116
۲۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ... الآیة... فرمان خداوند عالم است، خداوندى سازنده، نوازنده داننده دارنده، بخشنده پوشنده، دلگشاى، رهنماى، سر آراى، مهر افزاى، غالب فضل، ظاهر بذل، سابق مهر، دائم ستر، خداوند جهان، داناى آشکارا و نهان، دایم بثناى خود، قائم بسزاى خود، نه افزود و نه کاست، همه آن بود که وى خواست، فرمان داد بمؤمنان فرمانى لازم و حکمى واجب وصیّتى بسزا، و به حق پیدا، بزبان کرم با خیر الامم، که قُولُوا گوئید رهیکان من، بندگان من، و چون گوئید از من گوئید، و چون خوانید مرا خوانید، همه حدیث من کنید، عهد من در جان گیرید، ایمان بمن آرید، مهر من در دل دارید، سخن من گوئید، که من نیز در ازل حدیث شما کردم، سخن شما گفتم، عطر دوستى شما سرشتم، رحمت خود را از بهر شما نبشتم.
تو همه از مهر من آرى حدیث
من همه از عشق تو گویم سخن
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ اى پیغامبر که سید سادات و سرور کائنات تویى، گزیده عالمیان و خاتم پیغامبران تویى، و اى امتى که بهترین امّتان گذشته شما اید، ایمان آرید بهر چه پیغامبران گذشته گفتند و رسانیدند از نامه و پیغام ما، و امت ایشان خواندند و بدان گرویدند. تا هر شرفى و کرامتى که بجملگى ایشان را بود تنها شما را بود. این امت پیغام حق نیوشیدند و بحکم فرمان برفتند و گردن نهادند، و بهمه ایمان آوردند. رب العالمین ایمان ایشان بپسندید، و بر جهانیان جلوه کرد و گفت وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ آن گه همه را زیر علم مصطفى علیه السّلام در آورد و اتباع وى گردانید. مصطفى از آن خبر داد گفت: «آدم و من دونه تحت لوائى یوم القیمة»
و امت وى را بر گذشتگان پیشى داد و گفت السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ. و رسول گفت: «نحن الآخرون السابقون یوم القیمة».
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا الآیة... اى سید خافقین و رسول ثقلین! این کارها همه در پى تو بستیم، و جهانیان را اتباع تو فرمودیم، خادمان ترا عهدنامه محبت نوشتیم، و در محل نظر خود آوردیم، و مخالفان ترا در وهده مذلت و مهانت اوکندیم، من خالفک فهو فى شقّ الاعداء، و من خدمک فهو فى شقّ الاولیاء، هر که ترا خواست او را خواستیم و بخود راه دادیم، و هر که برگشت او را سوختیم و بینداختیم، من یطلع الرسول فقد اطاع اللَّه اى مهتر! از برگشتن این بیگانگان و ناسزا گفتن ایشان دل تنگ مدار، که ما شغل ایشان ترا کفایت کنیم، و رنج ایشان از تو باز داریم، فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ آن گه قومى آریم برنگ توحید برآورده، و بصفت دوستى آراسته، و صبغة اللَّه بستر ایشان پیوسته، این «صبغة اللَّه» رنگ بى رنگى است، هر که از رنگ رنگ آمیزان پاک است بصبغة اللَّه رنگین است.
آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت
رنگ من و تو کجا خرد اى ناداشت
پس چون که بصبغة اللَّه رسید، هر که بوى باز افتد او را برنگ خود کند. چنانک کیمیاء مس را و آهن را برنگ خویش کند، و عزیز گرداند. اگر بیگانه بوى باز افتد آشنا گردد، و گر عاصى باز افتد مطیع شود، و درین باب حکایات مشایخ بسیار است.
منها ما حکى عن ابراهیم الخواص، قال دخلت البادیة مرّة فرأیت نصرانیا على وسطه زنّار، فسألنى الصحبة، فمشینا سبعة ایّام. فقال یا راهب الحنیفیة! هات ما عندک من الانبساط! فقد جعنا فقلت الهى لا تفضحنى فی هذا الکافر، فرأیت طبقا علیه خبز و شواء و رطب و کوز ماء. فاکلنا و شربنا و مشینا سبعة ایّام. ثمّ بادرت و قلت یا راهب النصارى هات ما عندک، فقد انتهت النّوبة الیک، فاتکأ على عصاه و دعا فاذا بطبقین علیهما اضعاف ما کان على طبقى، قال فتحیّرت و تغیّرت و ابیت ان آکل فالحّ علىّ، فلم اجبه فقال کل فانى مبشّرک ببشارتین احدیهما اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللَّه، و حلّ الزنار. و الأخرى انى قلت اللهم ان کان لهذا خطر عندک فافتح على بهذا، ففتح. قال فاکلنا و مشینا و حجّ و اقمنا بمکة سنة ثم انّه مات فدفن بالبطحاء رحمه اللَّه.
قوله قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ میگوید اى پیغامبر ما! اى رسول و فرستاده ما! اى سفیر درگاه ما! اى باز مملکت ما! اى دلال شریعت ما! اى شفیع مجرمان، و اى خاتم پیغامبران، آن بیگانگان را گوى أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ چه خصومت سازید با ما؟
و چه پیکار کنید با مادر اللَّه؟ و او خداوند ما و شماست خداوندى او همه را لازم، و اقرار دادن بیگانگى و پادشاهى او بر همه واجب، آن گه شما را این چه سود دارد که گوئید، و چه بکار آید چون نشان بندگى بر خود نه بینید، و رقم اخلاص بر خود نیابید، دانید که عود چون در مجمر نهند تا آتش در آن نزنید بوى ندهد، چون بزبان گفتید رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ آتش اخلاص باید که در آن زنید تا بوى توحید بیرون دهد.
اى مهتر کائنات! منّت ما بر خود فراموش مکن، و از نواخت و ا کرام ما بر خود ایشان را خبر کن و گوى وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ما پاک راهانیم و پاک دلان، او را پرستگاران و گردن نهادگان، و بیزار از انباز و انباز گیران. گفتهاند که جمله شرایع سه چیز است: یکى اقرار بوجود معبود، دیگر عمل کردن از بهر وى، سدیگر اخلاص. رب العالمین گفت اى محمد! ایشان را گوى اگر در اقرار و عمل ما را مشارکید، در اخلاص مشارک نه اید، و کار اخلاص دارد و بناء دین بر اخلاص است، و رستگارى در اخلاص است، روش اخلاص در اعمال همچون روش رنگ است در گوهر، چنانک گوهر بى کسوت رنگ سنگى بى قیمت باشد، عمل بى اخلاص جان کندن بى ثواب باشد. خداوند عز و جل از بندگان خویش در دین اخلاص درخواسته است. گفت وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ و گوهر اخلاص جز در صدف دل ننهادهاند و در دریاى سینه، پس زنده دلى باید نخست تا آنکه اخلاص از وى درست آید. یقول تعالى إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ. و قال بعضهم دخلت على سهل بن عبد اللَّه یوم جمعة قبل الصلاة، فرأیت فى البیت حیّة فجعلت اقدّم رجلا و اؤخّر اخرى، فقال ادخل لا یبلغ احد حقیقة الایمان و على وجه الارض شیء یخافه. ثم قال هل لک فى صلاة الجمعة؟
فقلت بیننا و بین المسجد مسیرة یوم و لیلة. فاخذ بیدى فما کان الّا قلیلا حتّى رأیت المسجد فدخلنا و صلّینا الجمعة، ثمّ خرجنا فوقف ینظر الى الناس، و هم یخرجون.
فقال اهل لا اله الا اللَّه کثیر و المخلصون منهم قلیل.