شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱۷ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۶- سورة الانعام‏ )
106

۱۷ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ الایة معنى انشاء آفریدن است بابتداء بى‏مثالى و معیارى، و اختراع آفریدن است بى‏سببى، و خلق آفریدن است بر تقدیر و ترتیب، و جنّات بستانها است که در آن درخت بود، و الجنة ما جنّ اى منع، و المنع على ضربین مانع فى الخلقة بحائط و نحوه، و مانع بالملک الخاص لصاحبه.
مَعْرُوشاتٍ ما کان لها عروش کالسقوف. ضحاک گفت: این درخت انگور است که بعضى از آن بر دارند از زمین، و آن را جفته کنند، و بعضى از آن هم بر زمین بگذارند، و بر ندارند. اینست معنى معروشات و غیر معروشات. ابن عباس گفت: معروشات آنست که: درخت آن بر زمین منبسط گردد، و ناچار آن را عرشى و سقفى باید، تا از زمین برگرفته شود، و غیر معروشات آن درختان است که بر اصول و ساق خویش استوار بایستد چون خرما بنان و امثال آن از انواع درختان. وجهى دیگر بعید گفته‏اند که: معروشات آنست که آدمى کارد و رویاند، و غیر معروشات آنست که در بیابان و کوهان خود رست بود، و قیل: المعروشات ما حولها حائط، و غیر المعروشات مالا حائط حولها.
وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ یعنى انشأ النخل و الزرع، فأفردهما و هما داخلان فى الجنات، لما فیهما من الفضیلة. مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ یعنى حمله و طعمه. سماه اکلا، لأنه یؤکل. میگوید: طعم آن میوه‏ها مختلف است بعضى نیکوتر و خوشتر، و بعضى فروتر و دون‏تر، و بعضى ترش، بعضى شیرین، بعضى تلخ، بعضى خوش، فکلّ نوع من الثمر له طعم غیر طعم النوع الآخر، و کلّ حبّ من حبوب الزرع له طعم غیر طعم الآخر.
وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ افردهما لما فى الزیتون من المنفعة و الاقوات، و ما فى الرمان من فضیلة اللذاذة فى الطعم. متشابها فى اللون، غیر متشابه فى الطعم، متشابها فى الطعم، غیر متشابه فى اللون. دو انار برنگ یکى، و بطعم نه، دو انار بطعم یکى، و برنگ نه.
کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ حین یکون غضا هذه رخصة للمالک ان یأکل عند ادراکه قبل اخراج حق اللَّه منه.
وَ آتُوا حَقَّهُ این «ها» با زرع شود، و با نخیل شود، و با اللَّه شود. یَوْمَ حَصادِهِ نافع و ابن کثیر و حمزه و کسایى بکسر «حا» خوانند، و باقى بفتح خوانند، و معنى هر دو یکسانست. میگوید: حق آن زرع و آن میوه بدهید، آن روز که دروید.
علما را خلاف است که این حق کدام است. ابن عمر و ابو الدرداء و سعید جبیر و ابو العالیه و مجاهد و عطا گفتند: صدقه‏اى است بیرون از زکاة مفروضه، که روز دروان بدرویشان دهند. شعبى گفت: دسته‏اى است از آن دروده که بدرویش دهند، و قیل: هو التقاط السنبل، و فیه‏ روى عن النبى (ص)، قال: «ما سقط من السنبل».
مجاهد گفت: کانوا یعلقون العذق عند الصرام، فیأکل منه الضعیف و من مرّ.
اما ابن عباس و انس مالک و محمد حنفیه و جابر زید و سعید مسیب و طاوس و قتاده و ضحاک میگویند: «وَ آتُوا حَقَّهُ» این حق زکاة مفروضه است، و شافعى و فقها این قول اختیار کرده‏اند، و گفتند معنى آنست که: اعطوا زکاته حین ادراکه، و هو اکمل ما یکون من احواله، و یقال: حین کیله. سدى گفت و نخعى و جماعتى که: این سورة الانعام مکى است، و فرض زکاة بمدینه فرو آمد که یعنى این صدقه‏اى بود پیش از نزول زکاة، پس عشر و نصف العشر که فرضیت آن بمدینه فرو آمد، آن را منسوخ کرد. ابن عباس گفت: نسخت الزکاة کل نفقة فى القرآن.
