112
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا اى اعمل السفینة بِأَعْیُنِنا اى بمرئى منّا و بمنظر منّا. و قیل: على اعیننا کقوله: وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی یقال: ما زال فلان بعینى حتى و اراه عنّى الجدار، و درین آیت «اعین» گفت و در جاى دیگر در قرآن بِأَعْیُنِنا و آن بمعنى عینین است، بو موسى اشعرى گوید: که مصطفى (ص) گفت: «الاثنان فما فوقهما جماعة
و این در عربیت سائر است و سائغ وَ وَحْیِنا یعنى على ما اوحینا الیک من صفتها و ذلک انّه لم یدر کیف یصنع فاوحى اللَّه الیه ان اصنعه مثل جوجوء الطائر لیشقّ الماء. و قیل: بوحینا الیک ان اصنعها وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا اى لا تراجعنى فى امهالهم نهى ان یشفع لهم، إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ بالطوفان، و قیل: المراد بقوله: فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا زوجته واغلة و ابنه کنعان. ابن عباس گفت: جبرئیل آمد و تخم ساج آورد و گفت این را بکار تا درخت روید و از آن کشتى ساز پس چون آن درخت برآمد و ببالید و ببرید و خشک گشت مزدوران را بدست یارى گرفت تا آن کشتى بساختند هزار و دویست گز طول آن بود و ششصد گز عرض آن و سى گز ارتفاع آن. و قیل: کان طولها ثلاثمائة ذراع و عرضها خمسین ذراعا و بابها فى عرضها. بدانکه سه طبقه ساخت: طبقه علیا مردمان را و طبقه وسطى چهارپایان و مرغان را و طبقه سفلى وحوش و سباع و هوام را. و از ابتداى درخت کشتن تا پرداختن کشتى صد سال در آن شد، اما کشتى بدو سال بپرداخت.
وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ربّ العزّة میگوید جلّ جلاله: هر گاه که بر گذشتید بدو نفرى از قوم وى چون کشتى میکرد برو افسوس مى کردند و مىگفتند: یا نوح صرت نجارا بعد النبوة، پس از آنکه پیغامبر بودى درودگر گشتى؟ و از میان پیغامبران دو کس درودگر بود یکى نوح دیگر زکریا و افسوس کردن ایشان آن بود که مىگفتند: اى نوح چیست این که مى کنى؟ گفت: کشتى که بر سر آب رود، گفتند: کیف تجرى السفینة فى البرّ؟ اینجا خشک زمین است بر خشک زمین کشتى چون رود؟ هم چنان افسوس میداشتند و با یکدیگر مىخندیدند، نوح گفت: إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا الیوم فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ عند نزول العذاب کَما تَسْخَرُونَ الان، قیل: معناه نجازیکم على سخریّتکم، و قیل: نستجهلکم کما تستجهلون. آن گه ایشان را خبر کرد که عاقبت ایشان چه خواهد بود، گفت: فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ من، استفهام است بمعنى: اىّ، و موضع آن رفع، و التقدیر فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ فیما بعد ایّنا اولى بالاستهزاء و ایّنا احمد عاقبة و ایّنا یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ یهلکه و یفضحه وَ یَحِلُّ ینزل عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ دایم علیه.
حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا بعذابهم و بهلاکم وَ فارَ التَّنُّورُ یعنى جعل علامة ل: نوح مبتدأ الغرق فوران تنّور ملاى نارا. حسن گفت: تنورى بود از سنگ ساخته در خانه نوح که اهل وى در آن نان مىپخت. ربّ العزّة بر جوشیدن آب از آن تنور تافته بوقت نان پختن علامتى ساخت نزول عذاب را، میگویند: روز شنبه بود که زن نوح رحما نام وى، آن تنور تافته بود تا نان پزد ناگاه آب برآمد و نوح را خبر کرد، نوح در کشتى نشست با اصحاب وى. شعبى گفت: اتّخذ نوح السفینة فى جوف مسجد الکوفة و کان التنور على یمین الداخل ممّا یلى باب کندة، و قیل: کان فى ارض الهند، و قیل: کان ب: الشام فى موضع یدعى عین وردة. و قیل: فارَ التَّنُّورُ کنایة عن اشتداد الامر و صعوبته کما یقال: حمى الوطیس اذا اشتد الحرب، و قیل: التنور وجه الارض. یعنى اذا رأیت الماء قد فار على وجه الارض فارکب انت و اصحابک السفینة، و قیل: فارَ التَّنُّورُ اى طلع الفجر. و الاکثرون على انه تنور الخابزة کما ذکرنا.
