شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۴ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۱۵- سورة الحجر- مکیة )
106

۴ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» در سبع مثانى پنج قول گفته‏اند و مشهورتر و معروفتر آنست که سوره فاتحة الکتاب است و علماء تفسیر و ائمّة سلف بیشتر برین‏اند و دلیل برین خبر مصطفى است (ص)، قال رسول اللَّه (ص): «الحمد للَّه سبع آیات احدیهن»: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و هى السّبع المثانى، و هى فاتحة الکتاب، و هى امّ القرآن».
و فى روایة ابى بن کعب قال قال النبى (ص): «الحمد للَّه رب العالمین» هى السّبع المثانى و القرآن العظیم الذى اوتیت.
و روى ابو هریرة قال: قرأ ابى بن کعب على النبى (ص) امّ القرآن، فقال: و الذى نفسى بیده ما انزل فى التّوراة و لا فى الانجیل و لا فى الزّبور و لا فى القرآن مثلها انّها السّبع المثانى و القرآن العظیم الذى اعطیت.
این سوره فاتحه را سبع مثانى بدان خواندند که در هر نمازى و هر رکعتى بخواندن وى باز گردند، فکانّه قال سبع آیات هى الآیات التی یثنى بها فى کلّ رکعة و کلّ صلاة و من ها هنا للتّبیین. و قیل سمّیت مثانى لانّها نزلت مرّتین: مرة بمکّة من اوائل ما نزل القرآن، و مرّة بالمدینة، و السّبب فیه انّ سبع قوافل واقت من بصرى لیهود بنى قریظة و النّضیر فى یوم واحد و فیها انواع من البزّ و الجواهر و امتعة البحر، فقال المسلمون لو کانت هذه الاموال لنا لتقوّینا بها و لا نفقناها فى سبیل اللَّه، فانزل اللَّه عزّ و جل هذه السورة و قال لقد اعطیتکم سبع آیات هى خیر لکم من هذه السّبع القوافل.
و یجوز ان یکون من المثانى، اى ممّا اثنى به على اللَّه عزّ و جل لانّها فیها حمد اللَّه و توحیده و ذکر ملکته یوم الدّین، و المعنى: آتیناک سبع آیات من جملة الآیات التی یثنى بها على اللَّه عزّ و جل، فیکون من للتّبعیض من القرآن ذکره الزجّاج.
آن گه گفت: «وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» مى‏گوید ترا سوره فاتحة و قرآن عظیم دادیم، چندانک بر وى منّت نهاد بهمه قرآن که بوى داد، همچندان بر وى منّت نهاد بسوره فاتحة الکتاب، تنها تعظیم آن را و تفضیل آن بر همه قرآن، ازینجا گفت مصطفى (ص): «فاتحة الکتاب عوض من کلّ القرآن و القرآن کلّه لیس منه عوض.
قول دوم آنست که سبع مثانى، سبع طول است، الطّول جمع الطّولى کالکبرى و الکبر و هى: البقرة و آل عمران و النساء و المائدة و الانعام و الاعراف و اختلفوا فى السّابعة، فقال بعضهم: الانفال و براءة، و قال بعضهم: یونس. و انّما سمیت مثانى لانّ اکثر القصص فیها مثنى، و الحکمة فى تکرارها الافهام و تأکید الحجّة و اتمام النّصیحة و اظهار عجز الکفرة حتّى لم یقدروا على ان یأتوا بمثله فاتى اللَّه سبحانه بمثله فى القرآن.
قول سوم آنست که سبع مثانى همه قرآن است، چنانک جاى دیگر گفت: «کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ» و المراد بالسّبع، سبعة اسباع القرآن، و تقدیره: و هو القرآن العظیم. مى‏گوید ترا هفت سبع مثانى دادیم و آنست قرآن عظیم و همه قرآن، مثانى گفت از بهر آنک دو بار آن را نسخت کردند: یک بار در لوح محفوظ و یک بار در مصاحف، و بیانه فى قوله عزّ و جلّ: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ» اى من بعد اللّوح المحفوظ. و قیل انّما سمّاه مثانى لان اکثره یتنوّع نوعین: امر و نهى، وعد و وعید، محکم و متشابه، مجمل و مفسر، ناسخ و منسوخ، تنزیل و تأویل، عامّ و خاصّ، و قیل یثنى صاحبه عن ارتکاب المحارم بما فیه من انواع الوعید.
قول چهارم آنست که سبع مثانى معانى قرآن است بر هفت قسم: امر و نهى و تبشیر و انذار و ضرب امثال و تعدید نعم و انباء قرون.
قول پنجم بنوبت سوم گوئیم.
«وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» سمّى القرآن عظیما لثلاثة معان: احدها انّه نزل من عند ربّ عظیم. و الثّانی انّه عظیم فى المعنى. و الثّالث انّه عظیم فى الفضل و الثّواب. مى‏گوید قرآن عظیمست، در معنى عظیم و در فضل و ثواب عظیم، فرو آمده از نزدیک خداى عظیم. و در خبر است که: من حفظ القرآن فرأى ان احدا اعطى افضل ممّا اعطى فقد صغر عظیما و عظّم صغیرا
هر که قرآن داند و آن را حفظ دارد، و آن گه دنیادار را بر خود فضل داند یا اعتقاد کند که کسى را چیزى دادند به از آنک او را دادند، خوار داشت آنچ عظیمست و عظیم داشت آنچ حقیر و قلیلست، یعنى که دنیا خوار است و قلیل، قال اللَّه تعالى: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ». قرآنست که بزرگوارست و عظیم که ربّ العزّه آن را عظیم گفت.
و فى الخبر عن جابر قال: اتى النبى (ص) رجل فقال یا رسول اللَّه: ما اجر من علّم ولده کتاب اللَّه تعالى؟ فقال رسول اللَّه (ص): «القرآن کلام اللَّه لا غایة له»، قال فجاء جبرئیل (ع)، فقال رسول اللَّه (ص) یا جبرئیل: ما اجر من علّم ولده کتاب اللَّه؟ قال یا محمّد: القرآن کلام اللَّه لا غایة له، ثمّ صعد جبرئیل الى السّماء فسأل اسرافیل: ما اجر من علّم ولده کتاب اللَّه؟ فقال اسرافیل یا جبرئیل: القرآن کلام اللَّه لا غایة له، ثمّ انّ اللَّه تعالى انزل جبرئیل على رسوله اللَّه فقال: انّ ربّک یقرئک السّلام و یقول من علّم ولده القرآن فکانّه حجّ البیت عشرة آلاف حجّة و کانّما اعتمر عشرة آلاف عمرة و کانّما اعتق عشرة آلاف رقبة من ولد اسماعیل و کانّما غزا عشرة آلاف غزوة و کانّما اطعم عشرة آلاف مسلما جائعا و کانّما کسا عشرة آلاف مسلما عاریا و یکتب له بکلّ حرف من القرآن عشر حسنات و یمحى عنه عشر سیّآت، یا محمّد انّى لا اقول الم عشر و لکن الف عشر و لام عشر و میم عشر و یکون معه فى قبره حتّى یبعث و یثقله فى المیزان و جاز على الصراط کالبرق الخاطف و لم یفارقه القرآن حتّى ینزل به هذه الکرامة و افضل ما یتمنّى.
و عن ابى سعید الخدرى قال قال رسول اللَّه (ص): اذا کان یوم القیامة وضعت منابر من نور مطوّقة بنور، عند کلّ منبر ناقة من نوق الجنّة ینادى مناد این من حمل کتاب اللَّه اجلسوا على هذه المنابر فلا روع علیکم و لا حزن حتّى یفرغ اللَّه ممّا بینه و بین العباد فاذا فرغ اللَّه عزّ و جلّ من حساب الخلق حملوا على تلک النّوق الى الجنّة.
«لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» اى لا تتمنّینّ یا محمّد ما جعلناه متاعا للاغنیاء فقد آتیناک خیرا من ذلک و هو سبع من المثانى و القرآن العظیم. حرام کرد بر مصطفى (ص) اندرین آیت که رغبت نماید بدنیا، یا بچشم پسند در آن نگرد و آرزوى کند مى‏گوید اى محمّد مخواه دنیا و منکر بآنچ قومى را دادیم ازین دنیا داران و توانگران، که آن بر خورداریى اندکست، سریع الزّوال، قلیل اللّباث، و ترا دادیم به از آن که ایشان را دادیم: سبع مثانى و قرآن عظیم.
انس مالک گفت: بایّام ربیع شتران اعراب برسول خدا برگذشتند، و قد عبست علیها ابعارها و ابوالها فغطّى رسول اللَّه (ص) عینیه بمکّة فقال بهذا امرنى ربّى ثم تلا هذه الآیة: «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ» یقال مدّ عینیه الى مال فلان اذا تمنّاه.
«أَزْواجاً مِنْهُمْ» یعنى الرّجال معهم نساؤهم، و قیل ازواجا: اغنیاء، و قیل اصنافا یعنى الیهود و النّصارى و المشرکین، «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» ان لم یؤمنوا. و قیل و لا تحزن علیهم لما یصیرون الیه بکفرهم. و قیل و لا تحزن لما انعمت علیهم دونکم، «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ» جناحا الرّجل: جانباه، اى تواضع لهم و ارفق بهم لیحبّوک و یجالسوک و لا ینفضّوا من حولک.
«وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ، کَما أَنْزَلْنا» گفته‏اند این آیت متّصلست بآیتى که از پیش گذشت، یعنى: «آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ» «کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ» مى‏گوید اصحاب حجر را پیغام و نشان دادیم همچنانک فرو فرستادیم نامه و پیغام برین مقتسمان، و گفته‏اند این کاف کما مفعول نذیر است، ا أنذرکم عذابا ینزل علیکم مثل ما انزلنا على المقتسمین.
قومى گفتند مقتسمین از قسمت است و قومى گفتند از قسم است یعنى: تحالفوا و تقاسموا على معاداة النبى (ص)، و جمهور مفسران بر آنند که از قسمتست و خلافست که ایشان که‏اند. مقاتل گفت مشرکان قریش‏اند، و ذلک انّهم اقتسموا شعاب مکّة على الرّصد یصدّقون القاصدین عن رسول اللَّه (ص).
گفته‏اند شانزده مرد بودند که ولید مغیره ایشان را بر شعاب مکّه قسمت کرده بود و بر طرق حاج بداشته تا هر که قصد دیدن رسول خدا داشت او را منع مى‏کردند و مى‏گفتند چه روید بر او که او دیوانه است ! دیگرى میگفت او کاهنست! یکى مى‏گفت شاعر است! یکى مى‏گفت عرّافست! و ولید مغیره بر در مسجد نشسته چون حاکم و از وى مى‏پرسیدند آنچ مقتسمان گفته بودند در حقّ رسول و او همى‏گفت: صدق، یعنى المقتسمین، هر یکى از ایشان راست گفت آنچ گفت در حقّ وى.
مقاتل حیّان گفت: هم الّذین اقسموا القرآن فقال بعضهم سحر و قال بعضهم کذب و قال بعضهم شعر و کهانة و قال بعضهم اساطیر الاوّلین فقسموه هذه الاقسام و عضوه اعضاء.
ابن عباس گفت: هم الیهود و النّصارى آمنوا ببعض القرآن و هو ما وافق کتابهم و کفروا ببعض و هو ما خالف کتابهم، و قیل آمنوا ببعض کتبهم و کفروا ببعض.
«الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ» قال بعضهم: عضین مأخوذ من الأعضاء یعنى عضوه و جزوه بفنون التّکذیب و الرّد، یقال عضیت الشی‏ء تعضیة اذا فرقته، و قیل هو مأخوذ من العضة و هو السّحر و جمع العضة، عضین، کما قیل فى عزة عزین، و یقال اصله عضهة فحذف هاؤها کالشّفة اصلها. شفهة و لهذا یصغر بشفیهة، و یقال عضهوه اى عابوه و منه الحدیث: لا یعضه بعضکم بعضا، و قیل عضهته اى سحرته و منه الحدیث: لعن اللَّه العاضه و العاضهة.
«فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» اقسم اللَّه سبحانه بذاته و ربوبیّته لیسألنّ یوم القیامة واحدا واحدا من هؤلاء المقتسمین عمّا قالوه فى رسول اللَّه و فى القرآن، و قیل هو عامّ فى جمیع الکفّار و لا یندرج تحته المؤمنون فانّ کثیرا من المؤمنین یدخلون الجنّة بغیر حساب و لا سؤال. اگر کسى گوید وجه جمع چیست میان این آیت و میان آن آیت که گفت: «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» جواب آنست که سؤال بر دو ضربست: سؤال استعلام و استخبار و سؤال تقریع و توبیخ، «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» یعنى استخبارا و استعلاما لانه کان عالما بهم قبل ان خلقهم، و قوله: «لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» یعنى تقریعا و توبیخا لنراهم العذر فى تعذیبنا ایّاهم.
ابن عباس از اینجا گفت بجواب سائل که از وى این مسئله پرسید: قال لا یسألهم هل عملتم کذا و کذا لانّه اعلم بذلک منهم لکن یقول لهم لم عملتم کذا و کذا. و قال عکرمة سألت مولاى عبد اللَّه بن عباس عن الآیتین فقال: انّ یوم القیامة یوم طویل و فیه مواقف یسئلون فى بعض المواقف و لا یسئلون فى بعضها نظیره، قوله: «هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ» و فى آیة اخرى قال تعالى: «ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ». و قیل لا یسأل اذا کان المذنب مکرها مضطرّا و لیسألنهم اذا کانوا مختارین. و قیل لا یسأل اذا کان الذّنب فى حال الصّبى و الجنون و النّوم، لقوله (ص): «رفع القلم عن ثلاثة» الحدیث... و لیسألنّهم اذا کان عملهم خارجا عن هذه الاحوال.
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» اوّل آیتى است که برسول خدا (ص) فرو آمد تا آشکارا خلق را دعوت کند، اصدع یعنى اظهر و اعلن و افصح من الصّدیع و هو الصّبح لکشفه عن الارض، «بِما تُؤْمَرُ» فیه قولان: احدهما تؤمر به فحذف الجارّ ثمّ حذف الضمیر، و الثّانی ان ما للمصدر اى اصدع بالامر، یقال صدع بالحقّ اذا ابانه و اظهره. و قیل اصدع بما تؤمر اى اجهر بالقرآن فى الصّلاة لیکون اظهر للدّین، «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ» این منسوخ است بآیت سیف و نظیر این در قرآن فراوانست، و گفته‏اند اعراض درین آیت ضدّ اعراضهاى دیگرست در قرآن، اینجا معنى آنست که: لا تبال بالمشرکین باک مدار از مشرکان و روى بگردان ازیشان، و جایهاى دیگر چنانست که: لا ینهم و اعف عنهم و تغافل.
«إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» این آیت در شأن نفرى آمد از شیاطین قریش، پنج مرد بودند که پیوسته رسول خداى را (ص) مى‏رنجانیدند و استهزاء میکردند: یکى الولید بن المغیره، دیگر العاص بن وائل، سدیگر عدى بن قیس و قیل الحارث بن قیس، چهارم الاسود بن المطّلب، پنجم الاسود بن عبد یغوث، رسول خدا ایستاده بود و جبرئیل با وى که این مستهزیان یک یک بایشان بر گذشتند. امّا ولید مغیره چون بر گذشت جبرئیل گفت: یا محمّد کیف تجد هذا؟ چون مى‏بینى این را. یعنى چه مردیست؟ رسول خدا (ص) گفت: بد مردى و خبیث کسى، جبرئیل گفت: کار او ترا کفایت کردند، آن گه جبرئیل بساق وى اشارت کرد، کار بدان رسید که این ولید جایى مى‏گذشت و خارى در دامن وى افتاد و از کبر دست فرو نکرد تا آن خار از دامن خود جدا کند، همى‏رفت تا آن خار ساق وى را مجروح کرد، بعرق النّسا رسید و او را هلاک کرد و همى‏گفت: قتلنى ربّ محمّد.
