شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۲ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة )
109

۲ - النوبة الثالثة

قوله: أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ابداء و اعادت خلق از روى ظاهر نشأة اولى و نشأة اخرى است و از روى باطن اشارت است فرا تغیّر اوقات و تکرّر احوال ارباب القلوب، گهى در قبض باشند و گهى در بسط، گهى در هیبت گهى در انس، ساعتى غیبت بر ایشان غالب، ساعتى حضور، ساعتى سکر، ساعتى صحو، ساعتى بقا، ساعتى فنا، بنده آن ساعت که در قبض باشد و در هیبت حدّ وى در اظهار بندگى تا طمع مغفرت بود و خوف عقوبت، چنانک رب العزّة گفت: یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً.
باز چون قدم در عالم بسط نهد و شواهد انس بیند از حول و قوت خویش محرر شود، از ارادت و قصد خویش مجرّد گردد بفتوح تجرید زندگانى کند، یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مقصد و قبله همت وى گردد.
نفس وى درین حال چنان باشد که شبلى گفت از سرمستى و بیخودى که: در قیامت هر کسى را خصمى خواهد بود و خصم آدم منم تا چرا بر راه من عقبه کرد تا در گلزار او بماندم. گاهى که در بسط بود چنین میگفت و گاهى که در قبض بود میگفت: ذلّى عطّل ذلّ الیهود. باز دیگر باره او را بابسط و انس دادند تا میگفت: «این السّماوات و الارضون حتى احملها على شعرة جفن عینى». اینست معنى «تکرار احوال» که ابداء و اعادت بوى اشارت است و مصداق این از عزّت قرآن است که گفت جلّ جلاله لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، اى حالا بعد حال و از سیرت و روش مصطفى (ص) آنست که روزى میگفت: «انا سیّد ولد آدم»
باز در حال قبض میگفت: «ما ادرى ما یفعل بى و لا بکم لیت ربّ محمّد لم یخلق محمّدا»
باز در حالت انس میگفت: «لست کاحدکم اظلّ عند ربى یطعمنى و یسقینى».
پیر طریقت این معنى برمزى عجیب بیرون داده و گفته: «الهى بر هزاران عقبه بگذرانیدى و یکى ماند، دل من خجل ماند از بس که ترا خواند، الهى بهزاران آب بشستى تا آشنا کردى با دوستى و یک شستنى ماند، آن که مرا از من بشوى تا از پس خود برخیزم و تو مانى، الهى هرگز بینما روزى بى‏محنت خویش؟ تا چشم بازکنم و خود را نبینم در پیش.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ آن را که خواهد با وى عدل کند و از بر خویش براند و آن را که خواهد با وى فضل کند و بلطف خویش بخواند. همه در مشیّت ازلى بسته و بى‏علت آن حکم بر وى رانده، نه آن کس که با وى فضل کرد بعلت طاعت کرد و نه او که با وى عدل کرد از بهر معصیت کرد، کارى است در ازل ساخته و حکمى رفته چنان که اللَّه خواسته.
پیر طریقت گفت: آه از قسمتى پیش از من رفته، فغان از گفتارى که خود رائى گفته، چه سود اگر شاد زیم یا آشفته، ترسان از آنم که آن قادر در ازل چه گفته: یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بالخذلان وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بتوفیق الاحسان. یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بالکفران وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بالایمان. یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بتفرقة القلب وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بجمع الهمم، یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بالقائه فى ظلمة التدبیر وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ باشهاد جریان التقدیر، یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بحبّ الدنیا و بمنعها عنه وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بزهده فیها و بسطها علیه یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ باعراضه عنه و یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ باقباله علیه.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ بل تقلّب الجملة فى القبضة و یجرى علیهم احکام التقدیر، جحدوا ام وحّدوا، اقبلوا ام اعرضوا.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی کافران را در دنیا این عقوبت تمام است که از رحمت اللَّه نو میداند و مؤمنان را میگوید هر چند گزاف کاران بودید و گناه کردید از رحمت اللَّه نومید مباشید: لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ بدان که تأثیر رحمت اللَّه در حق بندگان بیش از تأثیر غضب است و در قرآن ذکر صفات رحمت بیش از ذکر صفات غضب است. و در خبر است که: سبقت رحمتى غضبى‏ این رحمت و غضب هر دو صفت حق است جل جلاله و روا نباشد که گویى یکى پیش است و یکى پس یا یکى بیش است و یکى کم زیرا که اگر یکى بیش گویى دیگر را نقصان لازم آید و اگر یکى پیش گویى دیگر را حدوث لازم آید. پس مراد ازین تأثیر رحمت است یعنى پیش کرد تأثیر رحمت من بر تأثیر غضب من، تأثیر غضب اوست نومیدى کافران از رحمت او تا میگوید جل جلاله: أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی و تأثیر رحمت اوست امید مؤمنان بمغفرت او، و دل نهادن بر رحمت او تا میگوید: أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ.
آن کافر که از رحمت اللَّه نومید است و بت او را در پیش است مثل وى راست مثل عنکبوت است که خانه میسازد خانه‏اى سست بى‏حاصل، نه آن را بنیادى که بر جاى بدارد، نه دیوارى که بوى پناه گیرد، نه سقفى که بپوشد، نه در سرما بکار آید نه در گرما، وانگه چنان سست و ضعیف بود که باندک بادى زیر و زبر گردد و خراب شود. اینست مثل بت‏پرست، مى‏پندارد که در کاریست یا در پناهى وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ و من امل السراب شرابا لم یلبث الّا قلیلا حتى یعلم انه کان تخییلا.
قوله إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ یعنى من شأن المؤمن ان ینتهى عن الفحشاء و المنکر، کما قال: وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنى ینبغى للمؤمن ان یتوکل على اللَّه، ثم لو رأیت واحدا منهم لا یتوکل لا یخرج به عن الایمان،کذلک من لم ینته عن الفحشاء و المنکر لیس یخرج صلوته عن کونها صلاة. و قیل معناه الصلاة الحقیقة ما تنهى صاحبها عن الفحشاء و المنکر. فان کانت و الّا فصورة الصلاة لا حقیقتها. و قیل الفحشاء الدنیا و المنکر النفس و قیل الفحشاء المعاصى و المنکر الحظوظ . و قیل الفحشاء رؤیة الاعمال ، و المنکر طلب العوض علیها ثم قال: وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ یعنى اکبر من ان یبقى معه للفحشاء و المنکر سلطان، بل لحرمة ذکره زلّات الذاکر مغفورة و عیوبه مستورة.
نظیره قوله تعالى وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ.