115
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ سبب نزول این آیت آن بود که کفّار مکّة گفتند: یا محمد ایتنا بکتاب لیس فیه سبّ آلهتنا و لا عیبها حتّى نتبعک و نجالسک ما را کتابى آر بیرون ازین قرآن که در آن عیب بتان و خدایان ما نباشد تا آن گه ما با تو نشینیم و ترا پس رو باشیم. و نیز قومى گفتند: هلّا انزل الیک ملک یشهد لک بالصدق او تعطى کنزا تستغنى به انت و اتباعک، چرا فریشتهاى از آسمان فرو نیاید بتو آشکارا تا بصدق تو گواهى دهد و چرا مالى فراوان بتو ندهند و گنجى بر تو نگشایند تا بر خویشتن نفقه کنى و برین درویشان پس روان تو؟ و این سخن ایشان بر طعن و تعنّت مىگفتند و از ایشان که این سخن میگفتند، یکى عبد اللَّه بن امیة المخزومى بود و رسول خدا (ص) از آنکه بر ایمان ایشان سخن حریص بود و خواهان، همت کرد که طعن بتان و سبّ ایشان وقتى بگذارد و آنچه ایشان شنیدن آن کراهیّت میدارند بر ایشان نخواند تا ایشان بایمان درآیند و از آنچه گفتند: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ دلتنگ و اندوهگن گشت، تا رب العالمین آیت فرستاد: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بلفظ خبر گفت اما بمعنى نهى است، اى لا ترکن الى کلامهم و لا یضق صدرک باقتراحهم و لا تهتّم ان لم تؤت ما سألوک، و الضمیر فى بِهِ یرجع الى التکذیب، و قیل یرجع الى بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ اى لا یضیقن صدرک ببعض ما یوحى الیک خوفا من ان یکذبوا به. و قیل: معنى قوله: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ اى لعظم ما یرد على قلبک من تخلیطهم تتوهم انهم یزیلونک عن بعض ما انت علیه من امر ربک «وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ» بان یقولوا «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ» نظیره فى سورة الفرقان: لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ کَنْزٌ الآیة.
إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ اى علیک ان تنذرهم و لیس علیک ان تأتیهم بما یقترحون وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ حافظ لکل شىء. الوکیل المطلق هو الذى الامور موکولة الیه و هو ملىء بالقیام بها وفىّ باتمامها و ذلک هو اللَّه جلّ جلاله.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ این أَمْ در موضع واو عطف است یا الف استفهام یعنى و یقولون اختلقه محمد. میگویند این کافران که محمد این قرآن از خود ساخت.
جایى دیگر گفت: إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ این پیغام که مىرساند محمد دروغى است که بر اللَّه مىبندد و سخنى است که خود مىسازد، و قومى دیگر از جهودان، که وى را در آن یارى مىدهند. ربّ العزّة گفت بجواب ایشان: قُلْ یا محمد فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مثل القرآن فى البلاغة و الاخبار عمّا کان و یکون مُفْتَرَیاتٍ بزعمکم، گوى ایشان را اگر آنچه من آوردم مردم ساخت پس شما که مردماناید بیارید ده سورت مانند این فرا ساخته شما. این جاده سورت گفت و در سورت یونس گفت بِسُورَةٍ مِثْلِهِ اگر نزول سوره هود پیش از سوره یونس بوده پس در معنى آن اشکال نیست که اوّل گفت ده سورة بیارید چون عاجز بودند از آن واکم کرد گفت یکى بیارید و این سخن بنظم خویش راست است و قول مفسران اینست، امّا قومى گفتند که: اوّل سورت یونس فرو آمد پس معنى آنست که: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ فى الخبر عن الغیب و الاحکام و الوعد و الوعید، فلما عجز و قال لهم فى سورة هود ان عجزتم عن الإتیان بسورة مثله فى الاخبار عن الغیب و الاحکام و الوعد و الوعید فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ من غیر خبر و لا وعد و لا وعید و انما هى مجرّد البلاغة.
وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ الى المعاونة على المعارضة. اى ادعوا کل مخلوق یقدر معاونتکم فى هذا. میگوید: هر که توان آن دارد که سخن گوید بعربیّت او را بیارى گیرید درین معارضه اگر توانید و راست مىگویید که لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا پس گفت: فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ اى فان لم یستجب لکم من تدعونهم الى المعاونة و لم یتهیأ لکم المعارضة فقد قامت علیکم الحجة. فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ انزله جبرئیل باذن اللَّه و بعلمه اى و اللَّه عالم بانزاله و عالم انه من عنده.
