شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
النوبة الاولى
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۷۰- سورة المعارج- مکیة )
122

النوبة الاولى

قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند جهاندار دشمن پرور ببخشایندگى، دوست بخشاى بمهربانى.
سَأَلَ سائِلٌ پرسید پرسنده‏اى بِعَذابٍ واقِعٍ (۱) از عذابى که بودنى است و افتادنى.
لِلْکافِرینَ ناگرویدگان را لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (۲).
مِنَ اللَّهِ آن را باز دارنده‏اى و باز پس برنده‏اى نیست از خداى عزّ و جلّ ذِی الْمَعارِجِ (۳) آن خداوند صفتهاى بلند و عطاهاى بشکوه.
تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ بسوى او بر مى‏شود فریشتگان و جبرئیل فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (۴) در روزى که اندازه آن پنجاه هزار سال بود.
فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا (۵) تو شکیبایى کن شکیبایى کردن نیکو.
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً (۶) ایشان آن روز را نابودنى مى‏بینند.
وَ نَراهُ قَرِیباً (۷) و ما آن را بودنى مى‏بینیم، ایشان آن روز را دور مى‏بینند و دیر و ما آن را نزدیک مى‏بینیم و زود.
یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ (۸) آن روز که آسمان از بیم چون دردى زیت گردد، یا چون مس گداخته.
وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (۹) و کوه‏ها چون پشم رنگ کرده بود از رنگ رنگ.
وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً (۱۰) و آن روز هیچکس خویش را و دوست را نپرسد.
یُبَصَّرُونَهُمْ بر دیدار چشم او میدارند مى‏بیند و نپرسد از بیم. یَوَدُّ الْمُجْرِمُ دوست دارد و خواهد کافر، لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ که خویشتن را باز خرد از عذاب آن روز بِبَنِیهِ (۱۱).
وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ (۱۲) بپسران خویش و برادر خویش.
وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ (۱۳) و خاندان او که او را مى‏داشتند.
وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و هر که در زمین کس است همه ثُمَّ یُنْجِیهِ (۱۴) تا آن وقت که آن را خرید او را برهانید.
کَلَّا نیست آن او را و نبود نه إِنَّها لَظى‏ (۱۵) آن آتشى است زبانه زن.
نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏ (۱۶) که پوست از سر درکشد.
تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى (۱۷) میخواهد هر کس را که پشت بر حق گردانید درین جهان و از فرمانبردارى برگشت.
وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏ (۱۸) و مال گرد کرد و ببست و بنهاد.
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (۱۹) مردم را ناشکیبا و تنگ دل آفریدند و حریص.
إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (۲۰) چون بدو درویشى رسد، بدو زارنده بود ناشکیبا.
وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (۲۱) و چون نیکى مال بدو رسد. باز دارنده و دریغ دارنده بود.
إِلَّا الْمُصَلِّینَ (۲۲) الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (۲۳) مگر ایشان‏
که بر نماز خود پایندگان‏اند همیشه.
وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (۲۴) و ایشان که در مالهاى خویش حقّى مى‏بینند.
لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (۲۵) خواهنده را و درمانده را.
وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (۲۶) و ایشان که بروز رستاخیز میگروند و استوار میدارند.
وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (۲۷) و ایشان که از عذاب خداوند خویش مى‏ترسند.
إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ (۲۸) که عذاب خداوند ایشان نه آنست که از آن ایمن باشند.
وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (۲۹) و ایشان که فرجهاى خویش را گوشوانان‏اند.
إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ مگر از زنان خویش. أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ یا از کنیزکان خویش فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (۳۰) که ایشان بر زنان و کنیزکان خویش بجاى سرزنش نیستند.
فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ هر که افزون از آن جوید فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (۳۱) ایشان آنند که اندازه درگذارندگانند.
وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (۳۲) و ایشان که امانت خویش را و پیمان خویش را کوشندگانند.
وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (۳۳) و ایشان که گواهى خویش را بپاى دارندگان‏اند.
وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (۳۴) و ایشان که بر نمازهاى خویش هنگام کوشندگانند.
أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ (۳۵) ایشان فردا در بهشتهاى‏اند نواختگان.
فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ چه رسیدست این ناگرویدگان را گرد بر گرد تو؟
مُهْطِعِینَ (۳۶) چشمها نهاده در تو.
عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ (۳۷) از راست و از چپ تو جوق جوق.
أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مى‏بیوسد هر یکى از ایشان أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ (۳۸) که دارند او را در بهشت پر ناز.
کَلَّا نیست ایشان را آن نیاوند إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ ما بیافریدیم ایشان را از آنچه میدانند.
فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ سوگند میخورم بخداوند دو سوى‏
جهان آن سوى که روز برآید و شب و آن سوى که روز فرو شود و شب. إِنَّا لَقادِرُونَ (۴۰) که ما تواناییم.
عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ که ازیشان بهترى آریم، یا ایشان را به از آن از سر فا بیافرینیم. وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۴۱) و ما در هیچ کار درنمانیم و از هیچکس باز پس نمانیم.
فَذَرْهُمْ گذار ایشان را یَخُوضُوا که هم در آن نابکار گفتن مى‏باشند وَ یَلْعَبُوا و هم آن بازى میکنند حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ تا آن روز که روز خویش بینند الَّذِی یُوعَدُونَ (۴۲) آن روز که ایشان را وعده میدهند.
یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ آن روز که بیرون مى‏آیند از گورها سِراعاً زودازود کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُونَ (۴۳) گویى که ایشان بعلمى همى شتاوند.
خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ فروشده و فرو مانده چشمهاى ایشان از بیم تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ خوارى بر ایشان نشسته. ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۴۴) این آن روز است که درین گیتى ایشان را وعده میدادند.