شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۴۳ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۲- سورة البقره‏ )
81

۴۳ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ الآیة.... بزرگ است آن خداوند که در مهربانى یکتاست، و در بنده نوازى بى همتاست، در آزمایش با عطاست، و در ضمانها با وفاست. اگر خوانیمش شنواست، و رنه خوانیم داناست.
کریم و ودود و مهر نماى و مهر افزاست، لطیف و عیب پوش و عذر نیوش و نیک خداست، فضلش زبر همه فضلها، کرمش زبر همه کرمها، رحمتش مه از همه رحمتها، مهرش نه چون مهرها. غایت رحمت که بدان مثل زنند، رحمت مادرانست و رحمت خدا بر بنده بیش از آنست، و مهر وى نه چون مهر ایشانست. نه بینى، که مادران را بشیر دادن فرزندان تمامى دو سال مى‏فرماید و بر پرورش مى‏دارد، و بداشت ایشان وصیت مى‏کند، و بر مهر مادران اقتصار نکند و بآن فرو نگذارد؟ تا بدانى که اللَّه بر بنده مهربانتر است از مادر بر فرزند! مصطفى ع وقتى بزنى بگذشت و آن زن کودکى طفل در برداشت و نان مى‏پخت، و او را گفته بودند که رسول خداست که میگذرد. فراز آمد و گفت یا رسول اللَّه بما چنین رسید از تو که خداى عالمیان بر بنده مهربان‏تر است از مادر بر فرزند. مصطفى ع گفت آرى چنین است. آن زن شادمان شد، و گفت یا رسول اللَّه ان الام لا تلقى ولدها فى هذا التنور مادر نخواهد که فرزند خود را در این تنور گرم افکند، تا بسوزد. مصطفى (ع) بگریست و گفت ان اللَّه لا یعذب بالنار الا من أنف ان یقول لا اله الا اللَّه.
کعب عجره گفت رسول خدا روزى یاران را گفت: «ما تقولون فى رجل قتل فى سبیل اللَّه؟» چه گوئید بمردى که در راه خدا کشته شود؟ یاران گفتند اللَّه و رسوله اعلم خدا و رسول او داناتر، رسول گفت‏: «ذلک فى الجنة» آن مرد در بهشت است، دیگر باره گفت: چه گوئید بمردى که بمیرد و دو مرد عدل گویند لا نعلم منه الا خیرا نشناسیم و ندانیم ازین مرد جز پارسایى و نیک مردى؟ یاران گفتند اللَّه داناتر بحال وى و رسول او، گفت‏: «ذاک فى الجنة» در بهشت است، سدیگر بار گفت، چه گوئید در مردى که بمیرد و دو گواه عدل گویند که در وى هیچ خیر نبود؟ یاران همه گفتند ذاک فى النار در دوزخ باشد رسول گفت‏: «بئسما قلتم عبد مذنب و ربّ غفور»
بد سخنى که گفتید در حق وى، و بد اندیشه که کردید و بد گمانى که بردید، بنده گنه کار و خدایى آمرزگار، بنده جفا کار و خدایى وفادار، «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ» و از کمال رحمت و کرم او با بندگان یکى آنست که فردا برستاخیز قومى را برانند، و به ترازو گاه و صراط و جسر دوزخ آسان باز گذرانند، تا بدر بهشت رسند، ایشان را وقفت فرمایند، تا نامه در رسد از حضرت عزت نامه که مهر قدیم بر وى عنوان، و سرتاسر آن همه عتاب و جنک دوستان، لایق حال بنده است که وى را عتاب کند و گوید بنده من نه ترا رایگان بیافریدم و صورت زیبات بنگاشتم، و قد و بالات بر کشیدم؟ کودک بودى راه به پستان مادر نه بردى منت راه نمودم، و از میان خون شیر صافى از بهر غذاء تو من بیرون آوردم، مادر و پدر بر تو من مهربان کردم، و ایشان را بر تربیت تو من داشتم، و از آب و باد و آتش من نگه داشتم، از کودکى بجوانى رسانیدم و از جوانى به پیرى بردم، بفهم و فرهنگ بیاراستم، و بعلم و معرفت بپیراستم، بسمع و بصر بنگاشتم، بطاعت و خدمت خودت بداشتم، بدر مرگ نام من بر زبان و معرفت در جان منت نگاه داشتم، و آن گه سر ببالین امنت باز نهادم، من که لم یزل و یزالم با تو این همه نیکوئیها کردم تو براى ما چه کردى؟ هرگز در راه ما درمى بگدایى دادى؟ هرگز سگى تشنه را از بهر ما آب دادى؟ هرگز مورچه را بنعت رحمت از راه برگرفتى؟ بنده من فعلت ما فعلت و لقد استحییت أن اعذّبک، کردى آنچه کردى، و مرا شرم کرم آید که با تو آن کنم، تو سزاى آنى. من آن کنم که خود سزاى آنم. اذهب فقد غفرت لک لتعلم انا انا و انت انت! رو که ترا آمرزیدم، تا بدانى که من منم و تو تویى، آرى! گدایى بر پادشاهى شود با وى نگویند که چه آوردى؟ با وى گویند که چه خواهى؟ الهى از گدا چه آید که ترا شاید؟! مگر که ترا شاید آنچه از گدا آید.
یکى از پیران طریقت گفته: چون که ننوازد و اکرم الاکرمین اوست، چون که نیامرزد و ارحم الراحمین اوست، چون که عفو نکند و چندین جایگه در قرآن عفو کردن از فرمان اوست: فَاعْفُ عَنْهُمْ، وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا، خُذِ الْعَفْوَ و هم ازین بابست آنچه در آخر آورد گفت: وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ تقوى در عفو بست و بهشت در تقوى بست، آنجا که گفت وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ اهل تحقیق گفتند: تقوى را بدایتى و نهایتى است: بدایت آنست که گفت وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏، و نهایت آنست که گفت وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ. بدایت آنست که حق خود بر برادر شناسى، آن گه عفو کنى، و در گذارى. این منزل اسلام است، و روش عابدان. و نهایت آنست که حق وى بر خود شناسى، و او را بر خود فضل نهى، و هر چند که جفاء جرم از وى بینى، تو از وى عذر خواهى. این مقام توحیدست، و وصف الحال صدیقان، و فى معناه انشد:
اذا مرضنا، أتیناکم نعودکم
و تذنبون، فنأتیکم، فنعتذر
و الیه الاشارة بقول النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم «أ لا ادلّکم بخیر اخلاق اهل الدنیا و الآخرة؟ من وصل من قطعه و عفا عمّن ظلمه و اعطى من حرمه».