و گفتهاند: این: باء، اینجا بمعنى من است. اى من علم اللَّه، میگوید: اکنون که هیچ کس شما را معاونت ندارد و معارضه راست نشد و عجز جمله عرب درین ظاهر گشت پس حجّت حق بر شما قائم شد و روشن گشت بارى بدانید که این قرآن از خداست از نزدیک او و از علم او. در قرآن چند جایگه میگوید که این قرآن از علم خدا است مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ یعنى القرآن.
ثم قال: وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یعنى و اعلموا ان لا اله الا هو منزل القرآن على محمد فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ استفهام معناه الامر کقوله: فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ و المعنى اذا رایتم العرب قاطبة عجزت عن الإتیان بمثل شىء من القرآن فاسلموا. مفسران را دو قول است در این آیت یکى آنست که این خطاب با کافران است چنان که بیان کردیم دیگر قول آنست که خطاب با رسول و با مؤمنان است یعنى فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لکم یا معشر المؤمنین فقولوا لهم فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ.
قوله: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا این کانَ کون حال است نه کون قدم، و آیت در شان اهل ریا است که در دنیا طاعت بریا کنند بر دیدار مردم، نه بر اخلاص، رسول خدا (ص) گفت: «ان اخوف ما اخاف علیکم الشرک الاصغر» قالوا یا رسول اللَّه و ما الشرک الاصغر؟ قال: «الریاء».
و قال (ص): «اذا جمع اللَّه الناس یوم القیمة لیوم لا ریب فیه، نادى مناد من کان اشرک فى عمل عمل للَّه احدا فلیطلب ثوابه من عند غیر اللَّه فان اللَّه اغنى الشرکاء عن الشرک».
ضحاک گفت: این آیت در شأن کافرانست که در دنیا نیکیها کنند، گرسنگان را طعام دهند، و برهنگان را بپوشند، و مظلومان مسلمانان را نصرت کنند، و در جمله بابواب خیر کوشند، رب العالمین هم در دنیا جزاى کردار نیکوى ایشان بایشان در رساند، در مال و نعمت و روزى ایشان بیفزاید و تن درستى دهد تا بکام و مراد و هواى خود زندگى کنند تا مزد کردار ایشان در دنیا بتمامى بایشان رسد چنان که گفت: وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ اى لا ینقصون ثوابها بل یوفّونه، اما ایشان را از ثواب و نعیم آخرت هیچ نصیب نباشد چنان که گفت: أُولئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها اى فى الدنیا لانهم لم یریدوا به وجه اللَّه و لم یؤمنوا به وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ این حکم کافرانست و منافقان، اما مؤمن که در دنیا عمل نیکو کند و در آن عمل صدق و اخلاص بجاى آرد اگر چه رزق دنیا و معیشت دنیا خواهد اما ارادت آخرت بر دل وى غالب بود.
رب العالمین به نیت نیکویى او را، هم در دنیا رزق حلال برو موسع دارد هم در عقبى بسعادت ابد و نعیم جاودانه رساند، اینست که مصطفى (ص) گفت: «ان اللَّه لا یظلم المؤمن حسنة یثاب علیها الرزق فى الدنیا و یجزى بها فى الآخرة و اما الکافر فیطعم بحسناته فى الدنیا حتى اذا افضى الى الآخرة لم تکن له حسنة یعطى بها خیرا
أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ این کانَ هم چنان که «کان» پیشین است یعنى أ فمن هو على بینة و هو الرسول (ص) «على بینة» اى بیان و حجة، و هو القرآن مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ اى یقرأه شاهِدٌ مِنْهُ یعنى لسان محمد (ص) قال محمد بن الحنفیة: قلت لابى انت التالى، قال: و ما تعنى بالتالى. قلت: قوله سبحانه: وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ قال وددت انى هو و لکنه لسان النبى (ص): «وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» سخن اینجا تمام شد و جواب محذوف است. میگوید: که کسى بر چیزى روشن و بر پیغامى راست درست است از خداوند خویش و زبان او آن را میخواند آن زبان که گواه خدا است بر خلق این کس چنان کسى است که او را از این هیچ چیز نیست؟ و گفتهاند: جواب محذوف آنست که أ فمن هو على بینة من ربه کمن یرید الحیاة الدنیا و زینتها و گفتهاند: شاهد اینجا جبرئیل است و معنى یَتْلُوهُ یتبعه، مىگوید: کسى که او بر درستى و راستى و پیدایى بود از خداوند خویش و گواهى از اللَّه ایستاده بر پى آن کس و آن جبرئیل است که در پى محمد نشسته بپیغام افزایى و سخن رسانى و دنى آرایى این کس چنان دیگر است که او را از این هیچ چیز نیست؟ و عن الحسین بن على (ع) شاهِدٌ مِنْهُ محمد (ص) فیکون أ فمن کان هو المؤمن على بینة اى بیان و بصیرة من ربه و یتلوه شاهد منه یعنى و یشهد له محمد (ص) یوم القیمة لقوله: وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً. و قیل: یتلوه اى بتبع محمدا (ص) شاهد منه و هو على بن ابى طالب (ع) و قیل: هو ابو بکر. قال النحاس: الهاء فى ربه للنبى (ص) و فى یتلوه تعود على البینة لان البینة و البیان واحد و فى «منه» تعود على اسم اللَّه عز و جل وَ مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل نزول القرآن و مجىء محمد (ص) کان کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً لمن اتّبعها یعنى التوریة و هى مصدّقة للقرآن شاهدة للنبىّ (ص) اماما نصب على الحال. و عرب راه را امام خوانند از بهر آنکه در پیش رونده است و حاجت را امام خوانند از بهر آنکه در پیش جوینده است، و منه قول بعضهم:
جئتک مسترفدا بلا سبب
الیک الّا بحرمة الادب
فاقض امامى فاننى رجل
غیر ملحّ علیک فى الطّلب
أُولئِکَ یعنى اصحاب محمد (ص) و قیل: اراد به مسلمة اهل الکتاب عبد اللَّه بن سلام و اصحابه یُؤْمِنُونَ بِهِ یعنى بالقرآن و قیل: بالتوریة. میگوید: مسلمانان اهل کتاب گرویدهاند به تورات و گرویدگان ایشان به تورات از بهر آن گفت که ایشان در تورات نبوّت محمد (ص) مثبت یافتند و بپذیرفتند وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ اى ب: محمد (ص) و القرآن مِنَ الْأَحْزابِ من الکفار الّذین تحزّبوا و اجتمعوا على رسول اللَّه و عدوانه من الیهود و النصارى و المجوس و سایر الملل فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ میگوید: هر که به محمد کافر شود و به قرآن، از هر جوکى از جوکهاى جهود و ترسا و گبر و مشرک و دهرى و منافق آتش دوزخ وعده جاى اوست. این آیت دلیل است بر بطلان مذهب جماعتى متکلمان که گفتند کافران بحقیقت دهریاناند و زنادقه امّا جهود و ترسا و گبر و جمله اصناف کفره بیرون از دهرى ایشان را کافران بحقیقت نگویند منزلت ایشان منزلت مبتدعان است جاوید در آتش نمانند و این مذهب باطل است و این سخن کفر و گوینده آن کافر و اوّل من قاله و اعتقده احمد بن حمدان الهروى و قال: سعید بن جبیر: کنت اذا وجدت الحدیث عن النبى (ص) صحیحا اصبت مصداقه فى کتاب اللَّه فافکرت فى قول النبى (ص) لیس یسمع بى احد فلا یؤمن بى و لا یهودىّ و لا نصرانىّ الّا دخل النّار فطلبت مصداقه فى کتاب اللَّه فاذا هو وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ.
فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ اى من انّ موعده النّار. و قیل: من القرآن فیکون الخطاب للنبىّ (ص) و المراد غیره، یحتمل انّ التقدیر، قل للشّاک فى ذلک: فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ منزل مِنْ رَبِّکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ لا یصدّقون بانّ ذلک کذلک.
