البقرة است: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ.
این آیت بر عمر خواندند. عمر را آن آیت سیرى نکرد، گفت: بار خدایا! بیانى ازین شافى‏تر خواهم. دیگر باره آیت آمد که در سورة النساء است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏. بر عمر خواندند، عمر گفت: هنوز درمى‏باید ازین شافى‏تر و روشن‏تر خداوندا! انما مهلکة للمال مذهبة للعقل، بیّن لنا فیها بیانا شافیا، فنزل قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ، تا آنجا که گفت: فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ، عمر گفت: انتهینا انتهینا، و بطریقى دیگر ازین روشن‏تر و گشاده‏تر در سورة البقره بیان کرده‏ایم، و اعادت شرط نیست.
اگر کسى سؤال کند که هر چه حرام کردند بیکبار حرام کردند مگر این خمر، که بچند دفعت حرام کردند، حکمت در آن چیست؟ جواب آنست که هر محرمى را چون حرام کردند وقتى عوضى بجاى نشست، همچون سفاح که حرام گشت رب العزة نکاح بجاى آن نهاد و مباح کرد. مردار حرام کرد ذبایح در مقابل آن مباح کرد، ربا حرام کرد بیع بجاى آن نهاد و مباح کرد. خون حرام کرد گوشت حلال کرد، لا جرم آن محرمات که عوض آن پدید کرد ترک آن بر ایشان گران نگشت، بیک بار حرام کرد، و مردم را از آن باز زد. باز خمر معشوقه نفسها بود، و سبب طرب و نشاط بود، و مردم فرا خوردن آن خو کرده بودند، و بطبع آن را مى‏دوست داشتند، رب العالمین دانست که ترک آن بى‏عوضى و بى‏بدلى که بجاى آن بیستد بر ایشان دشخوار بود، بفضل و لطف خود و برداشت حرج را از ایشان، تحریم آن بتدریج فرا پیش ایشان برد. از اول عیب آن بگفت، و اثم آن ظاهر کرد، گفت: «قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ»، پس بسبب آن از نماز باززد، گفت: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏». پس بعاقبت حرام کرد تا ترک آن بتدریج بر ایشان آسان گشت.
سبحانه ما ارأفه و الطفه بعباده! و من الوعید الوارد فى الخمر ما روى عن عثمان بن عفان قال: قال رسول اللَّه (ص): «ان اللَّه لا یجمع الخمر و الایمان فى جوف امرى ابدا، و عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «مدمن الخمر کعابد الوثن»، و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «اجتنبوا الخمر فانها مفتاح کل شر، و لا یموتنّ احدکم و علیه دین، فانّه لیس هناک دینار و لا درهم، و انّما یقتسمون هناک الحسنات و السیئات، فآخذ بیمینه و آخذ بشماله».
و عن على (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «من شرب الخمر بعد اذ حرمها اللَّه على لسانى، فلیس له ان یزوّج اذا خطب، و لا یصدّق اذا حدّث، و لا یشفع اذا شفع، و لا یؤتمن على امانة، فمن ائتمنه على امانة فاستهلکها فحق على اللَّه ان لا یخلف علیه»، و عن ابى هریرة عنه (ص): «ریح الجنة توجد من مسیرة خمس مائة عام، و لا یجد ریحها مختال و لا منّان و لا مدمن خمر».
فصل
خمر عنبى خام باتفاق حرام است اندک و بسیار آن، و نجس است، و خوردن آن حد واجب کند، اما شافعى گفت: تحریم این خمر نه عین خمر راست، که علتى و معنى راست، و آن معنى آنست که شرابى مسکر است، و اصل خبائث است، و مایه فسادها، پس هر شرابى که مسکر بود بدان ملحق بود، و اندک و بسیار آن حرام، و ابو حنیفه گفت: تحریم خمر عین خمر راست نه علتى را، که هر چه بیرون از خمر است قدر مسکر حرام است، گفتا: و مطبوخ که دو سیک از آن بشود، و سیکى بماند، خوردن آن مباح است، و حد واجب نکند، تا آن گه که مستى آرد، و هر نبیذ که از گندم و جو و عسل و قصب شکر کنند. مطلق گفت که مباح است الا قدر مسکر، و نقیع میویز و خرماى ناپخته بنزدیک وى حرام است، اما حد واجب نکند الا قدر مسکر، و دلیل شافعى روشن است از جهت خبر رسول، و ذلک‏
قوله (ص): «ان من العنب خمرا، و ان من التمر خمرا، و ان من العسل خمرا، و ان من البر خمرا، و ان من الشعیر خمرا»، و قال: «کل مسکر خمر، و کل خمر حرام».
مصطفى (ص) نام خمر برین چیزها افکند، و چون همه خمر است همه در تحت این آیت شود که: إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ، شرح دادن این مسأله درین موضع بیش از این احتمال نکند، و در سورة البقره مستوفى گفته‏ایم.
میسر قمار است، و اصله من الیسار، و قیل مشتق من الیسر و هو السعة و الامکان، یقال: رجل یسر و قوم ایسار یتسعون فیتقامرون، و میسر عرب آن بود که در جاهلیت مردى فرا پیش آمدى و گفتى: این اصحاب الجزور؟ پس نفرى فراهم آمدندى، و شترى خریدندى، و هر یکى را در آن نصیبى کردندى، پس قرعه بزدندى، هر کس که سهم وى بیرون آمدى از بهاى آن اشتر برى گشتى، و نصیب وى در گوشت بماندى، هم چنان قرعه مى زدندى تا یک کس بماندى و بهاى شتر جمله بر آن کس لازم بودى، و او را در آن شتر نصیب گوشت نبودى، و آن گه گوشت شتر بر آن قوم بسویت قسمت کردندى. این بود قمار عرب، که رب العزة درین آیت حرام کرد. و قال ابن عباس: المیسر القمار حتى لعب الصبیان بالکعاب و الجوز. و سئل القاسم بن محمد عن الشطرنج ا هو میسر؟ و عن النرد أ هو میسر؟ فقال: کل ما صدّ عن ذکر اللَّه و عن الصلاة فهو میسر. و تفسیر انصاب و ازلام در اول سورة بشرح گفتیم.
رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ رجس نامى است چیزى را که نجس و قذر بود، و از شرع دور، ساخته و آراسته شیطان بر بنى آدم. رب العالمین گفت: فَاجْتَنِبُوهُ این همه ساخته و برآراسته شیطان است و هلاک دین شما، از آن بپرهیزید و حذر کنید تا رستگار شوید.
إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ این بیان علت تحریم خمر و قمار است. میگوید: شیطان عداوت و کینه و بغض یکدیگر در میان شما افکند چون خمر خورید و قمار بازید، و شما را باز دارد از ذکر خدا که سر همه طاعات است، و اصل همه خیرات، و از نماز که کلید سعادت است و پیرایه شهادت و مایه دیانت. فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؟ هل درین موضع بر جاى تغلیظ است نه بر تخیر، چنان که جاى دیگر گفت: فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ؟ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؟ و در خبر است: «هل انتم تارکو اصحابى لى»؟ یعنى هل انتم تارکون اذاهم. و هم ازین بابست آنچه گفت: هَلْ لَکَ إِلى‏ أَنْ تَزَکَّى؟ میگوید: مرا سپاس دار هستید؟ هر چند که صورت استفهام دارد اما معنى امر است، و این نوعى است از انواع امر، و در لغت رواست و روان.
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ چون بیان محرمات و منهیات کرده بود، طاعت خدا و رسول در پس آن داشت، یعنى که فرمان بردار باشید و این اوامر و نواهى بکار دارید، و از محارم بپرهیزید. وَ احْذَرُوا اى احذروا المحارم و المناهى، فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ عن الطاعة فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ فلیس علیه الا البلاغ، و التوفیق و الخذلان الى اللَّه، فان اطعتم و الا فاستحققتم العذاب.
لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ سبب نزول این آیت آن بود که قومى از صحابه در آن روزها که خمر حرام کردند از دنیا بیرون شده بودند، و ایشان مى‏خورده بودند بتازگى، و در شکم ایشان مى‏بود. مسلمانان برایشان بترسیدند، و از حال ایشان رسول خدا را پرسیدند. این آیت در شان ایشان آمد. میگوید: بر ایشان تنگى نیست، و ایشان را بزه نیست در آنچه چشیده بودند از مى پیش از تحریم.
این طعموا شربوا است چنان که جاى دیگر گفت: وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی. شراب مطعوم است اما نه مأکول است. إِذا مَا اتَّقَوْا یعنى الکفر باللّه، وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سجدوا للَّه و اجتنبوا و قربوا، ثُمَّ اتَّقَوْا تکذیب رسوله، و صدقوه، ثُمَّ اتَّقَوْا اتیان المحارم الّتى عرفوا حرمتها، وَ أَحْسَنُوا فى ترکها، و قیل اذا ما اتقوا المعاصى و الشرک، ثم اتقوا، داموا على تقواهم، ثمّ اتقوا ظلم العباد مع ضمّ الاحسان الیه. و قیل: اذا ما اتقوا الشّرک و آمنوا صدّقوا، ثم اتقوا الکبائر و آمنوا ازدادوا ایمانا، ثمّ اتقوا الصغائر حذروا و احسنوا تنفلوا.
قال على بن ابى طالب (ع): «ان عثمان من الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا»، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
در روزگار عمر، قدامة بن مظعون مى خورد. عمر خواست که وى را حد زند قدامة گفت: شما را نیست که مرا حد زنید، که اللَّه میگوید: لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا، و من از جمله مؤمنانم و در بدر بوده‏ام. عمر گفت راه غلط کردى، و گمانت خطاست، که رب العالمین گفت: إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا، و تقوى آنست که آنچه خدا حرام کرد، از آن بپرهیزى، و گرد آن نگردى. على بن ابى طالب گفت: یا عمر! من از نزول این آیت خبر دارم، چون رب العالمین خمر حرام کرد، جماعتى از مهاجر و انصار بیامدند و گفتند: یا رسول اللَّه برادران ما و پدران ما که در بدر بودند، و در احد کشته شدند، ایشان در آن حال مى همى خوردند، چه گویى در ایشان؟ و چه حکم کنى از بهر ایشان؟ رسول خدا توقف کرد، تا جبرئیل آمد، و آیت آورد: لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ الایة. پس عمر بفرمود، و قدامه را حد مفترى بزدند، و گفتند: ان شارب الخمر اذا شرب انتشى، و اذا انتشى هذى، و اذا هذى افترى، فیقیم علیه حدّ المفترى ثمانین جلدة.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ این «من» تبعیض است از دو وجه: یکى آنکه اینجا صید بر میخواهد نه صید بحر، و دیگر وجه آنکه صید است در حال احرام نه در حال احلال. تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ آن صید که دستهاى شما بآن رسد از خایه مرغ یا بچه که از آشیانه برنخاسته، وَ رِماحُکُمْ یا بآن رسد نیزه‏هاى شما، و بر قیاس نیزه تیر و سنگ و کمند و جز از آن از این کبار صید چون خرگور و گاو دشتى و شتر مرغ و امثال آن. مى‏گوید: شما را بخواهد آزمود، یعنى که شما را بر آن قادر خواهد کرد، و آن پیش شما خواهد آورد، و فائدة البلوى اظهار المطیع من العاصى، و الا فلا حاجة له الى البلوى. و این در سال حدیبیه بود که رسول خدا را از مکه باز داشتند، و هم آنجا قربان کرد صد تا اشتر، چنان که در قصه حدیبیه است، و مرغان و وحش بیابان فراوان روى بایشان نهادند، و از آن همى خوردند، و با رحال ایشان همى درآمیختند، و ایشان هم در حرم بودند و هم در احرام.
لِیَعْلَمَ اللَّهُ اى لیرى اللَّه، لانه قد علمه، مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ اى یخاف اللَّه الذى لم یره فلا یتناول الصّید و هو محرم، فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِکَ اى من اخذ الصید عمدا بعد النهى و هو محرم، فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ یضرب ضربا وجیعا، و یسلب ثیابه، و یغرم الجزاء، و حکم ذلک الى الامام فهذا العذاب الالیم.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ این آیت در شأن ابو الیسر فرو آمد، نام وى عمرو بن مالک الانصارى، در سال حدیبیه محرم بود احرام بعمره گرفته، بخر گورى رسید، او را طعنه‏اى زد بیفکند، و بکشت. این آیت فرو آمد: لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ. رب العالمین در این آیت حرام کرد بر محرم که احرام بحج گرفته باشد یا بعمره که صید برّ گیرد و کشد یا تعرّض آن کند بهیچ وجه.
و بدان که صید دو است: یکى صید بحر، دیگر صید بر. هر چه صید بحر است خوردن آن همه حلال است، و گرفتن آن محرم را رواست، و آنچه صید برّ است، آنچه گوشت آن حرام است کشتن آن حلال است مگر یربوع، و هر چه گوشت آن حلالست صید کردن آن حرام است.
وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً میگوید: هر که صیدى کشد از آنچه گوشت وى حلالست متعمّدا اى ذاکرا لاحرامه، قاصدا الى قتله، او مخطئا فى قتله، ناسیا لاحرامه.
بیشترین علما چون شافعى و مالک و ابو حنیفه و اهل شام و عراق جمله بر آنند که این جزاء صید در عمد و در خطا یکسانست. زهرى گفت: نزل القرآن بالعمد، و جرت السنّة فی الخطاء، و ذلک‏
قوله (ص): «فى الضبع کبش اذا اصابه المحرم»، و لم یفصل بین متعمد و غیره، فاجرى على العموم. و گفته‏اند: ضمان صید همچون ضمان مال است، لانه یجب فى الصغیر صغیر و فى الکبیر کبیر کضمان الاموال، و معلومست که ضمان مال، عمد و خطا در آن یکسانست، ضمان صید همچنانست.
فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ عاصم و حمزه و کسایى فجزاء بتنوین خوانند، و مثل برفع، باقى باضافت خوانند بى‏تنوین. و معنى جزا فدا است. و بدان که صید بر دو ضربست: یکى آنست که آن را مثل نیست از نعم، همچون عصافیر و قنابر و ما دون الحمام، هر چه کم از کبوتر باشد وى را از نعم مثلى نبود، جزاء وى آنست که آن را قیمت کنند، و آن گه آن قیمت بدرویشان نباید داد بلکه صرف کنند باطعام، و آن طعام بدرویشان تفرقت کنند، هر درویشى را مدّى، یا پس روزه دارد بجاى هر مدّى روزى، و ضرب دوم از صید آنست که آن را مثل است از نعم، جزاء وى مثل آنست و آن بر دو ضربست: ضربى آنست که صحابه در آن حکم کرده‏اند: فى النغامة بدنة، و فى حمار الوحش بقرة، و فى الغزال عنز، و فى الارنب عناق، و فى الیربوع جفرة. و ضربى آنست که صحابه در آن حکم نکرده‏اند، دو مرد دانشمند عدل از اهل خبره باید که در آن نظر کنند، و هر چه شبهى دارد بآن صید، و بآن نزدیکتر بود، آن را واجب گردانند. اینست که رب العزة گفت: یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ یعنى من اهل دینکم، هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ لفظه معرفة، و معناه نکرة، تقدیره بالغ الکعبة. أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ قراءت مدنى و شامى کَفَّارَةٌ بى‏تنوین است، طعام بخفض میم. باقى بتنوین خوانند و بضمّ میم. أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً اى مثل ذلک من الصیام. صیاما منصوب على التمییز، و عدل و عدل بفتح عین و کسر عین بقول بصریان یکسانست، و گفته‏اند: بکسر عین مثل باشد از جنس خویش، و بفتح عین مثل باشد از غیر جنس وى.
یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ چون دو عدل حکم کردند و جزاء آن پدید کردند، وى مخیر است میان سه چیز: اگر خواهد آن مثل بیرون کند، و بدرویشان دهد، و اگر خواهد آن مثل را قیمت کند با درم، و آن درم باطعام صرف کند، و طعام بدرویشان دهد، هر درویشى را مدى، و اگر خواهد روزه دارد هر مدّى را روزى، که رب العزة بلفظ «او» گفت، و ذلک یوجب التخیّر.
اما مذهب بو حنیفه در جزاء صید آنست که: هر که صیدى کشد در حال احرام، بروى قیمت آن واجب شود اگر آن صید مثل دارد یا ندارد، پس آن قیمت اگر خواهد بدرویشان دهد، و اگر خواهد صرف کند با چهارپایى قربانى، و گوشت آن بر درویشان تفرقه کند، و اگر خواهد آن قیمت باطعام کند، و هر درویشى را نیم صاع بدهد، و اگر خواهد روزه دارد هر نیم صاع را روزى، و در موضع تقویم صید علما مختلف‏اند. قومى گفتند: آنجا که صید گیرد و کشد هم آنجا قیمت کنند در هر شهرى و هر موضعى که باشد. قومى گفتند: لا بد بمکه باید و بمنا، که رب العزة گفت: هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ، و قال تعالى: ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ اى جزاء ذنبه. عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ من قتل الصید قبل التحریم، و من عاد الى قتل الصید محرما حکم علیه ثانیا، و هو بصدد الوعید، فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ فى الآخرة، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ اى منیع فى ملکه، ذُو انْتِقامٍ من اهل معصیته.
أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ هر چه آبى است گوشت آن حلالست، و گرفتن آن حلال، و در چهار چیز خلافست: یکى مردم آبى، قومى گفتند از علما که: گوشت او مکروه است حرمت صورت را، و دیگر ضفدع، گفتند که خوردن آن مکروه است دو معنى را: یکى آنکه زهر دار است، و قومى گفتند: از جهت خبر «فانه اکثر خلق اللَّه تسبیحا»، و در خبر است که «نقیقه تسبیح»، و سدیگر مار گفتند که مار بحرى زهر داراست چون مار برّى، و کژدم هم چنان. چهارم فیل است، گوشت آن حرام، لانه اشبه الخلق بالخنزیر. قال الماستوى ان لحم الفیل حلال، لانه مایى، و هو داخل فى مذهب مالک و داود: ان ذوات الارواح کلها حلال ما خلال الخنزیر، بدلیل قوله تعالى: قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً الى قوله «أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ»، و هو قول ابن عباس و ابن عمر و ابى هریرة و عائشة و عبید بن عمیر من التابعین، و هو مذهب مالک و داود.
قومى از علما این تقسیم بر قاعده دیگر نهاده‏اند. گفتند: هر چه آبى است بر سه وجه است: ماهیان‏اند و اجناس آن، همه حلال‏اند، و ضفادع‏اند و اجناس آن، همه حرامند، و هر چه باقیست در آن دو قول است: یک قول همه حرامند، و به قال ابو حنیفه، و بدیگر قول همه حلال‏اند، و به قال اکثر العلماء من اصحابه، و الدلیل علیه‏
قوله (ص): «هو الطهور ماؤه، الحل میتته»، و قال ابو بکر الصدیق: «کل دابة ماتت فى البحر فقد ذکاها اللَّه لکم»، و قال بعضهم: ما کان مثاله فى البر حلالا فهو حلال فى البحر، و ما کان مثاله فى البر حراما فهو حرام فى البحر. قالوا: و أراد بالبحر جمیع المیاه و الانهار، لان العرب سمى النهر بحرا، و منه قوله تعالى: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ. قوله: وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ قال سعید بن جبیر صیده کان طریا، و طعامه الملیح منه. ابن عباس گفت: صیده ما اصطدناه بأیدینا، و طعامه ما مات فیه. گفت: صید بحر آنست که بدست خویش صید کنیم، و طعام آنست که هم در آب بمیرد، و موج آن را بر کنار افکند، و آنچه مصطفى (ص) گفت: «ما جزر الماء عنه فکل، و ما طفأ فیه فلا تأکل»، آن نهى تنزیه است نه نهى تحریم. قال ابن عباس: اشهد الى ابى بکر انّه قال: السمک الطافى حلال لمن اراد اکله. و سبب نزول این آیت آن بود که قومى از بنى مدلج گفتند: یا رسول اللَّه ما صید بحر کنیم، و گاه گاه دریا موج زند، و ماهیان از قعر دریا با آب بساحل افتند. پس آب بجاى خویش باز شود، و ماهیان بى‏آب بمانند، و بر خشک زمین بمیرند، چون ما آن را مرده یابیم خوریم یا نخوریم؟ حلال است یا حرام؟
قال: فأنزل اللَّه تعالى: أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ.
جابر بن عبد اللَّه گفت: رسول خدا ما را بغزایى فرستاد، و ابو عبیده جراح را بر ما امیر کرد، و با ما هیچ زاد نبود مگر صاعى خرما، در انبانى کرده، گه گه ابو عبیده هر یکى را از ما از آن خرما یکى بدادى، و کنا نمصها کما یمص الصبى، و نشرب علیها الماء فتکفینا یوما الى اللیل، گفتا: باین دشخوارى و رنج روزگار بسر مى‏بردیم تا بساحل دریا رسیدیم، دابه‏اى را دیدیم مرده بر ساحل دریا، بر مثال کوه پاره‏اى، و آن را عنبر میگفتند. بو عبیده گفت: بخورید ازین دابه، که شما را حلالست. یک ماه بر آن موضع نشستیم، و از آن خوردیم، و از عظیمى که بود از چشم خانه وى خروارها روغن بیرون کردیم، و بو عبیده سیزده کس را در چشم خانه وى نشاند، تا باز گویند که چه عظیم دابه‏اى بود! پس از آن زاد برگرفتیم، و آمدیم به مدینه، و رسول خدا را از آن خبر کردیم، فقال (ص): «هو رزق اخرجه اللَّه لکم، فهل معکم من لحمها شی‏ء»؟
فأرسلنا الى رسول اللَّه شیئا منه، فأکله.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ یعنى منفعة لکم، یعنى للمقیم و المسافر یبیعون منه و یتزودون منه. پس دیگر باره تحریم صید بر محرم باز آورد، گفت: وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً اى محرمین، فلا یجوز للمحرم اکل الصید اذا صاد هو، او صید له بأمره، فاما اذا صاد حلال بغیر امره و لا له فیجوز له اکله، و اذا قتله المحرم فهل یجوز للحلال اکله؟ قال الشافعى: یجوز، لانه ذکاة مسلم، و عند ابى حنیفة لا یجوز، و أحله محل ذکاة المجوسى.
قال جابر: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «صید البر لکم حلال ما لم تصیدوه او یصد لکم.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ فى الآخرة، فیجزیکم باعمالکم.
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ عرب هر خانه‏اى که مربع باشد آن را کعبه گویند، و اصل آن از ارتفاع است. کعب آدمى از آن کعب گویند که از پاى فرا رسته بود، و ارتفاع گرفته، و قیل للجاریة اذا قاربت البلوغ، و خرج ثدیاها قد تکعبت.
خانه مربع کعبه گویند، لارتفاعها من الارض، و نتوء زوایاها، و این خانه کعبه را بیت الحرام گفت، و تفسیر این در آن خبر است که مصطفى (ص) گفت روز فتح مکه: «ان هذا البلد حرمه اللَّه یوم خلق السماوات و الارض، فهو حرام بحرمة اللَّه الى یوم القیامة، و انه لن یحل القتال فیه لاحد قبلى، و لم یحل لى الا ساعة من النهار، فهو حرام بحرمة اللَّه الى یوم القیامة لا یعضد شوکه، و لا ینقر صیده، و لا یلتقط لقطته الا من عرفها، و لا یختلى خلاه الا الاذخر»
، و فى روایة اخرى: «من جاءنى زائرا لهذا البیت، عارفا لحقّه، مذعنا لى بالربوبیة حرمت جسده على النار».
قِیاماً لِلنَّاسِ اى قواما لهم فى امر دینهم، یقومون الیه للحج، و قضاء النسک، و امر دنیاهم اى صلاحا لمعاشهم من التجارات، و ما یجبى الیه من الثمرات. وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ بلفظ جنس گفت، و مراد بآن ماههاى حرام است، و آن چهاراند: واحد فرد، و هو رجب، و ثلاثة سرد: ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم. وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ هدى قربانست که بمنا برند، و قلائد آنست که در گردن ایشان کنند، و این آن بود که مرد چون از حرم بتجارت بیرون میشد در ماه حرام، در کار خویش نظر کردى اگر دانستى که باز گردد پیش از آنکه ماه حرام بگذرد، هم چنان ایمن بیرون شدى، و هیچ نشان بر خود و بر راحله خویش نکردى، و اگر دانستى که مى‏بازنگردد در ماه حرام، امن خویش را نشان بر خود کردى و بر راحله خویش، و نشان آن بود که پوست درخت حرم با خود داشتى، و بر راحله خویش افکندى، تا هر جایى که رفتى ایمن بودى، و کس تعرض وى نکردى. اینست که رب العالمین گفت: وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ یعنى کل ذلک کان قیاما للناس و أمنا فى الجاهلیة.
ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ وجه تأویل این آیت و آخر آن باول در بستن آنست، که رب العالمین این تعظیم که نهاد خانه خویش را، و حرم و احرام را، از آن نهاد تا آن را بزرگ دارند، و حرمت آن بشناسند، و آزرم آن بزرگ دارند، و بدانند که چون جانور بى‏عقل درو مى‏نیازارند، در آزردن مسلمان در حرم چه وبالست! و چون فرمود که در حرم کفتار میازارید از آنست که تا دانند که در آزار مسلمان در حرم چیست؟ و دیگر اللَّه دانست که نمازگر را از وجهت بدّ نیست و از قبله، و کعبه قبله ساخت، و دانست که حج را هنگامى باید، آن را هنگامى ساخت، و دانست که هدى را نشان آزرم باید، نشان ساخت، و در حجله حرم جاى امن ساخت، از آنکه عرب در جاهلیت بس ناپاک و خون ریز بودند و بد فعل، راه ببیم داشتند، و مال بناحق مى‏بردند، و بجاى یک کس جمعى را مى‏کشتند، طلب ثار را. رب العزة چون از ایشان این فعل میشناخت و میدانست کعبه حرم ساخت، و ماه حرام، و هدى و قلائد پدید کرد، و تعظیم آن فرمود، تا ایشان را بر مال و بر نفس خویش امن پدید آمد، و هر جاى که نشان درخت حرم دیدند، سر بر خط فرمان نهادند، و تعظیم آن را دستهاى بیداد و غارت کوتاه کردند. و دانست رب العزة که اگر ایشان را بعادت جاهلیت خویش فرو گذارد جهان خراب گردد. و مردم کشته شوند، و متاجر باطل گردد، رب العزة گفت: این همه بدان کردم تا شما بدانید که هر چه در آسمان و زمین است از مصالح بندگان و مرافق ایشان من مى‏دانم، و بهمه چیزى دانا و تواناام.