104
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بسم اللَّه الّذى اسمه لکلّ خائف ملاذ، بسم الذى باسمه من الشّیطان معاذ، بسم اللَّه الّذى قلب کلّ محبّ بذکره افلاذ بنام او که نام اوست همه خیرات را بنیاد، بنام او که بنام او گردد دل از بند غمان آزاد، بنام او که دل عارف جز بنام او نگردد شاد، بنام او که مشتاق از شراب وصل او گیرد یاد، بنام او که وفا و کرم هر دو را نام کرد تا نعمت آشنایى بر آب و گل تمام کرد، بنام او که مهر خود مشتاق را دام کرد و بجاى شراب وصل خود رهى را در جام کرد، بنام او که خواب بر دیده محب حرام کرد تا عقد دوستى وى با خود بر نظام کرد، بنام او که در سرّ بجان منتظر سلام کرد تا دلش بر روح و ریحان کرد، آن گه ظاهر او بدست دشمن حیران کرد و باطن معدن اندوهان کرد. اى جوانمرد اگر آسیاى بلا بر سرت بگرداند نگر از آستانه خدمتش در نگذارى قدم، ور طبقات درکات سفلى میل دو دیده تو گرداند نگر جز برضاى وى برنیارى دم، که عزت عزت اوست، عزت دیگران همه ذلّست، و عجز همه فنا و عدم، قضا قضاء اوست، حکم حکم او، حکم دیگران همه میل است و هوى و ستم.
پیر طریقت گفت: الهى ار تو فضل کنى از دیگران چه داد و چه بیداد، ور تو عدل کنى پس فضل دیگران چون باد، الهى آنچ من از تو دیدم دو گیتى بیاراید، عجب اینست که جان من از بیم داد تو مىنیاساید.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» حمد نفسه بنفسه حین علم عجز الخلق عن بلوغ حمده، خداوند ذو الجلال قادر بر کمال، مفضّل بانوال، سزاوار ثناء خویش، شکر کننده عطاء خویش، ستایش خود خود مىکند و ثناء خود خود میگوید که عزت خود خود شناسد و عظمت و جبروت خود خود داند، متعزّز بجلال خویش، متقدّس بکمال خویش، متکبّر بکبریاء خویش، آب و خاک بوصف او کى رسد، لم یکن ثمّ کان، قدر وى چه داند، صفت حدثان در برابر صفت وى چون آید، نبود پس بود نیست است، از نیست معرفت هست کى آید، ربّ العزّه بفضل و کرم خود خلق را در وجود آورد و کسوت فطرت پوشانید، و ایشان را پرورش داد و از بلاها نگه داشت، طاعات با تقصیر قبول کرد و جور و جفاى ایشان بپرده فضل بپوشید، توفیق طاعت ارزانى داشت و دل را بایمان و معرفت بیاراست، چون دانست که ایشان از گزارد شکر این نعمت عاجزاند، فضل و کرم خود پیدا کرد و لسان لطف نیابت مفلسان و عاجزان بداشت و خود را حمد آورد، گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، در راه محبّت دوستان را نیابت داشتن شرط دوستى است، گفت آن نعمتها که دادم همه بى تو دادم و قسمت بى تو کردم، چنانک بى تو قسمت کردم بى تو حمد آوردم، و بحکم دوستى ترا نیابت داشتم تا احسان و انعام خود بر تو تمام کردم، «الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ» الّذى اشارتست، انزل على عبده الکتاب عبارتست، اشارت نصیب ارواحست و عبارت نصیب اشباح، ارواح در سماع «الَّذِی» بنشاط آمد طرب کرد، اشباح در سماع «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ» در اجتهاد آمد راه طلب گرفت، درین آیت هم تخصیص مصطفى است خاتم پیغمبران و هم تعظیم قرآن است کلام رحمن، اگر مصطفى است امان زمین است و زین آسمان، ور قرآن است یادگار دل مؤمنانست و انس جان عارفان.
مصطفى (ص) رهبان شریعتست و عنوان حقیقت، قرآن دلها را عدّت است و جانها را تبصرت، مصطفى کلّ کمالست و جمله جمال، قرآن نامه است ببندگان از حضرت ذو الجلال، نامهاى که در آن هم بشارتست و هم نذارت، دوست را بشارتست و بیگانه را نذارت، دوست را بشارت میدهد که: «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً، ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً» و بیگانه را بیم نماید که: «إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ» الآیة... یا محمّد لا تشتغل سرّک بمخالفاتهم فما علیک الّا البلاغ و الهدى منّا لمن نشاء.
«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَها» اهل المعرفة باللّه و المحبّة له و المشتاقون الیه هم زینة الارض و نجومها و اقمارها و شموسها اذا تلألأ انوار التّوحید فى اسرار الموحدین اشرق جمیع الآفاق بضیائهم، زینت زمین دوستان خداىاند، عالم بایشان آراسته و جهان بایشان نگاشته، دلهاشان بنور معرفت افروخته، سرّهاشان در حضرت قربت بسفارت حکمت بار داده، رویهاشان در حضرت قربت بمنهج صواب گردانیده و جاده طریقت و سنّت در پیش ایشان نهاده، اعلام دیناند و اوتاد زمین، مصابیح جهان و مفاتیح جنان، ممهّدان قواعد دوستى و مسنّدان ایوان راستى، آزرم خلق از اللَّه بایشان و مقصود از آفریدن کون ایشان، بنام و نشان درویشانند و بحقیقت ملوک زمین ایشانند، ملوک تحت اطمار.
هر که سیرت و حلیت ایشان خواهد که بداند تا قصّه اصحاب الکهف برخواند که اللَّه تعالى ایشان را در قرآن جلوه مىکند که: «إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً» ایشان را گفتند درین غار روید و خوش بخسبید و سر ببالین امن باز نهید که ما خواب شما بعبادت جهانیان برگرفتیم.
لطیفهاى شنو نیکو: ربّ العزّه ایشان را در آن کوه آن غار پدید کرد، و بنده مؤمن را بوقت رفتن از دنیا چهار دیوار لحد غار وى کرد، چنانک ایشان را در آن غار ایمن کرد از دشمن، مؤمنانرا درین غار ایمن کند از شیطان، گوید: «أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» در آن غار بر ایشان رحمت کرد گفت: «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ». هم چنان درین غار لحد بر مؤمن رحمت کند که: «فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ». و چنانک آن غار بریشان فراخ کرد گفت: «وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ»، لحد بر مؤمن فراخ کند بعمل صالح چنانک گفت: «فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ». و خبر درستست که: یفسخ له فى قبره... الحدیث، بالاى غار بر ایشان گشوده کرد تا روح هوا و نسیم باد صبا ازیشان منقطع نگردد، همچنین درى از بهشت بر آن روضه مؤمن گشایند تا از جانب جنّات عدن نسیم خوش بوى بر وى همىگذرد و مضجع وى خوش همىدارد.