142
۱۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ این نصب میم در قوم خواهى بنزع خافض نه، یعنى: من قومه، فحذف «من»، کقول الفرزدق:
و منّا الّذى اختیر الرّجال سماحة
وجودا اذا هبّ الرّیاح الزّعازع
۱ الف: پیش فا.
و خواهى کنایت نه از مختاران، و سبعین بدل آن. میگوید: برگزید موسى عمران از قوم خویش هفتاد مرد، و آن آن بود که موسى چون با قوم خویش آمد و گفت: کلّمنى ربّى، طائفهاى از ایشان گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً، فیکلّمنا جهارا و یشهد لک بتکلمه ایّاک. موسى ازین گفت ایشان بحق نالید. ربّ العزّة گفت: اى موسى! از ایشان هفتاد مرد برگزین که خیار ایشان باشند تا بطور آیند، و سخن ما بشنوند، و وعدهاى بر آن نهادند که کى روند. پس موسى هفتاد مرد برگزید، و با خویشتن به طور برد، و هارون با وى، و یوشع بن نون را بر بنى اسرائیل گماشت، و خلیفه خود کرد، تا باز آید. پس چون بطور رسیدند، موسى بفرمان حق بر کوه شد، و میغ گرد کوه درگرفت، چنان که موسى ناپدید شد، و موسى هر گه که با حق سخن گفتى، نور بر پیشانى وى افتادى، چنان که هیچ کس طاقت آن نداشتى که در وى نگرستى. چون حق جل جلاله با موسى در سخن آمد، ایشان همه بسجود افتادند، و مىشنیدند کلام حق که با موسى میگفت، و امر و نهى که مىفرمود که این کن و آن مکن. پس چون فارغ گشت، آن میغ از سر وى باز شد، و موسى پیش ایشان باز آمد، گفتند: «یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً». فصاح بهم جبرئیل، فموّتوا عن آخرهم ثمّ احیاهم اللَّه.
گفتهاند که: این هفتاد مرد بسن بالاى بیست سال بودند، و بچهل سال برنگذشته، از آنکه هر چه کم از بیست سال بود هنوز با وى جهل صبى بود و نقص کودکى، و هر چه بالاى چهل است با وى ضعف پیرى بود و نقصان عقل. کلبى گفت: از آن هفتاد، شصت مرد پیر بودند و بیش از آن پیر بدست نمىآمد. ربّ العزّة وحى کرد بموسى که ده جوان برگزین از ایشان. موسى ده جوان برگزید، بامداد که برخاستند همه پیران بودند، و گفتهاند که: از هر سبطى شش کس برگزیدند، جمله هفتاد و دو بودند. موسى گفت: هفتاد مرد مرا فرمودهاند دو کس بجاى مانید، تا هفتاد راست شود، هیچ کس رغبت نکرد که از ایشان واپس بود و بماند، و باین معنى خلاف کردند و جدال در گرفتند. موسى گفت: هر آن کس که نشیند بفرمان و نیاید، ثواب وى هم چندان است که آید و موافقت کند. کالب بن یوفنا و یوشع بن نون هر دو بیستادند و نرفتند، و موسى ایشان را فرمود که روزه دارید، و پاک شوید، و غسل کنید، و جامهها بشوئید. پس ایشان را بفرمان حق بر آن وعدهاى که از حق یافته بود بطور سینا برد.
اینست که رب العالمین گفت: وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا.
ابن عباس گفت: آن هفتاد مرد که بمیقات اول رفتند و گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً دیگراند، و این هفتاد مرد أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ دیگر. روایت کنند از
على بن ابى طالب (ع)، قال: «انما اخذتهم الرجفة من اجل دعویهم على موسى قتل هارون، و ذلک أن موسى و هارون و شبر و شبیر ابنى هارون انطلقوا الى سفح جبل، فنام هارون على سریر، فتوفاه اللَّه، فلمّا مات دفنه موسى، فلمّا رجع موسى الى بنى اسرائیل قالوا این هارون؟ قال: توفاه اللَّه. فقالوا له: بل انت قتلته حسدا على خلقه و لینه. قال: فاختاروا من شئتم. فاختاروا منهم سبعین رجلا، و ذهب بهم، فلمّا انتهوا الى القبر، قالوا: یا هارون! قتلت ام مت؟! فقال هارون: ما قتلنى احد، و لکن توفانى اللَّه، فقالوا: یا موسى! لن تعصى بعد الیوم. «فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» و هى الموت، و قیل الزلزلة. و قیل النار، و هى الصاعقة. فقال موسى: یا رب! ما اقول لبنى اسرائیل اذا رجعت الیهم؟ یقولون انت قتلتهم. فأحیاهم اللَّه و جعلهم انبیاء.
و عن على بن ابى طالب (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «اذا کان یوم الجمعة نزل امین اللَّه جبرئیل الى المسجد الحرام فرکز لواه بالمسجد الحرام، و غدا سائر الملائکة الى المساجد الّتى یجمع فیها یوم الجمعة، فرکزوا الویتهم و رایاتهم بأبواب المساجد. ثمّ نشروا قراطیس من فضّة و أقلاما من ذهب، ثم کتبوا الاول فالاول من بکر الى الجمعة. فاذا بلغ من فى المسجد سبعین رجلا قد بکروا طووا القراطیس، فکان اولئک السبعون کالذین هم اختارهم موسى من قومه، و الّذین اختارهم موسى من قومه کانوا انبیاء».
و عن انس، قال: قال رسول اللَّه (ص): «اذا راح منّا الى الجمعة سبعون رجلا کانوا کسبعین من قوم موسى، الذین وفدوا الى ربّهم او أفضل».
قتاده گفت: أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ لانّهم لم یزایلوا فوقهم حین عبدوا العجل، و لم یأمروهم بالمعروف و لم ینهوهم عن المنکر. ابن عباس گفت: اختارهم موسى لیدعوا ربهم، فکان فیما دعوا ان قالوا: اللّهم اعطنا ما لم تعط احدا بعدنا، فکره اللَّه ذلک من دعائهم.
أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ گفتهاند که «لو» بمعنى لیت است. میگوید: کاشکى چنان خواستى تو که ایشان را و مرا بیکبار در خانه هلاک کردى.
سخنى ضجرانه است. موسى به تنگدلى همى گفت. و قیل: لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ اى قبل خروجنا للمیقات، فکان بنو اسرائیل یعاینون ذلک و لا یتهمونى. زجاج گفت: ان شئت امّتهم من قبل ان تبتلیهم بما اوجب علیهم الرجفة، و قیل: ان شئت اهلکتهم عند اتخاذ العجل و لم تمهلهم الى المصیر الى المیقات، «و ایاى» اى: و أهلکتنى حین قتلت القبطى بمصر. أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا فراء گفت: ایشان در آن رجفه بنمردند، و رجفه نه مرگ است بلکه زلزله است در زمین، و رعده و قلقله در تن، یعنى که از آن هیبت و از آن بیم لرزه بر اندام ایشان افتاد، و نزدیک بود که مفاصل ایشان از هم جدا گشتى. موسى چون ایشان را چنان دید بر ایشان رحمت کرد، و از بیم مرگ ایشان برخاست، و گریستن درگرفت، و همى نالید، و دعا همى کرد و همى گفت: أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا؟! این استفهام بمعنى دعا است، اى: لا تهلکنا بما فعل السفهاء منّا. ما را هلاک مکن بآنچه تنى چند ازین نادانان کردند. موسى میدانست که اللَّه تعالى عادلتر از آن است که کسى را بجنایت دیگرى گیرد، اما این سخن چنان است که عیسى گفت: إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ الایة. و قیل: هذا استفهام یتضمن معنى قوله: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً، و السفهاء هم الّذین عبدوا العجل. موسى ظن برده بود که آن عقوبت رجفه که بایشان رسید از پرستش گوساله بود، و نه چنان بود، که آن از گفت قوم بود که گفته بودند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً، یا از آن دعاء مکروه که گفته بودند: اللهم اعطنا ما لم تعط احدا بعدنا. بان یقول «فَعَلَ السُّفَهاءُ» بمعنى قال است.
إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ یعنى ان الکائنات الا اختبارک. نیست این بودنیها که مىبود مگر آزمایش تو، و قیل: تلک الفتنة الّتى وقع فیها السفهاء لم تکن الا اختبارک و ابتلاؤک.
