116
۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ» الآیة... موسى را فرستادند بپیغامبرى باسرائیلیان با نشانهاى روشن و معجزهاى پیدا چون عصا و ید بیضا و غیر آن، همچنین مصطفى عربى را (ص) فرستادند بپیغامبرى بکافه جهانیان و معجزه وى قرآن کلام رحمن، نامه خداوند جهان ببندگان، اما فرقست میان ایشان، موسى رفت و معجزه وى با وى رفت و مصطفى (ص) رفت و معجزه وى میان مؤمنان ماند تا بقیامت از آنک نبوّت وى هم چنان پیوسته و بمانده تا برستاخیز، همه پیغامبران بصفت رسالت عزیز بودند و معجزه ایشان مخلوق، باز محمّد عربى (ص) باللّه تعالى عزیز بود و معجزه وى نامخلوق، او که باللّه عزیز بود معجزتش صفت او بود لا جرم دست خلق بدو نرسید و در مأمن حفظ حق بماند که میگوید جلّ جلاله: «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».
باز موسى کلیم (ع) که عزّ وى بعصا بود ببین تا اسرائیلیان با وى چه کردند، موسى در خواب شد ایشان عصا را بدزدیدند و آن را بدو نیم کردند و در زیر زمین پنهان کردند، موسى (ع) از خواب در آمد عصا ندید گفت بار خدایا عصاء من کو؟ ندا آمد که یا موسى عصا را بدو نیم کردند و در زیر زمین پنهان کردند، گفت بار خدایا کجا پنهان کردند و که پنهان کرد؟ فرمان آمد که اى موسى من نگویم که من پرده بندگان ندرم، لکن اى موسى همانجا که ایستادهاى آواز ده تا من عصا را سمع دهم و نطق دهم تا بشنود و جواب دهد، موسى عصا را بر خواند، آن زمین بفرمان اللَّه تعالى شکافته شد و عصا بلبّیک جواب داد و از زمین هم چنان بدو نیم کرده بر آمد تا موسى شکسته بدید آن گه در آن حال درست شد و پیوسته گشت. اینجا لطیفهاى نیکو بشنو: چنانستى که اللَّه تعالى گفتى اگر من عصا بموسى درست نمودمى وى عیب شکستگى در وى ندیدى شکسته نمودم آن گه درست کردم تا قدرت و منّت من بیند، همینست حال بنده گناهکار، این دبیران که بر وى رقیب گردانیدهام نه بآنست که تا فردا او را رسوا کنم لکن تا فردا نامه نبشته بوى نمایم و دانند که بر ما هیچ نرفته است و هیچ بما فرو نشده، کار شکسته وى بوى نمایم تا عیب خود و کردار خود بیند و سزاى خود بشناسد، آن گه من بسزاى خود شکسته وى درست گردانم و فضل خود بوى نمایم تا منّت همه از من بیند.
موسى را معجزهاى دادم که دست دشمنان بوى رسید، مصطفى عربى را (ص) معجزهاى دادم که دست هیچ دشمن هرگز بوى نرسید، ششصد و اند سال گذشت تا هزاران دشمنان ازین زندیقان و خصمان دین کوشیدند تا در قرآن طعنى زنند و نقصى آرند نتوانستند، همه رفتند و قرآن بى عیب و نقصان بماند، خود مىگوید جلّ جلاله و تقدّست اسمائه: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» القرآن حقّ و نزوله حقّ و منزله حقّ و المنزل علیه حقّ و القرآن بحقّ نزل و من حقّ نزل و على حقّ نزل.
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ» قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بتضاعیف روزگار و ترادف اوقات فرو آمد، آیت آیت و سورت سورت بمدّت بیست سال یا بیست و سه سال على اختلاف الرّوایات، این تفریق از بهر آن کردیم تا گرفتن آن و یاد داشتن آن بر مصطفى (ص) و بر امّت آسان باشد و بر دلهاشان استوار و محکم بنشیند و جاى گیرد و نیز تا شرف و کرامت مصطفى (ص) در آن پیدا شود که پیوسته از حضرت عزّت بوى پیغام و نامه مىآید و تا بزرگوار و شریف بندهاى نباشد او را این تخصیص ندهد که پیوسته بسخنان و پیغام خود او را مىنوازد.