وَ مَنْ أَظْلَمُ اى من اعنى و اشدّ کفرا مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً انّ له ولدا و شریکا و وصفه بغیر صفته و افترى علیه ما لم ینزله، أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ این همچنانست که جایى دیگر گفت فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ میگوید: هیچ کس عاصىتر و کافرتر و شوختر از آن کس نیست که خداى را ناسزا گوید و برو دروغ بندد و آنچه از بر خویش نهد و خود گوید کلام حق شمرد. این جواب ایشان است که میگفتند: افترى محمد القرآن من تلقاء نفسه، آن گه گفت: أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ ناچار مرجع ایشان با حقّ است و انتقام را برو عرض دهند تا ایشان را بآن دروغ که گفتند جزا دهد، وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ و فریشتگان و پیغامبران و جمله مؤمنان که حاضر باشند در آن مجمع عظیم و موقف حساب گویند آن گه که ایشان را فرا دیدار اللَّه برند تا از ایشان سؤال کنند هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ ایناناند که بر خداوند خویش دروغ میگفتند و پیغامبران را دروغ زن میگرفتند، الْأَشْهادُ جمع شاهد بمعنى حاضر کصاحب و اصحاب، و روا باشد که این اشهاد اعضاى ایشان باشد، چنان که گفت: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ الآیة.
أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ خواهى این سخن مستأنف گیر خواهى معطوف بر قول اشهاد.
آوردهاند که مظلومى مستغیث پیش عبد الملک مروان بپاى ایستاد و عبد الملک بر منبر بود وى را گفت: یا امیر المؤمنین اتّق یوم النّدوة، وى گفت: و ما یوم الندوة؟
مستغیث گفت: یوم یَقُولُ الْأَشْهادُ... أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ. فارتعد عبد الملک و امر بردّ مظلمته و توفیر حقّه علیه. و روى عبد اللَّه بن عمر عن رسول اللَّه (ص) انّ اللَّه یدنى المؤمن یوم القیمة یستره من النّار فیقول: اى عبدى تعرف ذنب کذا و کذا؟
فیقول: نعم. حتى اذا قرّره بذنوبه قال فانّى سترتها علیک فى الدّنیا و قد غفرتها لک الیوم ثم یعطى کتاب حسناته.
و امّا الکافرون و المنافقون فیقول الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ.
الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ یمنعون عن دین اللَّه، وَ یَبْغُونَها اى یبغون لها عِوَجاً اى یطلبون للاسلام میلا عن الحقّ و عن الاستقامة. و قیل: یَبْغُونَها عِوَجاً اى یتاوّلون القرآن تأویلا باطلا. العوج فیما لا یرى بالعیون من العیدان و الحیطان و ما اشبهها، قال اللَّه تعالى قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ اى بالبعث بعد الموت هُمْ کافِرُونَ.
أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ این هم کون حال است یعنى أُولئِکَ لیسوا بمعجزین فى الارض، اى لم یعجزونا ان نعذّبهم فى الدّنیا و لکن اخرنا عقوبتهم و قیل: مُعْجِزِینَ اى سابقین فایتین هربا وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یمنعونهم من عذابه، یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ قرأ مکى و شامى و یعقوب «یضعف» مشدّدة العین بغیر الف و قرأ الباقون «یضاعف» بالالف مخفّفة العین، و قد مضى الکلام فى هذه اللفظة فیما سبق. و تضعیف العذاب لهم لاضلالهم الغیر و اقتداء الاتباع بهم ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ این دلیل است که بنده را پیش از فعل استطاعت نیست، جایى دیگر گفت وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً. قال قتادة: ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ صمّ عن سماع الحقّ فلا یسمعونه وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ الهدى قال اللَّه تعالى: إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ و قال صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ قال ابن عباس: اخبر اللَّه تعالى انّه حال بین اهل الشّرک و بین طاعته فى الدّنیا و الآخرة قال: فَلا یَسْتَطِیعُونَ خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ و روا باشد که این نفى استطاعت از بتان بود که بتان نشنوند و نبینند و نتوانند که شنوند یا ببینند، همانست که جایى دیگر گفت أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها. أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ اى خسر و راحة انفسهم و سعادتها وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ
اى ما کانوا یزعمون من شفاعة الملائکة و الاصنام. و قیل: بطل سعیهم و خاب رجاؤهم و لم ینتفعوا بکذبهم.
لا جَرَمَ معناه حقّا. و قیل معناه: حقّ له. و قیل: لا بدّ و لا محالة، و ذهب بعض النّحویین الى ان «لا» نفى لما ظنّوا انّه ینفعهم یعنى لا ینفعهم ذلک، و معنى «جرم» کسب، و فاعله مضمر تقدیره: کسب فعلهم أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ یعنى من غیرهم و ان کان الکلّ فى الخسار.