و روا باشد که «هى» کنایت از عقوبت نهند، یعنى ما هى الا عذابک. تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ من سلم منها فهو سعید، و من بقى فیها فهو شقى. أَنْتَ وَلِیُّنا مدبر امرنا فَاغْفِرْ لَنا ذنوبنا، وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ.
وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً اى: اوجب لنا فى هذه الدّنیا توفیق الطاعة و اسباغ النعمة، وَ فِی الْآخِرَةِ الجنة و الرؤیة و الثواب. موسى خیر دو جهانى خواست درین آیت. همانست که مصطفى (ص) گفت: «سلوا اللَّه الیقین و العافیة».
وصیتى جامع است، خیر دنیا و آخرت در ضمن آن، فان ملاک امر الآخرة الیقین، و ملاک امر الدّنیا العافیة، فکل طاعة لا یقین معها هدر، و کل نعمة لم تصحبها العافیة کدر. إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ اى تبنا و رجعنا و ملنا الیک. من هاد یهود، اذا مال، و قیل: من التهود فى السیر و هو التمکث. قالَ عَذابِی اى قال اللَّه: عذابى، أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ یعنى الکفار، وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ اى عمّت فى الدنیا الکفّار و المؤمنین، و خص بها المؤمنون فى العقبى، و هذا معنى قوله: فَسَأَکْتُبُها اى فسأوجبها، لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ، فیجب له الثواب للمتقین من اللَّه، و لا یجب لا حد شىء على اللَّه، یجب منه لصدقه فى قوله، و لا یجب علیه شىء لغیره فى ذاته.
عطیه گفت: وسعت کل شىء لکن لا تجب الا للذین یتقون میگوید: رحمت وى بهر چیز رسیده است امّا واجب نگشت مگر متقیان را، که کافران بطفیل مؤمنان در دنیا روزى میخورند، و ببرکت مؤمنان بلاها از ایشان مندفع میشود، و فردا در قیامت رحمت همه مؤمنانرا باشد على الخصوص، و ایشان را واجب گردد، و کافر در عذاب بماند، این چنان باشد که کسى بچراغ دیگرى میرود، و بآن روشنایى منفعت میگیرد، چون صاحب چراغ آن چراغ ببرد طفیلى در ظلمت بماند.
ابو روق گفت: وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ یعنى الرحمة الّتى قسمها بین الخلائق، یعطف بها بعضهم على بعض. و عن سلمان الفارسى، قال: قال رسول اللَّه (ص): «ان اللَّه تعالى خلق مائة رحمة یوم خلق السماوات و الارض، کل رحمة منها طباق ما بین السماء و الارض، فأهبط منها رحمة الى الارض فبها یتراحم الخلائق، و بها تعطف الوالدة على ولدها، و بها یشرب الطیر و الوحوش من الماء، و بها یعیش الخلائق، فاذا کان یوم القیامة انتزعها من خلقه، ثمّ افاض بها على المتقین، و زاد تسعا و تسعین رحمة». ثم قرأ: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ
اى: أجمعها و أضمّ جزءها المنزل بین الخلق الى التسعة و التسعین جزءا عنده للذین یتقون «کتب» نزدیک عرب ضم است، و الکتیبة الجیش المتضامة. قال ابن عباس: فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ. جعلها اللَّه لامة محمد (ص).
و عن ابو سعید الخدرى انّ النّبی (ص) قال: «افتخرت الجنّة و النار، فقالت النّار: یا ربّ! یدخلنى الجبابرة و الملوک و الاشراف، و قال الجنّة: یا ربّ! یدخلنى الفقراء و الضعفاء و المساکین. فقال اللَّه للنار: انت عذابى اصیب بک من اشاء، و قال للجنّة: انت رحمتى وسعت کلّ شىء، و لکلّ واحدة منکما ملؤها».
ابن جریح گفت و بو بکر هذلى که: چون این آیت فرو آمد که: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ ابلیس سر برآورد و شادى نمود و نشاط کرد، گفت: انا من ذلک الشیء.
