شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۴۴ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۲- سورة البقره‏ )
92

۴۴ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ اى واظبوا على الصّلوات المکتوبة بمواقیتها، و حدودها و جمیع ما یجب فیها من حقوقها میگوید: بپاى دارید نمازهاى فریضه، و حقوق و حدود آن بشناسید، و بوقت خویش بجاى ارید. و آن پنج نماز است به پنج وقت، چنانک مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم آن مرد اعرابى را گفت، که از اسلام مى‏پرسید: «خمس صلوات فى الیوم و اللیلة» فقال هل على غیرها؟ فقال «لا، الّا ان تطوع» و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «أ رأیتم؟ لو ان نهرا بباب احدکم یغتسل منه کل یوم خمس مرات هل یبقى علیه من درنه شى‏ء؟» قالوا لا، قال «فذلک مثل الصلوات الخمس یمحو اللَّه بهن الخطایا» و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «الصلوات الخمس و الجمعة الى الجمعة و رمضان الى رمضان مکفّرات لما بینهنّ اذا اجتنبت الکبائر» و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «خمس صلوات افترضهن اللَّه تعالى من احسن وضوءهن و صلّاهنّ لوقتهن و أتمّ رکوعهنّ و خشوعهنّ کان له على اللَّه عهد ان یغفر له و من لم یفعل لیس له على اللَّه عهد ان شاء غفر له و ان شاء عذّبه»
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «صلوا خمسکم و صوموا شهرکم و ادّوا زکاة اموالکم و اطیعوا اذا امرکم تدخلوا جنة ربکم»
و سئل النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم عن ثواب هذه الصلوات الخمس، فقال: «اما صلاة الظهر، فانّها الساعة التی تسعر جهنم، فما من مؤمن یصلى هذه الصلاة الّا حرّم اللَّه علیه نفحات جهنم یوم القیامة، و اما الصلاة العصر فانها الساعة التی اکل آدم من الشجرة، فما من مؤمن یصلى هذه الصلاة الّا خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه، ثم تلا.
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ و امّا صلاة المغرب فانها الساعة التی تاب اللَّه على آدم فما من مؤمن یصلّى هذه الصلاة محتسبا ثم یسئل اللَّه تعالى شیئا الّا اعطاه ایّاه و امّا الصّلاة العتمة فان القبر ظلمة و یوم القیمة ظلمة فما من قدم مشت فى ظلمة اللیل الى صلاة العتمة الّا حرّم اللَّه علیه قیود النار و یعطى نورا یجوز به على الصراط و امّا صلاة الفجر فما من مؤمن یصلّى الفجر اربعین یوما فى جماعة، الّا اعطاه اللَّه براتین براءة من النار و براءة من النفاق».
و اوقات این نماز پنچ گانه مختلف است و بیان آن هم در قرآن است و هم در سنت قال اللَّه تعالى: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ حین تمسون وقت نماز شام و خفتن است و حین تصبحون وقت نماز بامداد، و عَشِیًّا نماز دیگر و حِینَ تُظْهِرُونَ نماز پیشین. جاى دیگر گفت فسبّح بحمد ربک قبل طلوع الشمس. وقت نماز بامداد است، و قبل غروبها، نماز دیگر، و من آناء اللیل نماز شام و خفتن و اطراف النهار نماز پیشین. این بیان اوقات نمازست از کتاب خداى عز و جل اما از جهت سنت آنست که ابن عباس روایت کرد از مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم قال «امّنى جبرئیل عند باب البیت، فصلّى بى الظهر حین زالت الشمس و الفى‏ء مثل الشراک، و صلى بى العصر، حین کان کل شى‏ء بقدر ظلّه، و صلى المغرب حین افطر الصائم، و صلّى العشاء حین غاب الشفق، و صلى الصبح، حین حرم الطعام و الشراب على الصائم، و صلى الظهر فى الیوم الثانى، حین کان کل شی‏ء بقدر ظلّه، وقت العصر بالامس، و صلى العصر حین صار ظل کل شی‏ء مثله، و صلى المغرب للوقت الاول، لم یؤخرها عنه، و صلى العشاء حین ذهب ثلث اللیل، و صلى الصبح حین اسفر، ثم التفت الى فقال یا محمد: هذا وقت الانبیاء قبلک و الوقت ما بین هذا الوقتین» معنى محافظت بپاى داشتن این نمازهاست باین وقتهاى معین و حقوق آن بتمامى بجاى آوردن.
مصطفى گفت: کسى که در نماز تأخیر افکند و حقوق آن بجاى نیارد او را منافق نام کرد، فى قوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: تلک صلاة المنافق، یجلس یرقب الشمس حتى اذا اصفرت و کانت بین قرنى الشیطان، قام فنقر اربعا لا یذکر اللَّه فیها الّا قلیلا» و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم لعلى «یا على، لا تؤخّر الصلاة اذا آنت و الجنازة اذا حضرت و الایم اذا وجدت لها کفوا»
و بدان که حقوق نماز بعضى شرائط است و بعضى ارکان، و بعضى مسنونات و هیآت، اما شرائط آنست که بیرون از نماز افتد، در مقدمه آن پنج شرط است: طهارت و ستر عورت و ایستادن بر جاى پاک و روى بقبله آوردن و شناختن وقت نماز بیقین یا بقلبه ظن، و اجناس ارکان نماز که بعضى از آن مکرر مى‏شود یازده‏اند: اول نیت است، و نیت قصد دل است. و فرض نیت آنست که بدل بگوید مقارن تکبیر أؤدّی صلاة الظهر فریضة اللَّه عز و جل و گفته‏اند آن مقدار بس بود که داند که کدام نماز همى گزارد، و اگر پرسند بى اندیشه جواب تواند داد.
اما نافله اگر از رواتب باشد یا وتر، لا بد به نیت تعیین کند و اگر تطوع باشد بیرون از رواتب نیت نماز کردن کفایت بود. و مقتدى را لا بد نیت اقتدا بامام باید کرد صحبت جماعت را و امام نیت امامت بیارد تحصیل تصلیت جماعة را. رکن دوم تکبیر احرام است و فرض آن مقدارست که گوید اللَّه اکبر. رکن سوم قیام است بقدر سورة فاتحه. رکن چهارم قراءة فاتحه است رکن پنجم رکوع است پشت خم دادن چندانک دست بزانو رسد رکن ششم سجود است چندانک پیشانى بى حجاب بر سجودگاه نهد با دو دست و دو زانو و دو قدم. رکن هفتم طمأنینه است بیارمیدن در این ارکان. هشتم نشستن است در تشهد آخر.
رکن نهم التحیات خواندن در آن فرض است که التحیات للَّه تا بآخر و این سه کلمات دیگر المبارکات الصلوات الطیبات از جمله سنن نماز است نه از جمله فرائض. رکن دهم درود است بر رسول ع در تشهد آخر، و مقدار فرض آنست که گوید اللهم صل على محمد و آل محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم رکن یازدهم سلام دادن است و مقدار فرض آنست که گوید السلام علیکم.
هر چه ازین یازده بیرون است، از جمله سنن نمازست. و هیأت و آداب آن اگر بجاى آرد، نماز وى بصفت کمال بود، و اگر چیزى از آن بگذارد، بر وى سجود سهو نیست، مگر در چهار سنت، که این چهار بسجود سهو جبر کنند: یکى نشستن در تشهد اول، دیگر التحیات خواندن در آن، سوم درود دادن بر رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلم در آن، چهارم قنوت، اگر ازین چهار سنت یکى بگذارد یا همه بگذارد سجود سهو بجاى آن بیستد.
