124
۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ الآیة اشارت بلطف و کرم خداوندیست، و مهربانى او بر بندگان چنانستى که رب العالمین میفرماید که اى بیچاره فرزند آدم چرا نه وا من دوستى کنى که سزاوار دوستى منم؟ چرا نه وا من بازار کنى که جواد و مفضل منم؟ چرا وا من معاملت درنگیرى که بخشنده فراخ بخش منم؟ نه رحمت ما تنگ است نه نعمت از کس دریغ، یکى درنگر تا وا بنى اسرائیل چه کردم و چند نعمت بر ایشان ریختم، و چون نواخت خود بریشان نهادم در آن بیابان تیه پس از آن که پیچیدند و نافرمانى کردند، ایشان را ضایع فرو نگذاشتم، میغ را فرمان دادم تا بر سر ایشان سایه افکند، باد را فرمودم تا مرغ بریان در دست ایشان نهاد، ابر را فرمودم تا ترنجبین و انگبین بایشان فرو بارید، عمود نور را فرمودم تا در شبى که مهتاب نبود ایشان را روشنایى میداد، کودک که از مادر در وجود آمدى در آن بیابان تیه با دستى جامه که وى را در بایست بود در وجود آمدى، چنانک کودک مىبالیدى جامه با وى میبالیدى، نه کهن شدى آن جامه بر وى نه شوخ گرفتى، در حال زندگى زینت وى بودى و در حال مردگى کفن وى بودى، چه نعمت است که من بریشان نریختم! چه نواخت است که من بریشان ننهادم! ایشان خود قدر ما ندانستند و شکر نعمت ما نگزاردند. اى بیچاره ترا هیچکس نخواند چنانک ما خوانیم، چون که بیایى هیچکس ترا چنان نخرد چنان که ما خریم، چون که خود را بفروشى دیگران بى عیب خرند و ما با عیب خریم، دیگران با وفا خوانند و ما با جفا خوانیم، اگر به پیرانه سر باز آیى همه مملکت را بحرمت بیارائیم، و اگر بعنفوان شباب حدیث ما گویى فردا برستاخیز ترا در پناه خود گیریم.
اناس عصوا دهرا فعادوا بخجلة
فقلنا لهم اهلا و سهلا و مرحبا
وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ از روى اشارت قریه اینجا احتمال کند که حریم علم است، و حجر شریعت، چنانک مصطفى ع از روى اشارت خود را گفت «انا مدینة العلم و على بابها»
ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ میگوید بحجر شریعت درآئید و علم و عمل بر وفق شریعت بکار دارید. فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً و در علم و عمل عیشى هنى و نعیم جاودانه بدست آرید، امروز تلخى مجاهدت چشید تا فردا میوه بهشت خورید.
وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً در راه دین بر استقامت روید و با خضوع و خشوع باشید، و هر کارى را از در دین خود درآورید تا بمقصد رسید، و هو المشار الیه بقوله تعالى وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها. آن گه گفت وَ قُولُوا حِطَّةٌ اشارت است باستغفار و تضرع و دعا و گفتن که بار خدایا حطّ عنا ذنوبنا همانست که جاى دیگر گفت رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا و جاى دیگر گفت فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ.
وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ الآیة چند فرق است میان موسى و عیسى و محمد مصطفى. موسى قوم خود را آب خواست چنانک گفت وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ عیسى قوم خود را نان خواست چنانک گفت «أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ» باز مصطفى ع صدر و بدر جهان، چراغ زمین و آسمان، نه آب خواست نه نان، بلکه رحمت خواست و غفران، چنانک اللَّه گفت غُفْرانَکَ رَبَّنا موسى را گفت چه خواهى گفت آب روان از سنگ صفوان، عیسى را گفت چه خواهى؟ گفت خوان بریان فرستاد از آسمان. سیّد کونین را گفت تو چه خواهى؟ گفت رحمت و غفران از خداوند مهربان.
چون موسى آب خواست گفت یا موسى از چون منى آب خواهند؟ آنک سنگ و عصا بر سنگ زن و مراد خود برگیر. چون عیسى نان خواست. گفت یا عیسى از چون منى نان خواهند؟ فرمان داد به جبرئیل تا گرده چند و لختى بریان بر خوان نهاد و بایشان فرستاد، گفت یا عیسى مراد خود برگیر. چون نوبت بمهتر عالم رسید، شب قرب و کرامت که او را حاضر کردند گفت اى دوست ما مهمان آمده دندان مزد چه خواهى؟
گفت غُفْرانَکَ رَبَّنا اللَّه تعالى گفت اى دوست ما حال امّت تو از سه بیرون نیست: یا مطیعاناند، یا عاصیان، یا مشتاقان: اگر عاصیانند رحمت من ایشان را، و اگر مطیعانند بهشت من ایشان را، و اگر مشتاقانند دیدار و رضاء من ایشان را، مصطفى گفت ع خداوندا مراد ایشان نقدى بدادى از آن من در توقف نهادى! گفت اى دوست ما ایشان حاجت که خواستند از بهر امت خود خواستند و امّت ایشان همان بودند که حاضر بودند مراد خود بیافتند، تو آنچه میخواهى از بهر امت میخواهى و امّت تو متفرقند تا قیام الساعة خواهند بود و دعوت و پیغامبرى تو همیشه پیوسته خواهد بود، روز رستاخیز همه را جمع کنم و همه را از دوزخ آزاد کنم، همه را بدیدار خود شاد کنم، همه را لباس کرامت پوشانم، همه را بزیور انس بیارایم، که ایشان بهینه امّتاند، یک دل و یک قصد و یک همت اند، وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً نه چون بنى اسرائیل که از پراکندگى که بودند هم در دل و هم در قصد و هم در همت، در دین بمعبودى یگانه مى اقتصار نکردند مىگفتند اجعل لنا الها کمالهم آلهة و در دنیا بیک طعام قناعت نکردند گفتند یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ. و فى معناه انشد.
هموم رجال فى امور کثیرة
و همّى من الدنیا صدیق مساعد
و گفتهاند ذکر عصا در آیت اشارت است بسیاست شرعى، کقوله ع لا ترفع عصاک عن اهلک و عرب گوید شقّ فلان العصا اذا خرج عن السیاسة المشروعة. و حجر اشارتست به بنى اسرائیل از آنک رب العالمین دلهاى ایشان با سنگ برابر کرد و گفت فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً یعنى که موسى خواست تا بنى اسرائیل را با هم آرد و ایشان را بر راه استقامت دارد، مداوایى طلب کرد. از بهر ایشان که بهمگان برسد هم عالم را و هم جاهل را، و ایشان را فایده دهد بر عموم همچنانک باران فایده دهد بر عموم بقعتها را هم آبادان و هم غیر آن. رب العالمین موسى را گفت ایشان را بتازیانه شریعت سیاست کن و بر علم و عمل دار، آن علم و عمل که جمله ارکان اسلام و ایمان بدان باز گردد، و آن دوازده خصلت است، که مصطفى ع در آن خبر معروف بیان کرد، شش خصلت از آن بناء اسلامست: یکى اقرار بوحدانیت اللَّه، دیگر اثبات نبوت مصطفى سدیگر نماز کردن، چهارم زکاة دادن، پنجم روزه داشتن، ششم حج کردن. و شش خصلت از آن بناء ایمان است: یکى ایمان دادن باللّه جل جلاله، دیگر ایمان بفرشتگان سدیگر ایمان بکتابهاى خداوند، چهارم برسولان وى، پنجم بروز قیامت، ششم ایمان بقدر، آن دوازده چشمه که درین آیت گفت اشارتست باین دوازده رکن که بناء اسلام و ایمان است و اللَّه اعلم.