رب العالمین ابلیس را وا بیرون کرد بآنچه گفت: فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ. جهودان و ترسایان طمع کردند، گفتند: نحن نتّقى و نؤتى الزکاة و نؤمن ربّنا. ربّ العالمین از ایشان بستد و ایشان را محروم کرد به آنچه گفت: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ امّت محمد را بآن مخصوص کرد، و بایشان داد. قال نوف البکالى الحمیرى: لمّا اختار موسى قومه سبعین رجلا لمیقات ربّه قال اللَّه لموسى: اجعل لکم الارض مسجدا و طهورا، تصلون حیث ادرکتکم الصّلاة الا عند مرحاض او حمّام او قبر، و أجعل السکینة فى قلوبکم، و أ جعلکم تقرؤن التوراة عن ظهور قلوبکم، یقرأها الرجل منکم و المرأة و الحرّ و العبد و الصغیر و الکبیر، فقال ذلک موسى لقومه، فقالوا: لا نرید أن نصلّى الا فى الکنائس، و لا نستطیع حمل السّکینة فى قلوبنا، و نرید ان نکون کما کانت فى التابوت، و لا نستطیع أن تقرأ التوراة عن ظهر قلوبنا، و لا نرید أن نقرأها الا نظرا. فقال اللَّه تعالى: فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ الى قوله: «المفلحون»، فجعلها لهذه الامّة. فقال موسى: یا رب! اجعلنى نبیّهم. فقال: نبیّهم منهم.
قال: یا رب! اجعلنى منهم. فقال: انّک لن تدرکهم. فقال موسى: یا رب اتیتک بوفد بنى اسرائیل، فجعلت وفادتنا لغیرنا، فأنزل اللَّه: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ. فرضى موسى، فقال نوف: الا تحمدون ربّا حفظ غیبکم و أجزل لکم سهمکم، و جعل وفادة بنى اسرائیل لکم.
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ یعنى محمدا (ص). امّى نادبیر است که نه خواند و نه نویسد، و کان نبیّنا (ص) امّیّا لا یکتب و لا یقرأ و لا یحسب. قال اللَّه تعالى: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ، و قال (ص): «انّا امّة امیة لا نکتب و لا نحسب»، و قیل: منسوب الى ام القرى و هى مکّة. بعضى مفسران گفتند که: رسول (ص) از دنیا بیرون نشد تا بنوشت.
الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً اى: وصفه و اسمه مکتوبا عندهم فى التوراة و الانجیل. عمر خطاب از ابو مالک پرسید که: صفت و نعت رسول خدا در تورات چیست؟
و کان ابو مالک من علماء الیهود، فقال: صفته فى کتاب بنى هارون الذى لم یبدّل و لم یغیر، احمد من ولد اسماعیل بن ابراهیم، و هو آخر الانبیاء، و هو النّبیّ العربى الذى یأتى بدین ابراهیم الحنیف. یأتزر على وسطه، و یغسل اطرافه، فى عینیه حمرة و بین کتفیه خاتم النبوة، مثل زر الحجلة، لیس بالقصیر و لا بالطویل، یلبس الشملة، و یجتزئ بالبلغة، و یرکب الحمار، و یمشى فى الاسواق، معه حرب و قتل و سبى، سیفه على عاتقه، لا یبالى من لقى من النّاس، معه صلاة لو کانت فى قوم نوح ما اهلکوا بالطوفان، و لو کانت فى عاد ما اهلکوا بالرّیح، و لو کانت فى ثمود ما اهلکوا بالصّیحة. مولده بمکّة، و منشأه بها، و بدو نبوته بها، و دار هجرته بیثرب بین حرة و نخل و سبخة. هو امّى لا یکتب بیده، و هو الحمّاد یحمد اللَّه على کلّ شدّة و رخاء. سلطانه بالشام. صاحبه من الملائکة جبرئیل. یلقى من قومه اذى شدیدا، ثمّ یدال علیهم فیحصدهم حصد الجرین، تکون له وقعات بیثرب منها له و منها علیه، ثم تکون له العاقبه.
و فى الانجیل ان المسیح (ع) قال للحواریّین: انا اذهب و سیأتیکم الفارقلیط روح الخلق الّذى لا یتکلّم من قبل نفسه، انّه یدبّر لجمیع الخلق، و یخبرکم بالامور المزمعة و یمدحنى و یشهد لى.
یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ میگوید: این پیغامبر امّى ایشان را باسلام و شریعت و مکارم الاخلاق میفرماید، و از منکر و فساد و مساوى الاخلاق باز میزند.
وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ و آن حلالها که اهل جاهلیت بر خود حرام کرده بودند چون بحائر و سوائب و وصائل و حوامى، وى حلال و گشاده میگرداند، و قیل: یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ اى: ما حرم علیهم فى التوراة من لحوم الإبل و شحوم البقر و الغنم، وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ و آنچه خبائث است چون گوشت خوک و مردار و خون و ربا و جمله محرّمات بر ایشان بسته میدارد و حرام میکند، یعنى که شریعت وى بر این صفت است.
وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ بر قراءة شامى «آصارهم» على الجمع، عرب مواثیق را اواصر خوانند، یکى از آن اصرة، معنى آنست که از ایشان فرو نهند آن عهدهاى گران و بارهاى عظیم که بر بنى اسرائیل بود که در تورات بایشان فرموده بودند چون قتل نفس در توبه و بریدن اعضاء که بوى گناه کردند، و جامه که پلید شد از میان جامه بر آوردن و بریدن، و در قتلها که کردند قصاص نه دیت و نه عفو. این تشدیدها باغلال ماننده کرد، یعنى: للزومها کلزوم الغل فى العنق، چنان که غلّ در گردن آویخته بود، و از آن جدا نبود، این مواثیق و عهود بر ایشان نهاده بودند و لازم کرده، و گفتهاند: اغلال اینجا محرّماتاند و مناهى که بر بنى اسرائیل بود، که عیسى مریم گفت: وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ من آن را آمدهام که بعضى از حرام کردهها بر شما حلال کنم، و این غل همان است که عجم میگویند دست فلان کس فرو بستند. دست فلان کس بر گردن بسته، یعنى که او را از تصرف منع کردند، و از مراد محروم، فَالَّذِینَ آمَنُوا من الیهود بِهِ اى بمحمّد وَ عَزَّرُوهُ اى عظّموه وَ نَصَرُوهُ. و أصل التعزیر المنع، یعنى نصروه بمنعهم کلّ من اراد کیده، وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ اى القرآن. و سمّاه نورا لانّه یبین للنّاس امور دینهم و دنیاهم و آخرتهم و عقباهم، و «مع» یدلّ على البقاء، اى انزل علیه و بقى معه، أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ الظّافرون بالامانى، الباقون فى النعیم.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً این خطاب با عرب است، و اهل کتاب و عجم داخل است در جمیع. میگوید: اى جهانیان! من رسول خداام بشما همگان. قال ابن عباس: بعث اللَّه محمدا الى الاحمر و الاسود، فقال یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً، و قال رسول اللَّه (ص): «بعثت الى النّاس کافة»، و کان النّبی یبعث الى قومه خاصة.
و عن ابى ذر، قال: قال رسول اللَّه (ص): «اعطیت خمسا لم یعطهنّ احد قبلى: نصرت بالرّعب من مسیرة شهر، و جعلت لى الارض مسجدا و طهورا، و احل لى المغنم و لم یحلّ لاحد قبلى، و بعثت الى الاحمر و الاسود، و قیل لى سل تعطه».
الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اى سلطانها و ما فیها، و تصریف ذلک و تدبیره، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لا ینبغى ان تکون الالوهیّة و العبادة الا له، دون سائر الانداد و الاوثان. یُحیِی وَ یُمِیتُ یقدر على انشاء خلق کلّ ما یشاء و احیائه و افنائه اذا یشاء.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی ینبئ عن اللَّه ما کان و ما یکون. یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ التوراة و الانجیل، و سائر کتب اللَّه، وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.
روى عبد اللَّه بن عمرو بن العاص، قال: خرج علینا رسول اللَّه (ص) یوما کالمودّع، فقال: انا محمد النبىّ الامّى. انا محمد النّبی الامّى. انا محمد النّبی الامّى و لا نبى بعدى. اوتینا فواتح الکلم و خواتمه، و علّمتکم خزنة النّار و حملة العرش، فاسمعوا و أطیعوا ما دمت فیکم، فاذا ذهب بى فعلیکم کتاب اللَّه، احلّوا حلاله و حرّموا حرامه».