109
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ» الآیة...، خزائن اللَّه فى الارض قلوب العارفین، خداى را جلّ جلاله در زمین خزینها است و آن خزینها دلهاى عارفانست و سرّهاى مریدان، و آنکه در آن خزینها درهاست شب افروز و ودیعتهاى گران مایه و بدان آراسته و نگاشته، بعضى بلطایف علم آراسته: دلهاى عالمانست، بعضى بحقایق عقل نگاشته: دلهاى عابدانست، بعضى ببدایع سرّ پرداخته: دلهاى عارفانست. آن گه مهر ربوبیّت بر آن نهاده و در صدف قدم بسته که: قلوب العباد بین اصبعین من اصابع الرّحمن.
اگر کسى گوید: این را چه نشانست؟ گوئیم نشان آنست که تلألؤ شعاع آن جوهر بر جوارح بنده تابد تا همگى وى با خدمت اللَّه پردازد، بشب قیام کند، بروز روزه دارد، پیوسته دلش با طاعت مىگراید و بخیر مىشتابد و برخصت فرو بیاید. از شبهت پاک بود و از حرام دور، در حلال زاهد و از گذشته بدرد و در وقت با اندیشه و در باقى عمر لرزان و از دوزخ گریزان، بلقمهاى و خرقهاى راضى، جهان بجهانیان فرو گذاشته و با خدمت اللَّه پرداخته، تن در اشتیاق سوزان و دل بدوست یازان و جان در دوست خندان.
پیر طریقت گفت: الهى از جود تو هر مفلسى را نصیبى است، از کرم تو هر دردمندى را طبیبى است، از سعت رحمت تو هر کسى را بهره ایست، از بسیارى صوب برّ تو هر نیازمندى را قطرهایست، بر سر هر مؤمن از تو تاجیست، در دل هر محبّ از تو سراجیست، هر شیفتهاى را با تو سر و کاریست، هر منتظرى را آخر روزى شرابى و دیداریست.
«وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ» بوقت ربیع که نظر حق بدنیا رسد و عالم بنازد باد لواقح فرو گشایند، بندهاى بسته بر گشایند، عروق اشجار را دهن باز کنند تا شاخههاى آن از راه عروق آب کشد و میوه لطیف آرد. همچنین ربّ العزّه بنظر مهر و محبت بدل بنده مؤمن نگرد، باد عنایت فرو گشاید، راه سمع و طاعت بوى بر گشاید، تا شایسته قبول موعظت گردد، بتوبه و انابت بحق باز گردد، راغب در خدمت، مشغول بعبادت، مداوم بر ذکر حق، مواظب بر قهر نفس، در گوش نداء برّ پیوسته، شکوفه امید رسته، میوه طمع بر شاخ فضل بسته، اینت آثار باد عنایت، اینت روایح نسیم کرامت. یقول اللَّه تعالى: «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ» اذا هبّت ریاح الکرم على اسرار العارفین اعتقهم من هواجس انفسهم و رعونات طبایعهم و فساد اهوائهم و مراداتهم و یظهر فى القلوب نتائج الکرم و هو الاعتصام باللّه و الاعتماد علیه و الانقطاع عمّا سواه. نشان سعادت بنده آنست که از مهبّ توفیق ناگاه باد عنایت در آید، ابر معاملت فراهم آرد، پس آن ابر بدریاى عین یقین فرو شود، آب ندامت بر گیرد، برق ذکر بدرخشد، رعد ارادت بنالد، باران فکرت ببارد، صحراء دل از آن باران زنده گردد، فذلک قوله: «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» بنده بهمگى بحق باز گردد با نفسى مرده در خود، دلى زنده بحق، زبانى گشاده بذکر، جانى زنده بمهر:
لیس فى القلب و الفؤاد جمیعا
موضع فارغ لغیر الحبیب
انت حبیبى و منیتى و مرادى
و به ما حییت عیشى یطیب
و اذا ما السّقام حل بقلبى
لم یکن غیره لسقمى طبیب
«وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ» نحیى قلوب العارفین بالمشاهدة و نمیت نفوسهم بالمجاهدة. دلهاى عارفان بمشاهدت زنده گردانیم و تنهاشان بمجاهدت مرده، نفس حجاب دلست، تا این حجاب در پیش دلست، دل از مشاهدات محروم است، باز که نفس از روى مجاهدت بر وفق شریعت کشته گردد، زندگى دل آغاز کند، هدایت در رسد، مشاهدت در پیوندد، «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» و یقال نحیى المریدین بذکرنا و نمیت العارفین بهجرنا.
«وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ» الآیة...، المستقدمون: المسارعون فى الخیرات، و المستأخرون: المتکاسلون عن الخیرات. و یقال معناه: عرفنا الرّاغبین فینا و المعرضین عنّا.
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ» الآیة...، روى انّ ابن عمر کان یتّخذ المجالس، فقال کعب لرجل من جلسائه سل ابن عمر من ما ذا خلق اللَّه آدم؟ فقال ابن عمر: خلق اللَّه آدم من خمسة اشیاء: من الطّین و الماء و النّار و النّور و الرّیح، فلمّا اجاب ابن عمر قال کعب جالسوه: فانّه رجل عالم. مفهوم خبر آنست که ربّ العالمین آدم را که بیافرید از پنج چیز آفرید: از گل و آب و آتش و نور و باد. حکمت در این آنست که ربّ العزّه هر چه آفرید از خلق خویش از یک جنس آفرید، فریشتگان را از نور آفرید و جانّ را از نار آفرید، و هما نور العزّة و نار العزة و من ها هنا اقسم ابلیس بالعزّة لانّه خلق من نار العزّة و الملائکة من نور العزّة، و مرغان را از باد آفرید و دواب و حشرات زمین را از خاک آفرید و خلق دریا را از آب آفرید، هر یکى را از جنسى مفرد آفرید و آدم را از جمله این اجناس آفرید تکریم و تشریف وى را تا بر همه خلق عالم فضل دارد، همه او را مسخّراند و او بر همه مسلّط، اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ... الى قوله: وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا».