85
۲۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ... الآیة... این آیت در شأن مشرکان قریش آمد، کنانة، و ثقیف، و خزاعة، و بنى مدلج، و بنى عامر بن صعصعة، و الحرث، و عامر ابنى عبد مناة (؟)، که ایشان چیزهاى بهوا و خرد خویش مىحلال کردند، و چیزهاى مىحرام کردند، و نهادهاى بد و بنیادهاى کژ مینهادند.
و این در قرآن چند جاى است و ذلک فى قوله تعالى: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ الآیة، قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ... الآیة، وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ... الآیة، قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ... الایة، قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ...
الآیة، وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ... الآیة، یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ... الآیة. شرح این هر یک بجاى خویش گفته شود ان شاء اللَّه.
یا أَیُّهَا النَّاسُ... اى همه مردمان کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ این من تبعیض راست که نه هر چه در زمین حلال است و پاک، میگوید آنچه حلالست و پاک در این زمین میخورید.
آوردهاند که شریح قاضى یکى را رد شهادت کرد بسبب آنک گل میخورد از وى پرسیدند، این آیت بحجت آورد گفت یقول اللَّه عز و جل کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً فاباح ما فى الارض و لم یبح الارض قال و لانه اذا اکل الطین الذى لیس بمشتهى و هو ملحق للضرر کان مظنونا ان یقدم على الشهوات المحظورات.
وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ... نافع و عاصم و ابو عمرو و حمزه خطوات بسکون طا خوانند، بضم طا، و بهر دو قراءة جمع خطوة است، و الخطوة ما بین القدمین، و الخطوة بالفتح المصدر من خطا یخطو خطوة و خطوا معنى آنست که بر پى شیطان مروید که شیطان شما را بوسوسه از حلال باز دارد و بحلیت در حرام او کند. مفسران گفتند خطوات الشیطان تزیینه و نزغاته و سلبه و آثاره و طاعته فى تحریم الحرث و الانعام، و یقال هى النذور فى المعاصى.
إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ دشمنى آشکار است شما را این دیو، عداوت وى ظاهر هم با پدر شما آدم که وى را سجود نکرد، و آنکه او را غرور داد و از بهشت بیرون کرد، و هم با شما که فرزندان آدم اید، که همه روز شما را ببدى و گزاف کارى فرماید و ذلک قوله: إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ... الآیة هر معصیتى که شریعت در آن حدى واجب نکند آن را سوء گویند، و هر چه در حدى شرعى واجب شود چون زنا و سرقة و مانند آن آن را فحشاء گویند، ذکره ابن عباس رض، مقاتل گفت فحشا بخل است و زکاة مال باز گرفتن و گفتهاند فحشا در همه قرآن بمعنى زنا است، مگر آنجا که گفت الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ که اینجا بمعنى منع زکاة است.
وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ میگوید و از آن چیزها که دیو شما را مىفرماید یکى آنست که بر اللَّه آن گوئید که مىندانید. یعنى که بحیره و سائبه و جز زان حرام مىکنید و خداى حرام نکرد از آن هیچیز.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا الآیة... اینها و میم کنایت از آن ناس است که ایشان را بر عموم گفت یا أَیُّهَا النَّاسُ، و مراد بدین آن حلال و حرام کنندگاناند، یعنى که چون ایشان را گویند بر پى آن روید که اللَّه فرستاد، و آنچه بر خود حرام کردید حلال دارید و گشاده، ایشان گویند نه! بل که بر پى آن رویم که پدران خود را ور آن یافتیم از تحریم و تحلیل و دین و طریقت.
پس اللَّه تعالى ایشان را پاسخ کرد گفت: أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ الف استفهام است و لو کلمه جواب یعنى که میگویند بر پى آن رویم که پدران خود را وران یافتیم، باش و گر پدران ایشان چیزى در نمىیافتند و راه راست نمىشناختند هم، و نظیر این آنست که از قول شعیب علیه السّلام گفت أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ چون فرا شعیب گفتند که از دین خویش و از آى، جواب داد أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ الف استفهام و لو کلمه جواب، میگوید و اگر ما ناخواه و ناپسندیم این را هم، و این لفظ در پارسى هم بغنّه باید راند بر جاى استفهام.
گفتهاند فایده این دو لفظ که جمع کرد یعنى لا یَعْقِلُونَ و لا یَهْتَدُونَ آنست که عقل اضافت با علم و معرفت کنند، و اهتداء اضافت با عمل کنند، میگوید ایشان را نه علم درست است نه عمل مستقیم. ابن کیسان گفت خداى تعالى درین آیت ذم تقلید کرد، و ایشان را بر نظر خواند، یعنى تقلید پدران خویش مکنید، بل که بگفتار و کردار ایشان نظر کنید، تا بدانید که ایشان را نه عقل بود نه هدایت، نه قول راست نه عمل درست.
امّا مسألة تقلید شرح آن درازست، و سخن در آن فراوان، و ما بر سبیل ایجاز آنچه لا بد است بگوئیم، و باصول آن اشارت کنیم. بدانک معنى تقلید آنست که سخن کسى قبول کنى و حکم وى بى دلیل و بى حجت بپذیرى، و صواب و خطا در آن حکم در گردن وى افکنى، و احکام درین باب از سه قسم بیرون نیست: بعضى آنست که تقلید در آن بهیچ حال روانیست، نه عالم را و نه عامى را. و بعضى آنست که عامى را رواست و عالم را نه، و بعضى آنست که علما در آن مختلفاند على ما یأتى شرحه. اما آنچه تقلید در آن بهیچ حال روا نیست: اصول توحید است، و اثبات رسالت و نبوت، و احکام غیبى، چون بعث و نشور و حساب و بهشت و دوزخ و امثال آن، هر چه ازین باباند واجب است بر هر مسلمانى که بیقین بداند و بشناسد، و بآن ایمان دهد، و تقلید در آن روا ندارد، که اللَّه تعالى قومى را درین تقلید عیب کرد گفت: وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ الآیة، و قال تعالى: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ... و راه این روشن است که اگر اللَّه تعالى توفیق دهد بنده را تا نظر کند در محدثات و مکونات و در عجائب بر و بحر، و آیات و روایات قدرت حق در زمین و آسمان، و در معجزات و خرق عادات که بر دست انبیا رود معرفت وحدانیت به حق او را حاصل شود، و صدق نبوت و رسالت بداند، پس تقلید را در آن جاى نماند. اما آنچه نقل کردهاند از ائمه سلف چون احمد و اوزاعى و جماعتى که ایشان تقلید در دین روا داشتهاند، آن نه محض تقلید است که آن فرمودن اتّباع سلف است در آنچه نقل کردهاند از کتاب و سنت، و حذر نمودن از استبداد و بدعت. و کسى که اتّباع سلف کند به پذیرفتن کتاب و سنت از ایشان آن را تقلید نگویند، که تقلید پذیرفتن قول است بى دلیل، و این خود پذیرفتن عین دلیل است. بلى بوسیلت اتّباع سلف اتّباع دلیل میکند، همچنانک مأموم در صف آخر بوسیلت صفوف که در پیش دارد اتباع امام مىکند نه اتباع صفوف، همچنین کتاب و سنت امام است. صحابه دیدند و پذیرفتند، و پس روان قرنا فقرنا شنیدند و پذیرفتند.
پس معلوم شد که آن عین اتباع است و پذیرفتن دلیل نه محض تقلید. و شافعى از اینجا گفت: لا تقلدونى و اذا بینت الدلیل فقبلتم قولى، فانما قبلتم الدلیل و اتبعتموه دون قولى و قال اذا وجدتم فى کتابى خلاف
قول رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فدعوا ما قلت و خذوا بالحدیث: یعنى لا تقبلوا قول الذى لا دلیل علیه فانّ الدلیل هو المقبول، و المؤید بالکتاب و السنة هو المتبوع، اما قسم دوم که تقلید در آن مختلف فیه است: احکام شرایع دین است چون نماز و روزه و حج و زکاة که باخبار متواتر ثابت شده، قومى تقلید در آن روا دارند، و قومى نه، و درست آنست که تقلید در آن روا نیست، که هر کسرا علم ضرورتى بآن حاصل میشود، و نیز این شرایع عین ایمانست، و ایمان بآن همچون ایمان بخداى و رسول است و احکام غیبى، و تقلید در آن هیچ روا نیست.
امّا قسم سوم که تقلید در آن رواست: آن احکامى است که باخبار آحاد ثابت گشت از ابواب نکاح و طلاق و خلع و عتاق و حدود و بیوع و امثال آن. عامى را جائز است که تقلید عالم کند درین ابواب، بدلیل این آیت که گفت فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ، و قال تعالى وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ، و بحکم آنک طلب علم فرض کفایت است، و اگر بر هر کس واجب بودى تعلّم این احکام پس فرض عین بودى، و تعطیل صناعات و مکاسب در آن بودى، و سبب مشقت خلق بودى. پس معلوم گشت که عامى را تقلید عالم درین ابواب جائز است و نیز این ابواب از فروع دین است، و مجال اجتهاد و قیاس است، که عامى را آلت اجتهاد نیست، بخلاف اصول دین که طریق آن سمع و ایمان است، و نه مجال اجتهاد و قیاس است، لا جرم عالم و عامى در آن یکسانست و تقلید در آن روا نیست. و همچنین عالم اگر آلت اجتهاد دارد و در طلب حجت و دلیل توانا بود، وى را تقلید دیگرى روا نیست و بذلک یقول اللَّه تعالى فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ و قال تعالى لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ و قال تعالى وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ، و قال فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ... وجه دلیل آنست که وى را در وقت اختلاف و تنازع با کتاب و سنت خواند نه با کسى دیگر که تقلید وى کند. و بعضى علما روا داشتهاند عالم را تقلید کند کسى را که ازو عالمتر بود، یا وقت اجتهاد بر وى تنگ بود از آنک بعبادت وقت مشغول باشد جائزست وى را که تقلید عالمى دیگر کند.
وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا... الایة.... پارسى مثل سان و صفت است چنانک گفت مَثَلُ الْجَنَّةِ، مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ، وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى و تقدیر الآیة: مثل واعظ الّذین کفروا کمثل الّذى ینعق اى یصیح بالغنم میگوید صفت آن کس که کافر را پند دهد و بر دین حق خواند همچون صفت آن شبانست که بانگ بر گوسپند میزند گوسپند از آن بانگ شبان چه فهم کند، و چه منفعت گیرد؟ کافر را با واعظ حق همان مثل است، از آنک رب العزة قفل بیگانگى بر دل وى زده، و مهر شقاوت بدان نهاده، نه پند بشنود نه حق دریابد، همانست که جاى دیگر گفت: أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ....
وجهى دیگر گفتهاند در معنى آیت و مثل الذین کفروا فى دعائهم الاصنام کمثل الناعق بغنمه میگوید مثل کافران که بت را میخوانند. و آن را مىپرستند همچون شبانست که گوسپند را میخواند، گوسپند چه داند! و چه دریابد که شبان چه میگوید! و از آن خواندن با شبان چیست جز رنجى و عنائى؟ همین است مثل کافر که بت را میخواند، چون بت نشنود و در نیابد در دست وى جز عنائى و بلائى چیست؟ إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ. پس صفت کافران کرد و گفت: صمّ یعنى عن الایمان، بکم عن القرآن، عمى عن معرفة الرحمن و عظمته، فهم لا یعقلون شیئا مما جئت به و لا بما یراد بهم.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ الآیة... این آیت تحریض مومنان است بر طلب حلال و خوردن، و بکار داشتن آن، و در وسوسهها نیاویختن، که این وساوس از عمل شیطان است، شیطان جهد کند که بنده مؤمن را بوسوسه از حلال باز دارد، و بحیلت در حرام افکند، و اگر حلال خوردن را تبعة بودى، رب العزة آن را طیّبات نگفتى. و مصطفى علیه السلام بیان این کرده و گفته
«الحلال بیّن و الحرام بیّن، و بین ذلک امور مشتبهات، لا یدرى کثیر من الناس أ من الحلال هى؟ ام من الحرام؟
فمن ترکها استبراء لدینه و عرضه فقد سلم، و من واقع شیئا منها، یوشک ان یواقع الحرام، کما انّه من یرعى حول الحمى یوشک ان یواقعه، ألا و ان لکل ملک حمى، الا و انّ حمى اللَّه محارمه»
رسول علیه السّلام درین خبر بیان کرد که حلال و حرام روشن است و پیدا، و میان این هر دو شبهتها است، که مردم در آن بگمان افتند، که حلال است یا حرام، پس هر چه شبهاتست پرهیز کردن از آن ورع باشد، و هر چه حرامست پرهیز کردن از آن واجب.و تفصیل این حلال و حرام و شبهات در سنت و در قرآن جایهاى پراکنده بیاید، چنانک رسیم بآن شرح دهیم ان شاء اللَّه.
و روى ابو هریره ان النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم قال «ان اللَّه طیّب و لا یقبل الّا الطیب، و انّ اللَّه امر المؤمنین بما أمر به المرسلین فقال یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ ثم ذکر الرجل لطیل السفر اشعث اغبر یمدّ یدیه الى السماء بیا ربّ! یا رب! و مطعمه حرام و مشربه و ملبسه حرام، فأنّى یستجاب له؟
و قال سعد بن ابى وقاص لرسول اللَّه «ادع اللَّه ان یستجیب دعائى، فقال «یا سعد اطب طعمتک تستجب دعوتک»: قوله: وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ شکر نعمت است که خداى از بندگان مىدرخواهد، میگوید مرا سپاس دارى کنید، که شما را بدین اسلام راه نمودم، و احکام اسلام از حلال و حرام و شبهات بیان کردم، چون مرا خداى خود میدانید و میپرستید و نعمت هم از من مىبینید، شکر از من کنید، که شکر منعم لا محاله بر بندگان واجب است.
آن گه بعضى محرمات یاد کرد و گفت: إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ آنچه اللَّه ببست بر شما و حرام کرد مردار است، و خون، یعنى خون روان که جاى دیگر تقلید کرد گفت أَوْ دَماً مَسْفُوحاً، و سنت مستثنى کرد از مردار ملخ و ماهى، وز خون جگر و سپرز. مفسران گفتند از منسوخات این سورة یکى این آیت است که سنت بعضى مردار و خون منسوخ کرد تا حلال گشت، و حکم تحریم از آن برخاست و ذلک فى
قول النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم «اجلت لنا میتتان و دمان، فاما المیتتان الحوت و الجراد و امّا الدمان فالکبد و الطحال».
و خون مشک علما بران قیاس کردهاند، بیشتر بر آنند که پاکست، و خانه خون گرفته، و خونابه گوشت هم چنان، وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ و حرام کرد گوشت خوک با جمله اجزا و ابعاض او، و خصّ اللحم لانّه المقصود بالاکل. وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ کافران بر کشتن جانور نام معبود خویش مىبردند بآواز که مىبرداشتند، رب العالمین گفت آن جانور که بر گشتن آن نام معبودى جز از خداى برند هم حرام است چون مردار، و آن ذبح بکار نیست.
فَمَنِ اضْطُرَّ بکسر نون قراءة عاصم و حمزه و ابو عمرو و یعقوب است باقى بضم نون خوانند فَمَنِ اضْطُرَّ و معنى اضطرّ اى احوج و ألجئ الى ذلک هر که بیچاره ماند در نایافت و از مرگ ترسد غَیْرَ باغٍ در سفرى یا در حالى که در آن عاصى نبود در خداى عز و جل وَ لا عادٍ و نه ستمکار بود در آن سفر یا در آن حال بر کس. شافعى ازینجا گفت «العاصى بسفره لا یترخّص برخص المسافرین» معنى دیگر گفتهاند این دو کلمه را غیر باغ یعنى که بیش از ضرورت نخورد، و لا عاد و افزون از مسکهى نخورد که جان وى بر جاى بدارد، و از آن نفروشد، و هنگامى دیگر را بننهد، پس بروى از آن خوردن بزهى نیست، و حقیقت بغى طلب کردن است یعنى که باغى طالب آنست که وى را نیست و نمیرسد، و عادى آنست که تجاوز کند یعنى بحد و رسم شرع در گذارد.
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ خداى پوشنده و آمرزنده است، مهربان و بخشاینده از مغفرت سخن گفت از بهر آنک آنچه وى خورد نه در عین حلالست، که بعذر مباح است، قومى گفتند این آیت دلیل است که بعضى محرّمات چون خمر و مانند آن، اگر بر سبیل مداواة در حال ضرورت که هیچ چیز بجاى آن نه ایستد، و بیم فوت روح باشد، اگر در آن حال بحکم اطبا بجاى دارو استعمال کنند روا باشد. و هم ازین بایست رخصت شرع در شرب بول شتر و شیر خر، و آنچ مصطفى علیه السلام گفت: «ان اللَّه عز و جل لم یجعل شفاء کم فیما حرّم علیکم»
گفتند معنى آنست که انّ قدر ما فیه الشفاء غیر محرّم علیکم، هذا ما ذکروه، و العهدة على قائله، و اللَّه اعلم. قوله... إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ الایة... دانشمندان جهودان از مهتران خویش کى با رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم جنگ مىکردند رشوت مىستدند، و فراعام خویش میگفتند که محمد نه پیغامبر است، که در توریة ذکر و نشان وى نیست.
رب العالمین گفت بهاى اندک مىستانند، بکتمان نعت محمد در توریة وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا این هاء با کتمان شود، یعنى بآن پنهان کردن اثبات نبوت محمد ع در توریة، که مىفروشند بهاى اندک مىخرند.
أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ایشان آنند که نمىخورند در شکمهاى خویش، این تأکید را گفت إِلَّا النَّارَ مگر آتش، یعنى بآنچ امروز میخورند از رشوتها، فردا آتش خورند بپاداش آن.
وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ و روز رستاخیز خداى با ایشان سخن نگوید که بخیر ایشان باز گردد، یا ایشان را خوش آید، وَ لا یُزَکِّیهِمْ و ایشان را از آن اعمال خبیثه ایشان پاک نگرداند، و بر ایشان ثنا نگوید، و هر که خداى بر وى ثنا نگوید معذّب باشد لا محاله، لذلک قال تعالى: وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.
أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى الایة... اى الیهودیة بالایمان، میگوید این جهودان ایمان و معرفت فروختند، و دین جهودى خریدند، و عذاب خداوند بر مغفرت وى اختیار کردند. و اگر از دین جهودى برگشتندى، و صفت و نعت محمد چنانک در توریة است بیان کردندى خداى تعالى ایشان را بیامرزیدى.
فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ اى فما الّذى جرأهم على النار چه چیز ایشان را چنین دلیر کرد بر کردار اهل آتش؟ و یقال فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ اى ما ابقاهم على النّار، کما یقال ما اصبر فلانا على الحبس اى ما ابقاه فیه. چندکى بمانند ایشان در آتش، و در آن شکیبایى کنند. قال کعب ان الخازن من خزان جهنم مسیرة ما بین منکبیه سنة، و ان مع کل ملک منهم لعمودا له شعبتان من حدید، یدفع به الدفعة فیکبّ فى النّار سبعمائة الف سنة» و قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم: «یرسل على اهل النار البکاء فیبکون حتى تنقطع الدموع، ثم یبکون الدم حتى یرى فى وجوههم کهیئة الاخدود، لو ارسلت فیه السفن لجرت.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ اى ذلک العذاب بأن اللَّه نزل الکتاب بالحق فاختلفوا فیه آن پاداش کردن ایشان را و عذاب نمودن بآنست کى خداى تعالى توریة را که فرستاد و ذکر محمد ع و نعت وى در آن، و قرآن که به محمد فرستاد بد از فرستاد و راستى و سزا، و ایشان در آن بخلاف افتادند.
آن گه گفت: وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ آنان که در آن بخلاف افتادند و سخن جدا جدا گفتند، بعضى استوار گرفتند و بعضى نگرفتند، ایشان از حق دور افتادند و در ستیز بماندند، و قال بعضهم ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ اى فعلهم الذى هو الکفر و الاختلاف و الاجتراء من اجل. انّ اللَّه نزل الکتاب بالحق فآیسهم به عن الایمان و اخبر عنهم بالحرمان، و ذلک فى قوله تعالى إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ الآیة، میگوید این اختلاف و کفر که در ان افتادند از آنست کى خداى تعالى به بى راهى و ناگرویدن ایشان حکم کرد و بآن حکم کتاب فرستاد گفت سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ الآیة...