177
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّ قارُونَ کان من قوم موسى خلاف است میان علما که قارون از موسى چه بود بنسب، قومى گفتند عمّ موسى بود، قومى گفتند ابن اخت موسى بود، و قول درست آنست که ابن عمّ موسى بود، و بیشترین مفسّران برین قولاند: قارون بن یصهر بن قاهث بن لاوى بن یعقوب، و موسى بن عمران بن قاهث.
و گفتهاند داماد موسى بود بخواهر، و از مسلمانان بنى اسرائیل بود و او را منور میخواندند از آن که خوش آواز بود بخواندن تورات، لکن منافق گشت چنان که سامرى منافق گشت، و در همه بنى اسرائیل هیچ کس چنو نبود در دانش تورات و خواندن تورات. و گفتهاند از جمله هفتاد مرد بود که ربّ العزّة میگوید: وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا و از ایشان بود که دریا باز برید بوقت غرق فرعون فَبَغى عَلَیْهِمْ البغى طلب العلوّ بغیر الحق، بر موسى و بنى اسرائیل افزونى و برترى جست و کبر آورد بر ایشان، بسبب خواسته فراوان که او را جمع شده بود. و گفتهاند بغى وى آن بود که روزگارى عامل فرعون بود بر بنى اسرائیل در مصر، و بر ایشان در آن عمل ظلم میکرد و از دادنى افزونى میخواست. شهر بن حوشب گفت: بغى وى آن بود که از کبر و خیلا جامه تن دراز داشت چنان که یک شبر بپاى میکشید، و فى ذلک ما روى عن رسول اللَّه (ص) قال لا ینظر اللَّه یوم القیامة الى من جرّ ثوبه خیلاء.
و قیل بغیه استخفافه بالفقراء و ازدراؤه بسائرهم و منع حقوق فى ماله. و قیل بغیه حسده على موسى بالنّبوّة و على هارون بالحبورة. و قال ل: موسى لک النّبوة و ل: هارون الحبورة و لست فى شىء من ذلک، و قیل: بغیه انّ ما آتاه اللَّه من المال اضافه الى نفسه و علمه و حیلته لا الى فضل ربّه قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی.
محتمل است که این خصلتهاى بد همه در وى جمع بود که میان این قولها هیچ منافات نیست. وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ الکنز جمع المال بعضه فوق بعض، اى اعطیناه من کنوز الاموال یعنى خبایا الاموال و دفائنها. ما إِنَّ مَفاتِحَهُ، در مفاتح دو قول گفتهاند: یک قول آنست که جمع مفتح است بکسر میم، و هو الّذى یفتح به الباب، قول دیگر آنست که مفاتح جمع مفتح است بفتح میم و هو الخزانة. یعنى خزانته، لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ کقوله تعالى: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ، اى خزائنه. و یروى خزائن السّماء المطر، و خزائن الارض النّبات، و این قول ظاهرتر است. لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ اى تثقلهم و تمیل بهم اذا حملوها لثقلها، و الباء للتّعدى، یقال نآ بحمله ینوء نوء اذا نهض به مع ثقله علیه حتّى مال لاجله. و منه اخذت الانواء لانها تنهض من المشرق على ثقل نهوضها، و العصبة جماعة امرهم واحد یتعصّب بعضهم لبعض، و اختلفوا فى عدد العصبة: قال مجاهد ما بین العشرة الى خمسة عشر. و قال ابن عباس ما بین الثلاثة الى العشرة، و قال قتادة ما بین العشرة الى الاربعین. و روى عن ابن عباس ایضا قال کان یحمل مفاتیحه اربعون رجلا اقوى ما یکون من الرّجال. و قال جریر عن منصور عن خیثمة قال: وجدت فى الانجیل انّ مفاتح خزائن قارون وقر ستّین بغلا ما یزید منها، مفتاح على اصبع، لکل مفتاح کنز. و یقال کان قارون اینما ذهب یحمل معه مفاتیح کنوزه. و کانت من حدید فلمّا ثقلت علیه جعلها من خشب فثقلت فجعلها من جلود البقر على طول الاصابع. إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ یعنى مؤمنى بنى اسرائیل، و قیل قال له موسى وحده: لا تَفْرَحْ اى لا تأشر و لا تمرح و لا تبطر، و قیل معناه لا تبخل و لا تبغ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ الاشرین البطرین الّذین لا یشکرون اللَّه على ما اعطاهم و کلّ ما جاء فى القرآن من لفظ الفرح مطلقا من غیر تقیید فهو ذمّ کقوله: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ فاذا قید فانّه یجرى على المؤمنین و هو محمود کقوله: فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ لم یقل بما آتاک لانّه لم یرد بما لک و انّما اراد و ابتغ فى کمال تمکنک و فى حال قدرتک بالمال و البدن، الدّار الآخرة یعنى الجنّة و نعیمها بان تواسى بها الفقراء و تصل بها الرّحم و تصرفها الى ابواب الخیر، وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا اى اطلب بدنیاک آخرتک بالصّدقة و صلة الرّحم، فان ذلک حظّ المؤمن منها و ینجو بها من عذاب الآخرة، و قال على (ع): معناه لا تنس صحتک و قوتک و شبابک و غناک ان تطلب بها الآخرة.
و فى ذلک ما روى عن رسول اللَّه (ص) قال لرجل و هو یعظه : اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک، و صحتک قبل سقمک، و غناک قبل فقرک، و فراغک قبل شغلک، و حیاتک قبل موتک.
و قیل لا تترک حظّک من لذات الدّنیا المحلّلة فانّ ذلک لیس بمحظور علیک. و قیل لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا یرید به الکفن و احسن بطاعة اللَّه کما احسن اللَّه الیک بنعمته، و قیل احسن الى النّاس کما احسن اللَّه الیک، وَ لا تَبْغِ اى لا تطلب الفساد فى الارض، کلّ من عصى اللَّه فقد طلب الفساد فى الارض. إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ اى اعمال المفسدین فلا یثیبهم علیها.
قارون چون این نصیحت از مؤمنان بنى اسرائیل شنید بجواب ایشان گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ، اى انّما اوتیت هذا المال على علم عندى، اى على فضل و خیر علمه اللَّه عندى: فرآنى اهلا لذلک فضّلنى بهذا المال علیکم کما فضّلنى بغیره، گفت این مال که بمن داد اللَّه از ان داد که دانست که من اهل آنم و سزاى آنم و بفضل و علم و خیر بیشى دارم بن شما. و افزونى چنان فرانمود قارون که آن نه از فضل خدا است که آن از فضل و سزاى من است. و گفتهاند عَلى عِلْمٍ عِنْدِی یعنى عندى علم الکیمیاء. سعید مسیب گفت: موسى (ع) علم کیمیاء دانست ثلثى از آن علم به یوشع بن نون آموخت، و ثلثى بکالب بن یوفنا و ثلثى بقارون و قارون بر مخادعت، آن دو بهره از ایشان بدزدى بیاموخت تا همه حاصل کرد، و گفتهاند موسى علم کیمیاء بخواهر خود آموخت و آن خواهر زن قارون بود و بقارون آموخت، سبب فراوانى مال وى آن بود. و گفتهاند عَلى عِلْمٍ عِنْدِی علم متصرفان است در تجارات و زراعات و انواع مکاسب. ربّ العالمین بجواب وى گفت: أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ قارون أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ الکافرة مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً للمال اى کثرة ماله و عبیده لا یدفع عنه عذاب اللَّه و اهلاکه کما لم یدفع عمّن تقدمه. مال و نعمت فراوان و رهیگان و چاکران که بدان مىنازد او را بکار نیاید وقت عذاب و هنگام هلاک، هم چنان که پیشینیان را بکار نیامد که ازو بقوّت و بطش عظیمتر بودند و بمال و نعمت بیشتر. وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ هذا اشارة الى صحة العدل یقول لا یسئل غدا مجرم، عن جرم مجرم فانّ العاقل یعلم بهذا انّه لا یسئل تقى عن ذنب مجرم. و قیل معناه یدخلون النّار بغیر حساب فیعذبون و لا یسئل عن ذنوبهم، و قیل الملائکة لا تسئل عنهم لانّهم یعرفون کلّا بسیماهم. قال الحسن: لا یَسْئَلُونَ سؤال استعلام و انما یسئلون سؤال تقریع و توبیخ.
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ یقال خرج آخر یوم من عمره هو و قومه متزیّنین فى ثیاب حمر و صفر. قیل فى سبعین الفا علیهم المعصفرات على خیل حمر، علیها سروج من ذهب و قیل ثلاثمائة غلام عن یمینه و ثلاثمائة جاریة عن یساره على بغال بیض بسروج من ذهب على قطف ارجوان. قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا اى الّذین همتهم الدّنیا من بنى اسرائیل و قیل من قوم قارون لما نظروا الیه و الى مراکبه: یا لیت لنا مثل ما اوتى قارون تمنّوا انّ اللَّه قد اعطاهم مثل ما اعطاه من نعیم الدّنیا. و قیل معنى یا لیت یا متحناى تعال فهذا اوانک إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ اى ذو جد من الدّنیا عظیم.
فائده این آیت آنست که ربّ العالمین خبر میدهد ما را که مؤمن نباید که تمنّى کند آنچه طغیان در ان است از کثرت مال، و ذلک فى قوله: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى بل که از خداى عزّ و جلّ کفاف خواهد در دنیا و بلغة عیش چنان که در خبر است: اللّهم اجعل رزق آل محمّد کفافا.
و قال (ص) اللّهم من احبّنى فارزقه العفاف و الکفاف و من ابغضنى فارزقه مالا و ولدا.
و قال (ص): طوبى لمن هدى الى الاسلام و کان عیشه کفافا و قنع به.
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ یعنى: الاحبار من بنى اسرائیل، اوتوا العلم بحقارة الدنیا و سرعة فنائها و بما وعد اللَّه فى الآخرة، قال الذین تمنّوا مثل ما اوتى قارون وَیْلَکُمْ اى هلکتم ان آثر تم الدّنیا على الآخرة. ف ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ اى ما عند اللَّه من الثّواب و الجزاء خیر للمومنین. وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ فیه قولان: احدهما لا تلقى هذه الکلمة و هى قوله: وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ اى لا یوفق لها إِلَّا الصَّابِرُونَ عن نعیم الدّنیا، و القول الثّانی لا تلقى المثوبة الّا الصّابرون، على اداء الفرائض و اجتناب المحارم.
فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ امّا قصّه قارون و بغى و تمرّد وى و بعاقبت خسف وى چنان که اصحاب سیر و ارباب قصص گفتهاند: قارون مردى بود از علماء بنى اسرائیل، و بعد از موسى و هارون از وى فاضلتر و عالمتر هیچ کس نبود. بطلعت زیبا بود و بصوت خوش آواز بود. پیوسته تورات خواندى و خداى را جلّ جلاله بخلوت و عزلت عبادت کردى. گفتهاند که چهل سال بر کوه متعبّد و متورّع بسان و صفت زاهدان و در عبادت و زهد بر همه بنى اسرائیل غلبه کرد، و ابلیس شیاطین را مىفرستاد تا او را وسوسه کنند و بدنیا در کشند و شیاطین بر او دست نمىیافتند. ابلیس خود برخاست و بصورت پیرى زاهد متعبّد برابر وى بنشست و خداى را عبادت همىکرد تا عبادت ابلیس بر عبادت وى بیفزود، و قارون بتواضع و خدمت وى درآمد و با وى بستاخ گشت و هر چه میگفت باشارت وى میرفت و رضاء وى میجست. ابلیس روزى گفت ما از جمع و جماعت و عیادت بیماران و زیارت نیک مردان و تشییع جنازههاى مؤمنان بازماندهایم اگر در میان مردم باشیم و این خصلتهاى نیکو بر دست گیریم مگر صوابتر باشد.
قارون را بدین سخن از کوه بزیر آورد و در بیعه شدند تعبّدگاه ایشان مردم چون از حال ایشان خبر بداشتند رفقهها از هر جانب روى بایشان نهاد و با ایشان نیکویى میکردند و طعامها مىبردند تا روزى ابلیس گفت اگر ما به هفتهاى یک روز بکسب مشغول باشیم و این بار و ثقل خود از مردم فرو نهیم مگر بهتر باشد. قارون همان صواب دید و روز آدینه بکسب، شدند و باقى هفته عبادت همىکردند. روزى چند برآمد، ابلیس گفت یک روز کسب کنیم و یک روز عبادت تا از معاش و بلغت خود چیزى بسر آید و بصدقه دهیم و مردم را از ما منفعت بود. همان کردند و بکسب مشغول شدند تا دوستى کسب و دوستى مال در سر قارون شد. ابلیس آن گه از وى جدایى گرفت، گفت: من کار خود کردم و او را در دام دنیا آوردم. و حبّ الدّنیا راس کلّ خطیئة پس دنیا روى بوى نهاد و طغیان بالا گرفت چنان که ربّ العزّة گفت: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى. و اوّل طغیان و عصیان وى آن بود که ربّ العزّة وحى فرستاد بموسى که بنى اسرائیل را گوى تا بهر گوشهاى از چهار گوشه رداء خود رشتهاى سبز درآویزند هام رنگ آسمان. موسى گفت: بار خدایا در این چه حکمتست؟ گفت: یا موسى بنى اسرائیل از ما و ذکر ما غافلاند و در آن غفلت از ما بىخبر شدهاند، میخواهم که این رشتهها ایشان را نشانى باشد که چون در ان نگرند ما را یاد کنند و بر آسمان نگرند و دانند که کلام ما از سوى آسمان بایشان مىفرو آید. موسى گفت: بار خدایا و اگر بفرمایى تا خود رداها یکسر همه سبز کنند، که بنى اسرائیل این رشتهها محقّر میدارند. ربّ العزّة گفت: یا موسى، فرمان، محقّر و مصغّر نبود و مؤمنان و دوستان فرمان ما حقیر و صغیر ندارند. هر که در فرمان صغیر مطیع نباشد در فرمان کبیر هم مطیع نباشد. پس موسى بنى اسرائیل را فرمود که انّ اللَّه عزّ و جلّ امرکم ان تعلّقوا فى اردیتکم خیوطا خضرا کلون السّماء لکى تذکروا ربّکم اذا رایتموها. ففعلت بنو اسرائیل ما امرهم به موسى و استکبر قارون فلم یطعه. بنى اسرائیل همان کردند که موسى به فرمان اللَّه ایشان را فرمود و قارون سر وازد و فرمان نبرد و گفت انّما یفعل هذا الارباب بعبیدهم لکى یتمیّزوا من غیرهم. این بود بدایت عصیان و بغى وى. پس چون موسى دریا باز برید و فرعون و قبطیان غرق گشتند و بنى اسرائیل ایمن نشستند و با خواندن تورات و حکم تورات پرداختند موسى (ع) ریاست مذبح به هارون داد و ریاست مذبح آن بود که بنى اسرائیل قربان که میکردند بر طریق تعبد پیش هارون مىبردند و هارون بر مذبح مىنهاد تا آتش از آسمان فرو آمدى و برگرفتى. قارون حسد برد گفت یا موسى لک الرّسالة و لهارون الحبورة و لست فى شىء. ترا رسالت است و هارون را ریاست و مرا خود هیچ چیز نبود. موسى گفت حبورة که هارون را مسلّم است اللَّه وى را داد فضل خدا است. آن را دهد که خود خواهد. قارون گفت: و اللَّه لا اصدقک فى ذلک حتّى ترینى بیانه. من ترا تصدیق نکنم تا نشانى و بیانى بمن ننمایى. موسى بنى اسرائیل را جمع کرد و عصاهاى ایشان همه بخواست و همه در یک حزمه بست و آنجا که عبادت میکرد بنهاد بامداد عصاى هارون را دیدند در میان عصاها سبز گشته، و چنان که درخت برگ آرد برگ آورده. و کانت من شجر اللوزة موسى گفت مر قارون را که اکنون مىبینى که از تشریف و تخصیص اللَّه است مر هارون را.