«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» از جناب احدیّت و جلال عزت اشارتست باستغناء لم یزل و لا یزال از دربایست طاعت لم یکن ثمّ کان میگوید شما را هیچ قدر نیست که ما را هیچ دربایست نیست، خواهید ایمان آرید و خواهید نه، ما را بایمان شما حاجت نیست و از طاعت حدثان جلال و جمال ازل را حلیت نیست، هنوز رقم وجود بر هیچ موجود نکشیده بودیم که جمال ما مشاهد جلال ما بود، خود بخود خود را پسنده بودیم، امروز که خلق را بیافریدیم همانیم که بودیم، بى نیاز بخود پیش از سبب، بى نیاز بر کمال پیش از طلب.
«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ» گریستن حال مبتدیانست و صفت روندگان، هر کسى بر حسب حال خود و هر روندهاى بر اندازه کردار خود، تائب در گناه خود مىنگرد از بیم عقوبت مىگرید، مطیع در طاعت با فترت خود مىنگرد از بیم تقصیر میگرید، عابد از بیم خاتمت میگرید که آیا با من فردا چه کنند، عارف در سابقه ازل مىنگرد و مىگرید که آیا در ازل بر من چه راندند و چه قضا کردند، این همه بر راه روندگانست و بر ضعف حال ایشان نشانست، امّا ربودگان از خویشتن و اهل تمکین را بکاء نقص باشد و در راه ایشان علّت بود، کما یحکى عن الجنید انّه کان قاعدا و عنده امرأته فدخل الشّبلى فارادت امرأته ان تستتر، فقال لها الجنید لاخبر للشّبلى عنک فاقعدى فلم یزل یکلّمه الجنید، فبکى الشّبلى فلما اخذ الشّبلى فى البکاء، قال الجنید لامرأته استترى فقد افاق الشّبلى من غیبته.
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» الآیة... من عظیم نعمته سبحانه على اولیائه تنزّههم باسرارهم فى ریاض ذکره بتعداد اسمائه الحسنى فینتقلون من روضة الى روضة، و من مأنس الى مأنس، و یقال الاغنیاء تردّد هم فى بساتینهم و تنزّههم فى منابت ریاحینهم و الفقراء تنزّههم فى مشاهد تسبیحهم یستروحون الى ما یلوح لاسرارهم من کشوفات جلاله و جماله، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» الى سیّد کونین و اى مهتر خافقین با صدّیقان و مشتاقان ما بگوى که همه ما را باشید، همه ما را خوانید، همه ما را دانید، با عالمان بگوى که اسرار علم قدم ما راست نه شما را: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ». با جبّاران دنیا بگوى که جبّار هفت آسمان و زمین مائیم و ملک و مملکت ما را سزاست نه خلق را: «قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ». با خواجگان و مهتران بگوى نه کرم جلال ماست که شما را از شب دیجور رستگارى مىدهیم و در روز نگاه میداریم: «قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». با عارفان بگوى: که فرستاد از بهر مؤانست دلهاى شما چنین نامهاى و خلعتى که ما فرستادیم؟: «قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ». با ظالمان و ناپاکان بگوى طریق عدل کار بندید چنان که با شما بعدل کار کردیم: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ». با عاصیان امت بگوى که بر درگاه ما باشید و در ما کوبید که اگر باندازه هفت آسمان و هفت زمین گناه دارید نگر که دل از امید فضل ما برندارید که فردا با همه خلایق کار بعدل کنیم و با گدایان امت محمد بفضل و رحمت: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ».
اى محمد بر دوستان ما ثناء ما و ستایش ما و ذکر ما تو بر خوان و ما را بپاکى بستاى که روح دل و آرام جان ایشان در ذکر ما است.
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً» اى اشکره على نعمته العظیمة حیث عرفک انّه لیس له ولد و انّه لا شریک له «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ» لم یقل لا ولىّ له بل له الاولیاء و لکن لا یعتزّ بهم بل هم الّذین یصیرون بعبادته اعزّة، «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» بان تعلم انّک تصل الیه به لا بتکبیرک.