قُلْنَا احْمِلْ فِیها اى فى السفینة مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ. قرأ حفص: مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ بتنوین لام کلّ، و کذلک فى المؤمنین، و المعنى: من کل شىء فحذف المضاف الیه و نوّن کلا بعد حذف المضاف الیه، و زوجین نصب مفعول احْمِلْ و المراد احمل فى السفینة من کل شىء او من کل صنف من الحیوان زَوْجَیْنِ ذکرا و انثى، ثم قال: اثْنَیْنِ على سبیل التأکید و التحقیق. و قرأ الباقون: مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ مضافا غیر منون فى السورتین. و الوجه ان کلا اضیف الى الزوجین و جعل قوله: اثْنَیْنِ مفعول احْمِلْ و المعنى: احمل اثنین من کل زوجین، اى احمل من کل شىء له زوج اثنین ذکرا و انثى، و الزوج فى کلام العرب کل واحد معه قرین، و الاثنان زوجان، یقال: علیه زوجا نعل اذا کان علیه نعلان و کذلک عنده زوجا حمام.
قال اللَّه تعالى: وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى فالذّکر زوج للانثى و الانثى زوج للذّکر. وَ أَهْلَکَ یعنى ولدک و عیالک إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ یعنى تقدّم قولى لک «لا تخاطبنى فیه» و هو ابنه کنعان و امرأته واغلة. و قیل: إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ یعنى من کان فى علم اللَّه انّه یغرق بکفره. وَ مَنْ آمَنَ اى و احمل من صدّقک من المؤمنین.
وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ مفسران گفتند: این قلیل هشتاد بودند، چهل مرد و چهل زن، و هشتاد در کثرت امّت نوح اندک باشد و درستتر آنست که در کشتى کم از ده تن بودند، نوح بود و زن وى و سه پسر: سام و حام و یافث و زنان ایشان. و اصاب حام امرأته فى السّفینة فدعا نوح ان تغیّر نطفته فجاء بالسّودان. هر چه در کشتى بودند از آدمى همه عقیم گشتند بىفرزند مگر این سه پسر نوح که عالمیان امروز همه از فرزندان ایشاناند یافث پدر ترک است و خزر و صقلاب و تاریس و منسک و کمارى و صین، ساکنان حدود مشرق تا بمهبّ شمال ایشاناند. و حام پدر سیاهان است. سند و هند و زنج و قبط و حبش و نوبه و کنعان. و مسکن ایشان میان جنوب و دبور و صباست باقى همه فرزندان ساماند و سام را پنج پسر بود: ارم مهینه ایشان پدر عاد و ثمود و عالم پدر خراسان و یفر پدر روم و اسود پدر فارس و نزل کل رجل منهم مع ولده فى الارض الّتى سمّیت و نسبت الیه، و گفتهاند: ششم پسر وى ارفخشد و هو الّذى ینتهى الیه نسب الرسول (ص) و بعد از نوح خلیفه وى بر فرزندان نوح، سام بود و بعد از سام، ارفخشد و الّذى تسمّیه العجم، ایران. و هو الّذى بنى ارض العراق فاختصها لنفسه فسمّى ایران شهر و بعد از ارفخشد، شالخ بود پسر وى و بعد ازو برادرزاده وى جمّ بن و یونجهان بن ارفخشد و هو الّذى ثبت ارکان الملک و بنى معالمه و اتخذ یوم النوروز عیدا و فى زمان جم تبلبلت الالسن ب: بابل و ذلک انّ ولد نوح کثروا بها فشحنت بهم و کان کلام الجمیع السریانیة و هى لغة نوح فاصبحوا ذات یوم و قد تبلبلت السنتهم و تغیّرت الفاظهم و ماج بعضهم فى بعض فتفرّقت کلّ فرقة جهة من جهات العالم باللّسان الّذى علیه اعقابهم الى الیوم. و عن ابن عباس قال: قال الحواریون، ل: عیسى (ع) لو بعثت من شهد السّفینة فحدّثنا عنها، فانطلق بهم حتّى انتهى الى کثیب من تراب فاخذ کفّا من ذلک التّراب بکفّه قال: أ تدرون ما هذا؟ قالوا اللَّه و رسوله اعلم، قال: هذا قبر سام بن نوح فضرب الکثیب بعصاه فقال قم باذن اللَّه فاذا هو قائم ینفض التّراب عن راسه قد شاب. قال له عیسى (ع): هکذا اهلکت؟ قال: لا، متّ و انا شاب و لکنّى ظننت انّها السّاعة فمن ثمّ شبت.
قال: حدّثنا عن سفینة نوح. قال: کان طولها الف ذراع و مائتی ذراع و عرضها ستّمائة ذراع و کانت ثلاث طبقات فطبقة فیها الدّوابّ و الوحش و طبقة فیها الانس و طبقه فیها الطّیر، فلمّا کثرت فیها ارواث الدّوابّ اوحى اللَّه الى نوح ان اغمز ذنب الفیل فغمزه فوقع منه خنزیر و خنزیرة فاقبلا على الرّوث. فلمّا وقع الفار فى السّفینة جعل یقرضها و حبالها و ذلک انّ الفار توالدت فى السّفینة فاوحى اللَّه الى نوح ان اضرب بین عینى الاسد فضرب فخرج من منخره سنّور و سنّورة فاقبلا على الفارة، فقال له: یا عیسى (ع) کیف علم نوح ان البلاد قد غرقت؟ قال: بعث الغراب یاتیه بالخبر فوجد جیفة فوقع علیها فدعا علیه بالخوف، فلذلک لا یالف البیوت ثم بعث الحمامة فجاءت بورق زیتون بمنقارها و طین برجلیها فعلم انّ البلاد قد غرقت قال فطوّقها الحمرة الّتى فى عنقها و دعا لها ان تکون فى انس و امان فمن ثمّ تالف البیوت. قال: فقالوا یا رسول اللَّه: الا ننطلق به الى اهلنا فیجلس معنا و یحدّثنا، قال: کیف یتبعکم من لا رزق له. قال فقال له: عد باذن اللَّه فعاد ترابا.
وَ قالَ ارْکَبُوا فِیها اى قال اللَّه ارکبوا فیها. و قیل: قال لهم نوح ارکبوا فى السّفینة. یقال: رکب الدّابّة و رکب فى الفلک. قال ابن عباس: اوّل ما حمل نوح فى الفلک من الدّواب الذّرة، و آخر ما حمل الحمار، فلمّا دخل الحمار و دخل صدره تعلّق ابلیس بذنبه فلم یستقلّ رجلاه فجعل نوح یقول: ویحک ادخل فینهض فلا یستطیع حتّى قال نوح: ویحک ادخل و ان کان الشیطان معک. کلمة سبقت على لسانه.
فلمّا قالها نوح، خلى الشیطان سبیله فدخل و دخل الشیطان معه فقال له نوح: ما ادخلک علىّ یا عدوّ اللَّه؟ فقال: الم تقل ادخل و ان کان الشیطان معک؟ قال: اخرج عنّى یا عدوّ اللَّه قال: لا بد من ان تحملنى معک. فکان فیما یزعمون فى ظهر الفلک.
و قیل: انّ ابلیس و اولاده صاروا ریاحا فطاروا فى الهواء الى ان نضب الماء عن وجه الارض.
و گفتهاند که مار و کژدم آمدند، گفتند: یا نوح ما را در نشان در کشتى نوح گفت: ننشانم که سبب مضرّت و بلیّتاید، ایشان گفتند: ما را در نشان که با تو عهد کردیم که هر که نام تو برد، او را نگزیم و نرنجانیم اکنون هر که از مضرّات ایشان ترسد تا این آیت برخواند: سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ، فانّهما لا تضرّانه. وَ قالَ ارْکَبُوا فِیها نوح گفت: در نشینید در کشتى بنام خداى گوئید: بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها قرائت حمزه و کسایى و حفص مَجْراها بفتح میم است، اى جریها بنام خدا است رفتن آن. باقى «مجراها» خوانند، اى اجراؤها و ارساؤها بنام خداى راندن آن و بازداشتن آن و بر ضمّ میم، «مرسیها» همه متفقاند و در شواذّ خواندهاند مَجْراها وَ مُرْساها بنام خداى که رواننده آنست و بدارنده آن زجاج گفت: باللّه تجرى و به تستقرّ، بنام اللَّه کشتى مىرفت و بنام وى قرار مىگرفت و هر گه که نوح خواستى تا کشتى روان شود گفتى: بِسْمِ اللَّهِ روان گشتید و چون خواستى که بایستد گفتى بِسْمِ اللَّهِ بایستادید.
إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ لمن آمن منهم رَحِیمٌ حین خلصهم. و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص) «امان لامتى من الغرق اذا رکبوا السفن فى البحران یقولوا بسم اللَّه الملک و ما قدروا اللَّه حق قدره»، بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ چون نوح در کشتى نشست و اصحاب وى، فرمان دادند تا آسمان آب فرو گذاشت چنان که اللَّه گفت: فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ و زمین آب خویش برانداخت از هفتم طبقه زمین و چشمهها روان گشت چنان که گفت: وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً چون هر دو آب بهم رسید و درهم شد، باد هاى عواصف فروگشادند تا در میان آب افتاد و آن را موجها کرد همچون کوههاى عظیم، اینست که ربّ العزّة گفت: وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبالِ الموج جمع موجة کتمر و تمرة، و الموج حرکة الماء الکثیر بدخول الرّیاح الشّدیدة فى خلاله.
وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ و اسمه کنعان و قیل یام، و قیل عرویا، وَ کانَ فِی مَعْزِلٍ من السّفینة، و قیل: بمعزل عن دین اللَّه، و العزلة البعد. یا بُنَیَّ قرائت عامّه قرّاء کسر، «یا» است مگر عاصم که بفتح یا خواند، فمن کسر فلانّه حذف یاء المتکلّم فبقیت الکسرة قبلها لیدلّ علیها، کما تقول: یا غلام، و من فتح فلانّه قلب یاء الاضافة الفا لخفّة الفتحة ثمّ حذف الالف کما تحذف الیاء من یاء غلام.
ارْکَبْ مَعَنا باظهار، قرائت نافع است و ابن عامر و حمزه و یعقوب و بزى از ابن کثیر، و ترک الادغام فى مثل هذا اصل لانّ الحرفین من کلمتین و هما متقاربان لا مثلان. باقى بادغام خوانند لأنّهما حرفان متقاربان من مخرج واحد فلمّا کانا من مخرج واحد اشبها المثلین فحسن ادغام احدهما فى الآخر. نوح گفت مر پسر خویش را: ارْکَبْ مَعَنا یعنى اسلم و ارکب، او را بر کشتى میخواند بشرط ایمان. و گفتهاند: این پسر منافق بود اظهار ایمان مىکرد ازین جهت نوح او را میخواند، و اگر نوح آن نفاق از وى شناختید و از ایمان وى نومید بودید او را نخواندید.
قالَ: سَآوِی إِلى جَبَلٍ گفتهاند: آن پیشین کشتى بود که خلق دیده بودند در جهان، و او مىترسید که در آن نشیند گفت: من در کشتى نیارم آمد، آن گه گفت: سَآوِی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ اى من الغرق قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ گفتهاند: این عاصم بمعنى معصوم است، کماء دافق و عیشة راضیة، میگوید: هیچ نگاه داشته نیست امروز از فرمان خداى و عذاب او إِلَّا مَنْ رَحِمَ استثنا منقطع است یعنى لکن من رحمه اللَّه معصوم، موضع مِنَ نصب است برین قول. و اگر گوئیم استثنا صحیح است موضع مِنَ رفع باشد، یعنى من رحم هو اللَّه عزّ و جلّ، اى لا عاصم الّا اللَّه وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ اى بین نوح و ابنه، و قیل: بین ابنه و الجبل فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ اى صار من المهلکین بالماء. روى انّ ابن نوح بنى من الزّجاج بیتا وقت اتّخاذ ابیه السّفینة فلمّا رکب نوح السّفینة دخل ابنه فى البیت الّذى اتّخذه من من الزّجاج ثمّ انّ اللَّه تعالى سلّط علیه البول فأخذ یبول حتّى امتلأ ذلک البیت الزّجاجىّ من بوله فغرق کلّ فى ماء البحر و غرق ابن نوح فى بوله لیعلم انّه لا مفرّ من القدر. مفسّران گفتند: شش ماه نوح و اصحاب وى در کشتى بودند دهم رجب در کشتى بودند، و روز عاشورا از کشتى فرو آمدند، و درستتر آنست که هفت ماه در کشتى بودند و ارتفاع آب در زمین چندان بود که بهمه کوههاى عالم سى گز آب بر گذشته بود و بروایتى پانزده گز، و روى انّه کان لامراة صبىّ صغیر و کانت تحبّه فحملته الى الجبل وقت الغرق فلمّا غشیها الماء، رفعته فوق صدرها ثم فوق منکبها ثمّ شالت به نحو السّماء بیدیها فلمّا ألجمها الماء طرحته فقال اللَّه ل: نوح: لو رحمت احدا لرحمت المرأة و ابنها. و قیل: رکب نوح السّفینة فى اوّل یوم من رجب فمرّت بالبیت و طاف به سبعا و قد رفعه اللَّه من الغرق و جرت السّفینة بهم الى یوم النحر وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ یوم النحر فمکثت علیه شهرا حتى جفّت الارض و خرجوا منها یوم عاشوراء فصام نوح و من معه شکرا للَّه عزّ و جل.
وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی یعنى قال اللَّه للارض بعد تناهى الامر فى هلاک قوم نوح یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ اى تشرّبیه و تنشفیه، اللَّه تعالى فرمان داد بزمین که آب خویش در اجزاى خویش فرو بر، میگویند: لختى از آن بقاع زمین استعصا نمود و سر وازد ازین فرمان، تا ربّ العالمین آب وى تلخ و شور گردانید و آن زمین شورستان کرد. وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی اى یا سحاب امسکى عن انزال المیاه. وَ غِیضَ الْماءُ اى و نقص الماء فذهب و نضب و مصدره الغیض و الغیوض، یقال: غاض الماء یغیض، اذا غار فى الارض، و غاضه اللَّه اى نقصه، لازم و متعدّ کما یقال: زاد الشیء و زدته. وَ قُضِیَ الْأَمْرُ اى فرغ من محازاة الاعداء، کقوله: وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ یعنى فرغ من محاسبة الاعداء و مجازاتهم وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ یعنى استقرّت السّفینة على جبل الجودى و هو جبل معروف بناحیة الموصل و قیل: فى جزیرة الشام من وراء آمد. وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ بعدا مصدر موضوع موضع الامر میگوید: دورى بادا و لعنت این گروه ظالمان را، این از کلمتهاى نفى ندامت است که اللَّه بآن خویشتن را از پشیمانى تنزیه کرد چنان که جایى دیگر گفت: «أَلا بُعْداً لِعادٍ» «أَلا بُعْداً لِثَمُودَ» «أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ» «وَ لا یَخافُ عُقْباها» هم از این باب است. آنچه موسى را گفت: فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ و از شعیب باز گفت: فَکَیْفَ آسى عَلى قَوْمٍ کافِرِینَ و لیس ربّنا بجبّار یبدو له ندامة او یخاف عاقبة، اجمع المعاندون على ان طوق البشر قاصر عن الإتیان بمثل هذه الآیة، بعد ان فتشوا جمیع کلام العرب و العجم فلم یجدوا مثلها فى فخامة الفاظها و حسن نظمها و جودة معانیها فى تصویر الحال مع ایجاز من غیر اخلال.
وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی و قد وعدتنى ان تنجینى و اهلى، و ذلک فى قوله تعالى: وَ أَهْلَکَ بار خدایا تو مرا گفتهاى که ترا و کسان ترا از غرق برهانم و این پسر از کسان من بود، وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ ربّ العالمین او را جواب داد که: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ اى من اهل دینک. و قیل: لیس من اهلک الّذین وعدتک انجاءهم. روایت کنند از على (ع) که گفت لم یکن ابنه و انّما کان ابن امرأته من زوج آخر، و لهذا قال: من اهلى و لم یقل: منّى.
و قیل: کان لغیر رشده و هذا غیر صحیح لانّ اللَّه تعالى عصم انبیاءه من مثله، و حمل المفسّرون. قوله فَخانَتاهُما على الدّین لا على الفراش یعنى احدیهما کانت تخبر النّاس انّه مجنون و الأخرى کانت تدلّ على الاضیاف. و قال ابن عباس: ما بغت امراة نبىّ قط. یکى از سعید جبیر پرسید که إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی این پسر نوح بود یا نبود. سعید خشم گرفت، گفت: سبحان اللَّه لا اله الّا اللَّه» خداى میگوید جلّ جلاله با رسول خویش که پسر وى بود و تو مىگویى که نبود، آن گه گفت: کان ابنه و لکنّه کان مخالفا فى النیّة و العمل و الدّین فمن ثمّ قال: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ بکسر المیم و فتح اللّام و نصب غَیْرُ قرأها الکسایى و یعقوب، و الوجه انّ الضمیر فى إِنَّهُ لابن نوح و المعنى: انّ ابنک عمل غیر صالح، و التقدیر: عمل عملا غیر صالح فحذف الموصوف و اقیم الصّفة مقامه. میگوید: اى نوح او از کسان تو نبود که کار نیک نمیکرد یعنى که در دین و نیّت و عمل مخالف تو بود. و قرأ الباقون عَمَلٌ بفتح المیم و رفع اللّام منوّنة و رفع غَیْرُ و الوجه انه یجوز ان یکون الضمیر فى إِنَّهُ لابن نوح ایضا فیکون على حذف المضاف، و التقدیر انّ ابنک ذو عمل غیر صالح فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه، و یجوز ان یکون الضّمیر فى إِنَّهُ للسّؤال، و التّقدیر انّ سؤالک، ما لیس لک به علم عمل غیر صالح.
یعنى این گفت که تو مرا گفتى اى نوح کارى نه نیک است و آن گفت وى خلاص خواستن پسر بود پس از آنکه کفر وى شناخته بود و دانسته. و گفتهاند خلاص وى خواستن بود پس از آنکه گفت: لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً فَلا تَسْئَلْنِ درین کلمت سه قرائت است تَسْئَلْنِ بفتح لام و نون و نون مشدّد قرائت ابن کثیر است و بفتح لام و کسر نون و نون مشدد قرائت نافع و ابن عامر است و لکن ورش و اسماعیل از نافع اثبات یاء روایت کردهاند در حال وصل نه در حال وقف، و قالون حذف یاء روایت کرده در هر دو حال، و بصریان و کوفیان تَسْئَلْنِ خوانند بسکون لام و کسر نون مخفّف، و از بصریان ابو عمرو یاء اثبات کند در حال وصل دون الوقف، و یعقوب در هر دو حال اثبات کند و کوفیان در هر دو حال حذف کنند و اصل کلمه فَلا تَسْئَلْنِ بجزم لام است بر معنى نهى و دخلته النّون الثقیلة للتّوکید، معنى آنست که مپرس آنچه علم آن بر تو پوشیده کردهام و ندانى که در حکم من جائز است إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ اینجا، لا، مضمر است یعنى ان لا تکون من الجاهلین. و قیل: معناه: ان تکون من الجاهلین فتظنّ انى لا افى بوعد وعدته.
پس نوح بزلّت خویش معترف شد، گفت: رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ اى استجیر بک أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ اى ان اتکلف مسئلتک ما لا اعلم ممّا استاثرت بعلمه وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی ذنبى بسئوالى وَ تَرْحَمْنِی بفضلک و تنقذنى من غضبک أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ الهالکین.
قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ انزل من السفینة الى الارض بِسَلامٍ مِنَّا اى بسلامة و خلاص من المکاره و الهلاک. قال: عمر بن الخطاب لمّا استقرّت السفینة على الجودى لبثت ما شاء اللَّه ان یلبث ثمّ انه اذن له فهبط على الجبل فدعا الغراب فقال ائتنى بخبر الارض فانحدر الغراب على الارض و فیها الغرقى من قوم نوح فوقع على جیفة من قوم نوح فابطاء علیه فلعنه، و دعا الحمامة فوقعت على کف نوح فقال: اهبطى فأتینى بخبر الارض فانحدرت فلم تلبث الّا قلیلا حتى جاءت. تنفض ریشة فى منقارها.
و روى انها اتته بورق الزیتون فى منقارها و الطّین فى رجلیها، فقالت: اهبط فقد انبتت الارض. قال نوح: بارک اللَّه فیک و فى بیت یؤویک و حبّبک الى النّاس لولا ان یغلبک النّاس على نفسک لدعوت اللَّه ان یجعل رأسک من ذهب. و قیل: بِسَلامٍ اى بتحیّة و بتسلیم مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ یعنى زیادات فى نسلک حتّى صار ابا البشر بعد آدم و ان بنى آدم کلّهم من ذلک الیوم من بنیه الثلاثة، البیض من سام، و الحمر من یافث، و السّود من حام. اینست که رب العالمین گفت: وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ ادرکت البرکة کلّهم فتنا سلوا و ادرک السلام بعضهم فاسلموا. ذلک قوله: وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ اى و على قرون من ذریّة من معک من ولدک و هم المؤمنون منهم، ثمّ استأنف الکلام فقال: وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ فى دنیاهم، یعنى الامم الکافرة من ذریّته ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ امّا عاجلا و امّا آجلا، قال: محمد بن کعب القرظى: دخل فى ذلک السلام کل مؤمن و مؤمنة الى یوم القیمة و کذلک فى ذلک العذاب و الامتاع کلّ کافر و کافرة الى یوم القیامة.