قارون گفت و اللَّه ما هذا با عجب مما تصنع من السّحر. از آن سحرها که تو کنى این عجب نیست. قارون آن روز از موسى برگشت و یکبارگى اعراض کرد روز بروز در عصیان و تجبّر و تمرّد مىافزود بزینت دنیا مشغول و مغرور گشته و از بهر خویش قصرى عالى ساخته و درهاى آن از زر کرد و دیوارهاى آن از صفایح زروران بسته و جمعى از بنى اسرائیل با خود آموخته بامداد و شبانگاه بر او مىرفتند و او را بهر چه میگفت صدق مىزدند و یارى میدادند و او طعام بایشان میداد و بهر وقت ایشان را مى نواخت. پس فرمان آمد از اللَّه بموسى که از بنى اسرائیل زکاة مال طلب کن و زکاة بر ایشان چنان که درین امّت است فرض گردانید قارون بیامد و گفت هر نوعى از انواع مال و هر جنسى از اجناس مال که مرا است از هزار یکى میدهم، از هزار دینار یک دینار، از هزار درم یک درم، از هزار گوسفند یک گوسفند، و على هذا هر چه زکاة بر آن واجب است. موسى با وى در آن مصالحت کرد و تقریر داد. قارون چون وا خانه آمد و حساب برگرفت بسیار برمىآمد. دلش نداد که بدهد در تدبیر آن شد که بنى اسرائیل را بر موسى بیرون آرد و موسى را بچشم ایشان زشت کند تا ایشان نیز زکاة ندهند. با آن قوم خویش گفت، که با وى دست یکى داشتند، این موسى هر چه توانست از قهر و غلبه بر بنى اسرائیل همه کرد و اکنون میخواهد که مال از شما بستاند، و شما را درویش کند. ایشان گفتند: انت سیّدنا و کبیرنا فمر بما شئت. مهتر ما و سرور ما تویى هر چه ترا رأى بود ما ترا بدان مطیع باشیم. گفت: فلان زن فاجره بیارید تا او را هدیهاى و جعلى پذیرم تا موسى را قذف کند و فجور با نام وى کند تا بنى اسرائیل از وى رمیده گردند و او را تنها بگذارند و بوى هیچیز ندهند. آن زن را بیاوردند و قارون هزار دینار بوى داد و زیادت ازین پذیرفتارى کرد و او را گفت فردا که موسى و بنى اسرائیل جمع شوند تو دست در موسى زن و در ان جمع بگوى که با من فجور کرد پس دیگر روز قارون بنى اسرائیل را جمع کرد و موسى را گفت قوم منتظر تواند تا تو ایشان را امر و نهى گویى، و شرایع دین را بیان کنى. موسى بیامد و گفت: من سرق قطعنا یده و من افترى جلدناه ثمانین و من زنى و لیست له امرأة جلدناه مائة و من زنى و له امرأة رجمناه، هر که دزدى کند دستش ببریم و هر که فریت بر وى درست شود او را هشتاد تازیانه زنیم و هر که زنا کند و نکاح حلال ندیده او را صد تازیانه زنیم، و هر که زنا کند و زن حلال دیده او را سنگسار کنیم. قارون گفت: یا موسى و اگر این زانى تو باشى حکم همین رجم است؟ موسى گفت: و اگر من باشم حکم همین است. قارون گفت بنى اسرائیل چنین میگویند که تو با فلانه زن فجور کردهاى گفت: بخوانید آن زن را تا خود چه میگوید. آن زن بیامد موسى گفت: اى زن آنچه ایشان میگویند من با تو کردم؟ زن را این سخن صعب آمد در خود بشورید هیچ سخن نگفت. موسى گفت: بالّذى فلق البحر لبنى اسرائیل و انزل التوریة على موسى الّا صدقت. بآن خداى که بنى اسرائیل را دریا شکافت و تورات بموسى فرو فرستاد که راست گویى. توفیق اللَّه در آن زن رسید با خود گفت جز صدق و راستى اینجا چه روى است اگر هرگز نیکبخت خواهم گشت این ساعت خواهم گشت که پیغامبر خداى را نرنجانم و دروغ بر وى نبندم. گفت یا موسى قارون مرا هدیهاى و جعلى داد تا این دروغ بر تو بندم و صدق و راستى به از دروغ و ناراستى. موسى بسجود در افتاد بگریست و در اللَّه زارید گفت: اللّهم ان کنت رسولک فاغضب لى. بار خدایا اگر من رسول توام آخر از بهر من خشمى بگیر جوابى باز ده حکمى برگزار. از اللَّه جلّ جلاله وحى آمد که یا موسى مر الارض بما شئت، فانّها مطیعه، زمین در فرمان تو کردم، آنچه خواهى مرو را فرماى. موسى روى با بنى اسرائیل کرد گفت بدانید که اللَّه تعالى مرا بقارون فرستاد چنان که بفرعون فرستاد هر که با ما است و بر دین ما است تا از وى جدایى گیرد آن جمع که با وى بودند همه ازو برگشتند، مگر دو مرد که با وى بماندند. موسى گفت: یا ارض خذیهم، اى زمین ایشان را بگیر تا بزانو در زمین فرو شدند. دیگر بار گفت: یا ارض خذیهم، تا بکمرگاه بزمین فرو شدند. سوّم بار گفت: یا ارض خذیهم تا بگردن فرو شدند قارون چون قهر حق بدید بفریاد آمد و در موسى مىزارید و بحق قرابت و رحم سوگند بر وى مىنهاد تا هفتاد بار فریاد بخواند و زارى کرد و موسى با وى التفات نکرد. و بعاقبت گفت یا ارض خذیهم، بزمین فرو شدند و ناپدید گشتند. اینست که ربّ العالمین گفت: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ.
در آثار آوردهاند که ربّ العزّة گفت: یا موسى ما افظک و اغلظ قلبک استغاث بک سبعین مرة فلم تغثه، امّا و عزّتى و جلالى لو استغاث بى مرّة لاغثته.
یا موسى درشت طبعى و سخت دلى که تو دارى. هفتاد بار از تو فریاد خواست و فریادش نرسیدى، بعزت و جلال من که اگر یک بار از من فریاد خواستى من او را فریاد رسیدمى.
و فى بعض الآثار لا اجعل الارض بعدک طوعا لاحد. قال قتاده خسف به فهو یتخلخل فى الارض کل یوم قامة رجل لا یبلغ قعرها الى یوم القیمة. و قال بعضهم لما خسف به قال بنو اسرائیل اراد موسى ان یستخلص ما له لنفسه. فخسف اللَّه بداره و امواله و کنوزه بعد ما خسف به بثلاثة ایّام. اگر کسى گوید چون است که ربّ العزة خواسته فرعون شایسته آن کرد که بمیراث به بنى اسرائیل داد تا از آن منفعت گرفتند و خواسته قارون شایسته آن نکرد که کسى از آن منفعت گرفت و آن را بزمین فرو برد، جواب آنست که قارون دعوى کرده بود که آن مال که جمع کرد از علم خویش و فضل خویش جمع کرد نه از فضل اللَّه بدو رسید.
کما قال: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی ازین جهت آن را بزمین فرو برد و شایسته منافع ایشان نکرد.
فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ اى جماعة یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ یمنعونه من اللَّه و یدفعون عنه عذابه. وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ الممتنعین ممّا نزّل به من الخسف.
وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ العرب تعبر عن الصیرورة باضحى و امسى و اصبح، تقول اصبح فلان عالما اى صار عالما، و لیس هناک من الصبح شىء، و امسى فلان حزینا اى صار حزینا. و معنى الایة صار الذین تمنّوا منزلة قارون من المال و الزینة یتندّمون على ذلک التمنى و لم یرد بالامس یوما بعینه انّما یراد به منذ زمان قریب، یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ در این کلمت خلاف بسیار است میان علما: قومى گفتند وى جدا است و وَیْکَأَنَّ جدا، وى کلمه ترحم است و وَیْکَأَنَّ کلمه تعجب. چنان است که کسى از روى ترحم و تعجب با دیگرى گوید: وى لم فعلت ذلک وى این چیست که تو کردى. هم چنین ایشان که آن آرزوى کردند پشیمان شدند، با خود افتادند هم از روى ترحم هم از روى تعجب گفتند: وى آن چه آرزوى بود که ما کردیم قومى گفتند ویک جدا است و ان اللَّه جدا ویک بمعنى ویلک است و ان اللَّه منصوب است باضمار: اعلم، اى اعلم وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ، قومى گفتند: وَیْکَأَنَّ جمله یک کلمه است بمعنى الم تر، الم تعلم چنان که گویى: اما ترى الى صنع اللَّه و احسانه. همانست که پارسیان در اثناء سخن گویند، چون از اللَّه بر خود نعمتى شناسند: نمىبینى که خداى با من چه کرد؟
و روى انّ اعرابیة قالت لزوجها. این ابنک؟ فقال: ویکانّه وراء البیت، یعنى اما ترینه وراء البیت قومى گفتند کلمه تنبیه است بمنزله الا چنانک بعضى شعرا گفتهاند:
ویکأن من یکن له نشب یحبب
و من یفتقر یعیش ضرّ
و المعنى الا من یکن له نشب.
«ثم قال: یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ على ما یوجبه الحکمة.
و قیل کانّ اللَّه یبسط الرزق لمن یشاء من عباده وَ یَقْدِرُ تعجّب. اى کأنّه یبسط الرزق لکرامته علیه، او یضیق لهوانه علیه. از روى تعجّب میگوید: پندارى آن را که روزى میگستراند فراخ بروى از آنست که بنزدیک اللَّه گرامىترست از دیگران یا برو که مىفرو گیرد خوارتر است از دیگران. یعنى که نیست. اى لا یبسط الرزق على من یبسط لکرامته عنده و لا یقدر على من یقدر لهوانه علیه. لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا فلم یعطنا ما تمنّیناه لَخَسَفَ بِنا کما خسف بقارون. قرأ حفص بفتح الخاء و السین و قرأ العامة بضم الخاء و کسر السین. وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ لا ینجون من عذابه فى الآخرة.
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً اى نجعل الدار الآخرة، لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ تجبّرا و استطالة على الناس و تهاونا بهم. و قال الحسن معناه الذین لم یطلبوا الشرف و العزّ عند ذى سلطانهم. و عن على (ع) انّها نزلت فى اهل التواضع من الولاة و اهل القدرة وَ لا فَساداً.
قال بعضهم الفساد هاهنا هو الدعاء الى عبادة غیر اللَّه و قیل هو اخذ اموال الناس بغیر حق و قیل هو العمل بالمعاصى.
وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ اى العاقبة المحمودة لمن اتقى عقاب اللَّه بأداء اوامره و اجتناب معاصیه.
گفتهاند ربّ العالمین در اوّل سورة گفت: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ اضافت علو و برترى جستن بر مردم با فرعون کرد و اضافت فساد با قارون کرد آنجا که گفت: وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ انگه در آخر سورة گفت: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً سراى آخرت و نعیم جنّت ایشان را است که علوّ فرعونى نجویند و نه فساد قارونى مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى من اتى اللَّه یوم القیامة بالایمان و الاعمال الصالحة فانه یلقى من اللَّه خیرا، اى ثوابا و جزاء على ذلک و هو خیر کثیر. و المراد بالحسنة: کلمة الاخلاص لا اله الا اللَّه و السّیّئة الشرک و قیل من اتى اللَّه یوم القیامة بالاعمال الصالحة فله خیر من المثوبة التی یستحقها علیها. و ذلک انّه یجازیه بالواحدة عشرا فیکون الواحد ثوابا مستحقا و التسعة تفضلا وجودا، و التسعة خیر من الواحدة من ذلک الجنس و من اتى اللَّه یوم القیامة بالکفر و الشرک فان اللَّه لا یعاقبه على ذلک الّا بقدر استحقاقه من العقاب، و یرید اللَّه فى ثواب الاحسان و لا یزید فى عقاب الاساة، لانّ الزیادة فى الاحسان و الثواب کرم وجود و الزیادة فى الاساة و العقاب ظلم و جور.
إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ یعنى انزله علیک و اوجب علیک العمل به. و قیل معناه بینه على لسانک کقوله تعالى: آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ اى على السنة رسلک. و قیل الفرض التقدیر و معناه نجمه علیک، اى انزله نجما نجما و منه قوله عزّ و جلّ: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها لانّه عزّ و جلّ فرض فیها، اى قدر فیها جلد الزانى و الزانیة مائة و حد القاذف ثمانین و بهذا سمى انصباء الورثة فرائض.
قوله: لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ یعنى الى مکة و هو قول ابن عباس و مجاهد. و معاد الرجل بلده لانّه یتصرف فى البلاد ثم یعود الى بلده.
مقاتل گفت سبب نزول این آیة آن بود که رسول خدا (ص) چون از غار بیرون آمد بقصد هجرت مدینه از بیم دشمن بشاه راه نرفت بلکه از راه برگشت و همىرفت تا بجحفه رسید آنجا ایمن گشت و براه باز آمد. و جحفه میان مکه و مدینه است، رسول خدا (ص) چون آنجا رسید و شاه راه دید که سوى مکه مىشد اشتیاق مکه برو تازه شد، جبرئیل آمد و گفت: یا رسول اللَّه أ تشتاق الى بلدک و مولدک؟ قال نعم، قال فانّ اللَّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ. یعنى الى مکة، رسول دانست که وعده فتح مکه است که میدهد و این آیه بجحفه فرو آمد. نه مکى است نه مدنى. فانجز اللَّه وعده و فتح له مکة و صار احدى معجزاته حیث خرج مخبره على وفق خبره، و قیل المعاد من العادة اى الى حیث اعتدته و لیس من العود. و قیل معاد اسم مکة، و قیل المعاد الجنّة و کان فیها لیلة المعراج، و قیل کان فیها مع آدم فى صلبه، و قیل الى معاد یعنى الى القیامة و هى معاد کل خلق، و قیل الى الموت و هو ایضا معاد الخلق.
... قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى هذا جواب لکفار مکة لما قالوا للنبى (ص) انّک فى ضلال فقال اللَّه عزّ و جلّ: قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى یعنى نفسه. و من هو فى ضلال مبین یعنى المشرکین اى هو اعلم بالفریقین. وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى إِلَیْکَ الْکِتابُ القا اینجا ارسال است چنان که بلقیس گفت: إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ و عجم گویند خبر بمن افکن، و معنى الایة: ما کان القاؤنا ایاه الیک، إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ. قال الفرّاء: هذا من الاستثناء المنقطع، معناه: لکن ربک رحمک فاعطاک القرآن، فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ. قیل هذا امر بالهجرة و المعنى لا تکن بین ظهرانیهم. قال مقاتل. نزلت هذه الایة حین دعى الى دین آبائه فذکره اللَّه نعمه و نهاه عن مظاهرتهم على ما هم علیه. فقال فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ اى معینا لهم على دینهم.
گفتهاند این آیت بآیت پیش متصل است یعنى إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ فانزله علیک و لم تکن ترجو نزوله، لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ ظاهرا قاهرا فلا تکن للکفار لما ترى من تغلّبهم و ضعفک عنهم. وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ اى لا یحملنک قولهم لو لا اوتى مثل ما اوتى موسى على ان تترک تبلیغ الرسالة و آیات اللَّه الیهم. و قیل وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ یعنى عن العمل بآیات اللَّه بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلى رَبِّکَ الى معرفته و توحیده وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. قال ابن عباس هذا الخطاب فى الظاهر للنبى (ص) و المراد به اهل دینه. اى لا تظاهروا الکفار و لا توافقوهم. و کذلک قوله: وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الخطاب للنبى و المراد به غیره لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لا یستحق الالهیة احد سواه، کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ یعنى کل شىء فان الّا ربّک بوجهه. و العرب تقیم الصفة مقام الذّات کثیرا یریدون بقولهم فى القسم بوجه اللَّه اى باللّه. و قال امیّة: تبارک سمع ربکم فصلوا، اى تبارک ربّکم، و فى بعض الاشعار: و بارکت ید اللَّه فى ذلک الادیم الممزّق. اى بارک اللَّه. و قال ابو العالیة: کل شىء فان الّا ما ارید به وجهه من الاعمال. و فى الاثر: یجاء بالدنیا یوم القیامة فیقال میزوا ما کان للَّه منها قال فیماز ما کان للَّه منها ثم یؤمر بسائرها، فیلقى فى النار. و قال الضحاک: کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا اللَّه و العرش و الجنّة و النار، لَهُ الْحُکْمُ اى القضاء النافذ و التدبیر الماضى فى خلقه فى الدنیا و الآخرة. و قیل له الحکم یوم القیامة لا یحکم غیره فیه، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ تردّون فى الآخرة. و قیل له الحکم یوم القیامة لا یحکم غیره فیه. وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ تردون فى الآخرة فیجزیکم باعمالکم. و قیل الیه مصیر الخلق فى عواقب امورهم.