116
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ الآیة، قال جعفر بن محمد (ع) فى هذه الایة: ان اللَّه تعالى و تقدس لم یبعث رسولا الا اباح ظاهره للخلق یأکل معهم على شروط البشریة و منع سره عن ملاحظاتهم و الاشتغال بهم، لان اسرار الانبیاء فى روح المشاهدة لا یفارقها بحال.
آفتابى است، اى جوانمرد، که آن را آفتاب عنایت گویند از مشرق ازل برآید، بر هر سینهاى که تابد در سعادت و کرامت برو گشاید.
سرّ او معدن راز پادشاه گردد، بهر حالى که بود و بهر کویى که رود مقصدش درگاه اللَّه بود. دست تصرّفش از کونین کوتاه بود، پاى عشقش همیشه در راه بود، بر پیشانیش نشان اقبال بود، در دیده یقینش نور اعتبار افعال ذو الجلال بود، بر رخسارش گل نوال بود، در مشامش روایح نفحات روضه وصال بود. بر سرش تاج وقار، در برش حلّه افتقار. بر ظاهرش کسوت عبودیّت، در باطنش نظر ربوبیّت. اینست صفت پیغامبران و رسولان که خیار خلقاند و صفوت بشراند، اعلام اسلاماند و امان جهاناند، بر سر کوى شریعت داعیاناند و بر لب چشمه حقیقت ساقیاناند.
از روى اشارت مفهوم آیه آنست که در ظاهر با خلقاند بحکم بشریّت، در خورد و خواب و در باطن با حقّاند بنعت مشاهدت در انس وصال بىحجاب مصطفى (ص) چون فا بشریّت خودنگرست خود را چون ایشان دید، گفت: إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ، چون فا خصوصیّت نبوّت و عزّ رسالت نگرست گفت: لست کاحدکم و چنان که بر عالمیان فضل داشت بر پیغامبران و رسولان هم فضل داشت، نه دیگر پیغامبران چون وى بودند نه برهان نبوّت ایشان چون برهان نبوّت وى بود. برهان نبوّت انبیا از راه دیدهها درآمد و برهان نبوّت محمد عربى از راه دلها درآمد. برهان نبوّت ابراهیم و معجزه وى آتش اعدا بود، معجزه موسى ید بیضا بود، معجزه عیسى احیاء موتى بود. این همه ظاهر و آشکارا بود و محلّ اطّلاع دیدهها بود. امّا معجزه مصطفى بوستان دوستان بود، مستان شربت محبّت را گلستان بود. یقول اللَّه تعالى: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ. بلى مصطفى را معجزات بسیار بود که محلّ اطّلاع دیدهها بود، چون انشقاق قمر و تسبیح حجر و کلام ذئب و اسلام ضبّ و غیر آن، لکن مقصود آنست که موسى تحدّى بعصا کرد و عیسى تحدّى بدم خود کرد و مصطفى تحدّى به کلام حقّ کرد که: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ. اى محمد تو چون بامّت روى دمى و عصایى با خود مبر که دم نصیب بیماران بود، عصا راندن خران را شاید. تو صفت قدم ما بشحنگى با خود ببر تا معجزت تو صفت ما بود نه صفت تو، تا چنان که پیغامبران چون تو نهاند معجزت ایشان نیز چون معجزت تو نباشد.
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ آن مدبران و بدبختان بحکم آن که زخم خوردگان عدل ازل بودند، بر رسول خدا اقتراح آیات کردند، دو چیز خواستند: یکى رؤیت ملائکه، دیگر رؤیت حقّ جلّ جلاله. و ذلک فى قوله: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا. ایشان را جواب دادند که یکى فریشتگان را بینید روز مرگ و روز قیامت با عذاب و عقاب، و گفت: «لا بشرى» یعنى نه فریشتگان رحمت، آن گه گفت: وَ یَقُولُونَ، حِجْراً مَحْجُوراً اى حراما محرّما یعنى رؤیة اللَّه تعالى علیکم. دیدار حقّ جلّ جلاله که خواستند، ایشان را جواب دهند که آن بر شما حرام است، که دیدار اللَّه بصفت رضا نه سزاى کافرانست، چه کافران را یک دیدار است بصفت غضب در عرصه قیامت در وقت تجلّى عامّ پیش از آن که مؤمنان در بهشت شوند. همانست که جاى دیگر گفت: کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ.
یعنى عن رؤیة الرّضا، لانّ لهم رؤیة السخط و الغضب. این آیت دلیلى ظاهر است که مؤمنان را حجاب نیست و حساب با ایشان بجز عتاب نیست.
اى جوانمرد! هر که از دوست محجوب است در عین بلیّت است ور چه کلید خزاین ملک در آستین دارد، و هر که بلطف دوست مجذوب است در عین عطیّت است ور چه نان شبانگاه ندارد. سرى سقطى گفت: اللّهمّ مهما عذّبتنى فلا تعذّبنى بذلّ الحجاب! بار خدایا بهر چه عذابم کنى فرمان تراست امّا بحجاب عذابم مکن که طاقت حجاب تو ندارم.
وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ الآیة... یکى از پیران طریقت این آیت میخواند گفت: مرا در همه قرآن این آیت خوش آید که ربّ العزّة میگوید: وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً. چون این اعمال آلوده ما بباد بىنیازى بردهد معاملت با ما جز بمحض فضل خود نکند، و آنچه بفضل خود کند سزاى کرم او بود و سزاى کرم او ما را به از سزاى اعمال ما آن گه گفت: او را جلّ جلاله بر ما حقّها است از طاعت و عبادت، لکن ما خود در نهاد خود مفلسیم و او جلّ جلاله بافلاس ما حکم کرده و حاکم چون بافلاس کسى حکم کند خصم را از وى چیزى نیاید، وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ، هر که مفلس است واجب است که وى را مهلت دهند تا آن گه که سرمایه بدست آرد، و ما سرمایه جز بآن جهان بدست نخواهیم آورد که گنج فضل او بر سر ما نثار کند. ما بهستى خویش توانگر نیستیم، بصفت وى توانگریم، از ما و عمل ما چیزى نیاید، کارى که گشاید از فضل وى گشاید و ما را که پذیرفت نه بصورت معاملت پذیرفت، بآن تعبیه گاهى پذیرفت که منظور نظر علم ازل است. هر چه در عالم چیز است تبع آن تعبیه است. باش تا فردا که آن تعبیه آشکارا کند و در خزانهها باز نهد، خزانه رحمت بعاصیان دهد خزینه فضل بمفلسان دهد. تا هم از خزینه وى حقّ وى بگزارد، زیرا که بندگان از آن خود حقّ وى نتوانند گزارد.
پیر طریقت گفت: الهى هر چه مىنشان شمردم پرده بود و هر چه مىمایه دانستم بیهده بود. الهى یک بار این پرده من از من بردار و عیب هستى من از من وادار! و مرا در دست کوشش بمگذار! الهى کرد ما کرد ما در میار، و زیان ما از ما وادار! اى کردگار نیکوکار آنچه بىما ساختى بىما راست دار! و آنچه تو برتاوى بما مسپار !.