و بعضى علماء حصر جمله ارکان نماز کرده‏اند و سنن آن بر شمرده‏اند، گفته‏اند چهارده رکن است و سى و پنج سنت، و شرح این از کتب فقه طلب باید کرد که اینجا بیش ازین احتمال نکند. و بدان که نماز کردن باذان و اقامت باین ترتیب که شرع فرموده خاصیت این امّت است، بحکم آن خبر که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: اعطیتم ما لم یعط احد من الامم، ان اللَّه جعل قربانکم الاستغفار و جعل صلوتکم الخمس بالاذان و الاقامة، و لم تصلها امة قبلکم فحافظوا على صلوتکم، و اىّ عبد صلى صلاة الفریضة ثم استغفر اللَّه عشر مرات، لم یقم من مقامه حتى یغفر له ذنوبه و لو کانت مثل رمل عالج و جبال تهامة»
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ علما را خلاف است که صلاة وسطى کدامست. بعضى گفتند نماز بامداد است، بعضى گفتند نماز پیشین است. و درست‏تر آنست، که نماز دیگر است، از بهر آن که دو نماز روز از یک سوى دارد، یکى در تاریکى و یکى در روشنایى، و دو نماز است از یک وى یکى در روشنایى و یکى در تاریکى روز احزاب نماز دیگر از رسول خدا فائت شد از وقت، کافران را گفت‏ «ملأ اللَّه قلوبهم و قبورهم و بیوتهم نارا شغلونا عن صلاة الوسطى» و درست است از مصطفى که گفت روز میغ تعجیل کنید بنماز دیگر، که هر کس که هنگام وقت نماز دیگر ازو فائت شد، همچنانست که وى را بى کس و بى چیز کردند «کانما وتر اهله و ماله» سلیمان پیغامبر که اسبان را کشت، هم بر رنج آن کشت که او را مشغول کرده بودند از اول وقت نماز دیگر.
و یوشع بن نون در غزائى مشغول بود فتح نزدیک آمد، وقت نماز دیگر تنگ در آمد، دعا کرد اللَّه تعالى خورشید بروى نگه داشت بر جاى، تا وى بر دشمن دست یافت و نماز دیگر کرد. و گفته‏اند که نماز دیگر از بهر آن عصر خوانند از تنگى که آنست و از کراهت که در تأخیر است. و مرد را که سوگند دهند بایمان مغلظه در شرع، بعد از نماز دیگر دهند، و ذلک فى قوله تعالى تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ.
و تخصیص نماز دیگر بمحافظه نه از آن است که در نمازهاى دیگر تضییع رواست، لکن فضل و شرف نماز دیگر را گفت بر همه نمازها، مثال این آنست که ماههاى حرام را گفت فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ گفت ماهها دوازده است: چهار از آن ماه حرام است نگر تا ظلم نکنید بر خویشتن درین ماههاى حرام یعنى که ظلم بر خویشتن در همه ماهها صعب است و در این ماههاى حرام صعب‏تر، از آنک حرمت و شرف این ماه حرام بیش است از آن ماههاى دیگر، همچنین تضییع نمازها صعب است، اما تضییع نماز دیگر صعب تر از آن، که رقم تخصیص دارد و نشان تفضیل. قومى گفتند که این صلاة وسطى نماز پنج گانه است در میان پنج رکن مسلمانى. و این قول بعید است و اختیار آنست که از پیش رفت. و ذکر صلاة وسطى رد است بر کوفیان، که فرائض نماز بشش برده‏اند و وتر در آن گرفته، و اگر چنان بودى صلاة وسطى متصور نبودى و این بر کس پوشیده نشود. و قول النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم ان اللَّه زادکم صلاة لم یرد بذلک صلاة سادسة و معناه زادکم فى تطوعکم و نوافلکم وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ اى مطیعین، روى عن النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم انه قال «کل قنوت فى القرآن فهو طاعة» میگوید شما که مؤمنانید و امت مصطفى اید خداى را نماز کنید بفرمان بردارى و پرستگارى، نه چنان که اهل ملتهاى دیگر میکنند، که هر کسى در آن ملت خویش نماز میکند و با آن نماز نافرمانى و عصیان میکند. و گفته‏اند که معنى قنوت قیام است در نماز. از مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم پرسیدند که کدام نماز فاضلتر؟
فقال «طول القنوت» گفت آن نماز که قیام آن درازتر و تمامتر بود، و منه قوله تعالى: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ اى من هو مصلّ آناء اللیل. فسمى الصلوات قنوتا، لانها بالقیام تکون، و قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «مثل المجاهد فى سبیل اللَّه کمثل القانت الصائم» یعنى المصلى الصائم، ثم قیل للدعاء قنوت، لانه انما یدعوا به قائما فى الصلوات قبل الرکوع او بعده.
فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً اى اذا خفتم فى مطاردة العدو و التحام القتال و غیره، صلّوا مشاة او فرسانا کیف ما امکنکم، مستقبلى القبلة و غیر مستقبلها. میگوید اگر ترسید از دشمن یا از سبع یا از سیل یا از زخم مار یا از نهیب آتش، نماز فریضه بوقت خویش میکنید چنانک توانید، روى بقبله و پهلو بقبله و پشت بر قبله، ایستاده و تازیان و گردان، یعنى آن گه که در نماز مى‏ایستد روى ستور بقبله گرداند و رکوع مى‏نماید و سجود فروتر از رکوع مى‏نماید. و تا تواند روى با پس نکند. و اگر مضطر ماند فرو مى‏آید و بر مى‏نشیند و زخم مى‏زند. رسول خدا سه بار نماز خوف کرده است از سه گونه: بذات الرقاع و ببطن النخلة و بعسفان هر جاى بر حسب حال ضرورت که دشمن از پس پشت بود دیگر کرد، و که دشمن میان او بود و میان قبله دیگر کرد، و که دشمن گردان بود و درهم افتاده دیگر کرد. و شرح این در سورة النساء بجاى خویش گفته شود ان شاء اللَّه تعالى.
فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ الآیة.... ذکر اینجا نماز است و از بهر آن ذکر خواند که نماز سر تا سر از ذکر خالى نیست، چنانک گفت وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی یعنى نماز بپاى دار پیوستن یاد مرا، فَإِذا أَمِنْتُمْ میگوید و آن گه که ایمن شدید از دشمن، نمازهاى پنجگانه باوقات و شرایط و حقوق آن بپاى دارید.
کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ همچنانک در شما آموخت آنچه ندانستید یعنى نماز کردن در حال بیم و ترس از دشمن، این همچنانست که آنجا گفت وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ جاى دیگر این منت على الخصوص بر مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم نهاد، تشریف وى را گفت‏ «و علّمک ما لم تکن تعلم و کان فضل اللَّه علیک عظما».
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً الآیة.... قراءة ابو عمر و ابن عامر و حمزه و حفص وَصِیَّةً بنصب است، اى اوصى اللَّه وصیة، دیگران برفع خوانند اى کتبت علیهم وصیة. در ابتداء اسلام پیش از آنک آیات مواریث آمد زنان را از شوهران نصیبى از میراث نبود، اما شوهر چون بمردى بر زن یک سال عدت بودى، و در آن یک سال نفقه وى طعام و کسوت و سکنى بر ترکه شوهر بودى، ما دام که از جاى عدت بطوع بیرون نیامدى، اگر بیرون آمدى نفقه بیفتادى. پس چون آیات مواریث آمد، از نفقه یک سال منسوخ گشت بنصیب میراث، گاه ربع و گاه ثمن. و یک سال عدت منسوخ شد بچهار ماه و ده روز، و ذلک فى قوله یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً قوله: وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ الآیة.... معنى این آیت همانست که از پیش رفت، از ذکر متعت و احکام آن. و زیادت بیان درین آیت آنست که جمله مطلقات را پیش از مسیس متعت واجب کرد. و در آیت پیش خصوصا زنانى را گفت که ایشان را طلاق پیش از مسیس دهند. و بحکم این آیت على ع گفت: «لکل مؤمنة مطلقة حرة او امة متعة»
و تلا هذه الآیة وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ. ابن زید گفت چون آیت آمد مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مطلّقة را متعت دهید که متعت واجب است بر نیکوکاران، مردى گفت از جمله مسلمانان، اگر خواهم کنم و اگر خواهم نکنم، که این احسانى است نه بر همه مسلمانان واجب کرده که بر محسنان واجب کرده، چنانک گفت حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِینَ پس رب العزة گفت درین آیت: حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ اى الذین یتّقون الشرک، این متعت واجب است بر هر که مسلمان است، از شرک باز پرهیزنده کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ روایت کنند از على ع که عقل بر دو ضرب است: مطبوع و مسموع. و کمال بنده در دیندارى وى بآنست که این هر دو عقل او را جمع شوند، اول مطبوعى که بنده بآن مکلف شود، و خطاب شرع بآن متوجه گردد، و آن آنست که مصطفى گفت صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: «ان اللَّه تعالى لما خلق العقل قال له اقبل فاقبل، ثم قال له ادبر فادبر، ثم قال و عزتى و جلالى ما خلقت خلقا اکرم على منک بک آخذ و بک اعطى».
دیگر عقل مسموعى آنست: که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت «یا على اذا أ تقرب الناس لى الناس الى خالقهم بالصلاة و الصوم فتقرب الیه بانواع العقل، تسبقهم بالدرجات و الزلفى عند الناس فى الدنیا و عند اللَّه فى الآخرة»
و حقیقت این عقل بایمان و تقوى و اخلاص باز گردد. و آن آنست که در قرآن جایها گفته أَ فَلا تَعْقِلُونَ؟ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ و هو المشار الیه‏
بقوله صلى اللَّه علیه و آله و سلم: «قسّم اللَّه العقل على ثلاثة اجزاء فمن کانت فیه کمل عقله و من لم تکن فیه فلا عقل له: حسن المعرفة باللّه، و حسن الطاعة للَّه، و حسن الصبر على امر اللَّه».
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ الآیة... یعنى الم تخبر، این رؤیت دل است که آن را علم گویند، نه رؤیت چشم که عیان باشد، مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم آن قوم را بعیان در نیافت، اما برؤیت دل بدید و بدانست، از آنک اللَّه تعالى بوى خبر کرد و آگاهى داد. أَ لَمْ تَرَ میگوید نبینى ایشان را، ندانسته‏اى قصه ایشان که از سرایهاى خود بیرون رفتند به پرهیز از طاعون، گفته‏اند که امت حزقیل اند، مقاتل و کلبى گفتند: هشت هزار بودند، سدى گفت سى و اند هزار بودند، و چهل هزار گفته‏اند، و هفتاد هزار گفته‏اند. على الجمله عددى بسیار بودند که اللَّه میگوید وَ هُمْ أُلُوفٌ. در زمین ایشان طاعون افتاد بیرون رفتند تا از طاعون بگریزند و قصد رود بارى کردند، چون در آن رودبار همه بهم آمدند فریشته بانگ بریشان زد، بر یک جاى همه بمردند، آفتاب بریشان تافت بگندیدند.
قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «اذا سمعتم بهذا الوباء ببلد فلا تقدّموا علیه، و اذا وقع علیه و انتم فیه فلا تخرجوا فرارا منه»
و سألت عائشة النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم عن الطاعون، فقال لها انه کان عذابا یبعثه اللَّه على من یشاء و یجعله رحمة للمؤمنین، فایّما عبد وقع الطاعون فاقام فى بلده صابرا محتسبا و علم انّه لن یصیبه الا ما کتب اللَّه له، فله اجر شهید.»
پس پیغامبر ایشان حزقیل فرا رسید و ایشان را چنان دید، اندوهگن گشت، بگریست و دعا کرد. اللَّه تعالى ایشان را زنده کرد بعد از هشت روز و فرا پیش وى کرد، و آن نتن که از اثر مرگ بریشان بود، بریشان بماند و هنوز در نسل ایشان از اولاد یهود مانده است. حزقیل پیغامبرى بود از بنى اسرائیل سوم موسى، که بعد از موسى یوشع بن نون بود، پس کالب بن یوفنا، پس حزقیل. و او را ابن العجوز میگفتند از آنک مادر وى پیر زنى بود نازاینده، از خداى عز و جل این فرزند بپیرى خواست و او را بداد، مقاتل گفت: حزقیل ذو الکفل است، و انما سمى ذو الکفل لانه تکفل سبعین نبیا، و انجاهم من القتل، فقال لهم اذهبوا فانى ان قتلت کان خیرا من ان تقتلوا جمیعا، فلما جاء الیهود و سالوا حزقیل عن الانبیاء السبعین، قال انهم ذهبوا و لا ادرى این هم. و منع اللَّه ذا الکفل من الیهود إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ از روى معنى هر دو ناس یکسان نه اند. اول گفت لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ این ناس عموم مردم‏اند که نعمت و فضل اللَّه بر همه روانست. پس گفت وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ این ناس على الخصوص اهل شکراند و ایشان جز مکلفان نه اند، که شکر بر اهل تکلیف واجب است، فکانه قال و لکن اکثر المکلفین لا یشکرون ازین جهت اکثر الناس گفت و اکثرهم نگفت، میگوید اى بسا نواخت که از آفریدگار بر بندگان است، اى بسا نیکو کارى که از اللَّه بریشانست لکن ایشان سپاسدارى نمیکنند، و شکر آن نعمت بجاى نمى‏آرند. شب معراج چون مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم بحضرت عزت رسید اللَّه تعالى شکایت این امت با وى کرد گفت «یا محمد لم اکلفهم عمل الغد و هم یطلبون منى رزق غد، یا محمد سمیت نفسى معزا و مذلا و هم یطلبون العز من سواى. و یطلبون الحاجة من غیرى، یاکلون رزقى و یشکرون غیرى» پس در عقب قصه امت حزقیل امت محمد را گفت: وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الآیة... شما چون ایشان مباشید که از مرگ مى‏بگریختند، جنگ کنید با دشمن دین و در راه خدا بکوشید، و در قتال دشمن از بیم مرگ به مگریزید، که گریختن از مرگ شما را سود ندارد، چنانک آن قوم را سود نداشت، «قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ.» آورده‏اند که سلیمان صلّى اللَّه علیه و آله و سلم روزى نشسته بود و ندیمى با وى، ملک الموت در آمد و تیز در روى آن ندیم مى‏نگریست، پس چون بیرون شد آن ندیم از سلیمان پرسید که این چه کس بود که چنین تیز در من مى‏نگرست؟ سلیمان گفت ملک الموت بود، ندیم بترسید، از وى درخواست که باد را فرماید تا وى را بزمین هندوستان برد سلیمان باد را فرمان داد تا وى را بزمین هندوستان برد، پس هم در ساعة ملک الموت باز آمد، سلیمان از وى پرسید که آن تیز نگرستن تو در آن ندیم ما چه بود؟ گفت عجب آمد مرا که فرموده بودند تا جان وى همین ساعة در زمین هندوستان قبض کنم، و مسافتى عظیم میدیدم میان این مرد و میان آن زمین، پس تعجب میکردم تا خود چون بود این حال؟ و چنین افتاد که دیدى! وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ الآیة... بدانید که اللَّه شنواست و دانا، در شنوایى یکتا و در دانایى بى‏همتا، اگرش بخوانى شنود دعاء تو، و رنه خوانى داند حال تو.
یحکى عن بعضهم انه قال کنت جائعا فقلت لبعض معارفی انى جائع، فلم یفتح لى من قبله شی‏ء، فمضیت فوجدت درهما ملقى فى الطریق، فرفعته فاذا هو مکتوب علیه، أما کان اللَّه عالما بجوعک حتى قلت آنى جائع؟