و همچنین العاص بن وائل برگذشت، جبرئیل اشارت بزیر پاى او کرد پس روزى بر سبیل تنزّه از مکّه بیرون شد بر شتر نشسته و در آن شعاب مکّه طواف مى‏کرد، بشعبى از آن شعاب فرو آمد تا بیاساید، راست که فرود آمد پاى بر مار نهاد و مار زیر پاى وى بگزید تا پاى وى چنان شد که گردن شتر و همان ساعت هلاک شد و مى‏گفت: قتلنى رب محمّد.
و حارث بن قیس بر گذشت، جبرئیل بشکم وى اشاره کرد پس روزى‏
ماهى شور خورده بود و تشنگى بر وى افتاده، آب همى خورد و تشنگى کم نمى شد تا چندان آب خورد که شکم وى شکافته گشت و هلاک شد، در آن حال میگفت: قتلنى ربّ محمّد.
و اسود بن المطلب بگذشت، جبرئیل بسر وى اشارت کرد پس خبر رسید که پسر او زمعه از شام مى‏آید باستقبال پسر بیرون شد، زیر درختى فرود آمد تا بیاساید، جبرئیل بیامد و آن سر وى بر درخت مى‏زد و او غلام را مى‏گوید: ادرکنى یا غلام دریاب مرا اى غلام و این را از من باز دار، غلام مى‏گوید اى خواجه تو خود سر بر درخت مى‏زنى و من کسى را نمى‏بینم تا او را از تو باز دارم! هم چنان سر بر درخت همى‏زد تا هلاک شد و مى‏گفت: قتلنى رب محمّد.
و اسود بن عبد یغوث بگذشت، جبرئیل بروى وى اشارت کرد پس اتفاق چنان افتاد که بقبیله بنى کنانه رفته بود بمعاداة رسول خداى تا در دل ایشان نفرت افکند از رسول، چون باز گشت سموم زد او را و رویش سیاه گشت همچون زنگیى، چون بخانه باز آمد اهل وى او را باز نشناختند از خانه بدر کردند، چند روز در آن صحراء مکّه میگشت، از حیف و غبن هلاک گشت و مى‏گفت: قتلنى ربّ محمّد.
اینست که ربّ العالمین گفت: «إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» اى کفیناک امر المستهزئین الّذین یشرکون باللَّه.
... «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» غدا ما یلقونه من عذاب اللَّه.
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ» اى یقولون على اللَّه من الشرکاء و الصّحابة و الولد و یقولون فیک من النّسبة الى السّحر و الشّعر و غیر ذلک.
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» فالجأ الى التّسبیح و التّنزیه و قل سبحان اللَّه و بحمده.
قیل الباء فى قوله: «بِحَمْدِ رَبِّکَ» باء الحال، اى سبحه حامدا لتکون جامعا بین التّسبیح و الحمد. و قیل معناه فصلّ یکفک اللَّه ما اهمک، و فى الخبر انّ.
النبى (ص) کان اذا حزبه امر فزع الى الصّلاة، «وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ» اى من المصلین، و قیل من المتواضعین.
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» اى حتّى یأتیک الموت، کما قال عیسى (ع). «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا» و سمّى الموت یقینا لانّه متیقّن به متفق على لحاقه کلّ حىّ مخلوق. و قیل معناه: اعبد ربّک دائما ابدا لانّه لو قیل اعبد ربّک بغیر توقیت لجاز اذا عبد الانسان مدة ان یکون مطیعا. فاذا قال: «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» فقد امر بالاقامة على العبادة ما دام حیّا. و قیل الیقین ها هنا هو النصر على الکافرین.
و فى الخبر یوشک ان یأتى على النّاس زمان یکون الرّجل فى شعب جبل فى غنیمة یقیم الصّلاة و یؤتى الزّکاة و یعبد اللَّه لا شریک له حتّى یأتیه الیقین.
و عن ابى مسلم الخولانى‏
عن رسول اللَّه (ص) قال: ما اوحى الىّ ان اجمع المال و اکون من التّاجرین و لکن اوحى الى ان: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ».