104
۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا الآیة، هر چند که کوشیدند و رنجها در دیندارى کشیدند آن احبار جهودان و رهبان ترسایان، و چندانک توانستند در راه مجاهدت و ریاضت رفتند و نفس خود را از شهوات و مألوفات باز داشتند و از دنیا و دنیا داران یکبارگى عزلت گرفتند، و صومعهها بر خود زندان کردند، با اینهمه که کردند ضایع است سعىهاى ایشان، بل که حقیقت خود آنست که تا به محمد ایمان نیارند و او را برسالت و نبوت استوار نگیرند، آن عبادتها ناکرده کرده گیر و آن طاعتها ناپذیرفته. روش دینداران و مقامات و احوال دوستان هم بر این نسق نهادند، تا بقیتى از علایق بریشانست دعوى ایشان دریافت نسیم دوستى هذیانست. المکاتب عبد ما بقى علیه درهم.
تا هست ترا بنزد تو تکیه گهت
مغرور دو عالمى و کار تبهت
تو تکیه بر پنداشت خود زنى، و سوداها در سر گیرى و غوغاها در دل، و ستور نفس را از راندن هیچ شهوت باز نگیرى، آن گه طمع دارى که با مردان راه در میدان حقیقت گوى زنى، هیهات!!
تا تو بر پشت ستورى بار او بر جان تست
چون بترک وى بگفتى آتش اندر بار زن
ور زچاه جاه خواهى تا بر آیى مردوار
چنگ در زنجیر گوهر وار عنبر بار زن
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ با همه عهد بست و از همه پیمان گرفت و همه اجابت کردند، اما قومى بطوع اجابت کردند و قومى بکره او که بطوع اجابت کرد عیان او را بار داد و مهر ازل وى را دست گرفت، و او که بکره اجابت کرد حق بر وى بپوشید تا در تاریکى و بیگانگى بماند. این میثاق بر عموم روز اول و در عهد ازل برفت، که احدیت بر دلها متجلى شد، یکى را تجلى سیاست و عزت بود یکى را تجلى لطف و کرامت آنها که اهل سیاست بودند در دریاى هیبت بموج دهشت غرق شدند، خردهاشان حیران و دلهاشان تاریک، گرد بیگانگى بر رخسار ایشان نشسته، داغ جدایى بر پیشانى ایشان نهاده، که أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ. و آنها که اهل لطف و کرامت بودند ایشان را بزیور انس بیار است و بنور توحید بیفروخت، و این رقم تخصیص بر ناصیه دولت ایشان کشید که أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ آب آشنایى را در دل ایشان جویى بریده و زرع دوستى را تخم سعادت پر کنده، و میوه بستاخى را درخت دولت نشانده، و دیدار منت را چراغ معرفت افروخته، و آن گه حوالت همه با فضل و رحمت خود کرده و گفته که فلو لا فضل اللَّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین.
آرى چون دریاى فضل بموج آید جوى معصیت را در تلاطم آن امواج صولت نماند. داود پیغامبر گفت «الهى اتیت اطباء عبادک لیداوونى، فکلهم علیک دلّونى فبؤسا للقانطین من رحمتک» گفت خداوندا گرد همه طبیبان عالم بر آمدم تا درد مرا مرهمى سازند همگان مرا بتو راه نمودند، زیانکار و بینوا آن کس که از رحمت تو نومیدست. فضیل عیاض در روز عرفه در موسم عرفات بآن خلق نگریست و آن سوز و نیاز و آن ناز و راز ایشان دید، هر کسى در موسم عرفات بآن خلق نگریست و آن سوز و نیاز و آن ناز و راز ایشان دید، هر کسى دیگر دعائى و دیگر ثنائى میگفت، دستها همه سوى آسمان و چشمها گریان و دلها سوزان، فضیل گفت «چه بینید و چه حکم کنید؟ اگر این همه خلق دست نیاز سوى مخلوقى دراز کنند و دانگى سیم خواهند ازیشان دریغ دارد یا نه؟ گفتند نه گفت بخدایى خداى که بندگان را بمغفرت خود نواختن بنزدیک حق آسانتر است از آن دانگى سیم آن مخلوق باین جمع فراوان.