وَ لا تُسْرِفُوا اى: و لا تعطوا کله. این در شأن ثابت قیس بن شماس فرو آمد، که وى را پانصد خرمابنان بود، پربار رسیده. چون این آیت فرو آمد که: وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ، و مردمان را دید که هر کس صدقه‏اى میکرد، وى رفت و آن همه بیک روز بدرویشان داد، و از بهر عیال خود هیچ چیز بنگذاشت، رب العزة گفت: وَ لا تُسْرِفُوا همه بدرویش مدهید، که عیال خود بى‏کام بگذارید. ابدأ بمن تعول، نخست‏ بر عیال خود نفقه کنید، و آنچه بسر مى‏آید بدرویشان دهید. زهرى گفت: وَ لا تُسْرِفُوا اى لا تنفقوا فى المعاصى. قال مجاهد: لو کان ابو قبیس ذهبا لرجل، فأنفقه فى طاعة اللَّه، لم یکن مسرفا، و لو أنفق درهما واحدا فى معصیة اللَّه کان مسرفا، و فى هذا المعنى قیل لحاتم الطائى: لا خیر فى السرف. فقال: لا سرف فى الخیر. قال عبد الرحمن بن زید الخطاب للسلاطین یقول: لا تاخذوا فوق حقکم.
وَ مِنَ الْأَنْعامِ اى: و أنشأ من الانعام، حَمُولَةً یعنى ما ادرک الحمل، و اطاق العمل، وَ فَرْشاً هى الصغار التی لا یحمل علیها کالغنم و البقر و الإبل الصغار. حَمُولَةً آنند که بکار و بار رسیده‏اند، و فرش آنند که ببار و کار نرسیده‏اند از بچه شتر و گاو، و بار و کار را نشایند از گوسفند.
کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ این اتباع خطوات آنست که از حموله، بحیره و سائبه و حامى ساختند، و از فرش وصیله ساختند. إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ بیّن العداوة، اخرج آباءکم من الجنة، و قال: «لأحتنکن ذریته». پس تفسیر حموله و فرش کرد، گفت: ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ هشت تا، یعنى چهار جفت. عرب تا را زوج خوانند، از بهر آنکه تا وادوم است که آن را جفت کند «۲»، مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ این تفسیر فرش است.
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ این تفسیر حمولة است، و الضأن ذوات الصوف من الغنم، و المعز ذوات الشعر. قرأ ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو: من المعز بتحریک العین. میگوید: این هشت تا ضأن است نر و ماده، و ابل است نر و ماده، و بقر است نر و ماده. رب العزّة میگوید: این مشرکان که این انعام بر خود حرام کرده‏اند ایشان را گوى: آلذَّکَرَیْنِ من الضأن و المعز حرم اللَّه علیکم أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ این وصیله که اللَّه ساخت از ضأن و معز، و حرام کرد بر شما، هر دو نر حرام کرده است یا هر دو ماده؟
اگر نر حرام کرده است همه نرهاى آن باید که حرام بود، و اگر ماده حرام کرده است همه مادهاى آن حرام باید، و اگر آن حرام کرده است از ضأن و معز که رحم ایشان بر آن مشتمل است پس بچه‏هاى ایشان همه حرام است، که رحم بر همه مشتمل است. آن گه گفت: نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اى: فسّروا ما حرمتم بعلم ان کان لکم علم فى تحریمه، و هو قوله: إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. میگوید: اگر شما را درین تحریم علمى است، علم آن بیارید، و بیان کنید، و اگر مى‏گویید که این تحریم پدران ما حرام کرده‏اند: «وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا» آن پدران از که آموختند؟ و از کجا گرفتند؟ اگر گوئید که اللَّه فرمود، چنان که گفت: «وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها» پس حجتى بیارید که چنین است.
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ و در شتر و گاو همچنین گفت. قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ؟ شتر نر و گاو نر حرام کرد، و آن را سائبه و حامى ساخت، یا شتر ماده و گاو ماده حرام کرد، و آن را بحیره و سائبه کرد. أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ یا آنچه رحم ایشان بر آن مشتمل است از بچه نازاد. در جمله معنى آیت آنست که اگر تحریم از جهت ذکرین است همه نر حرامند، و اگر از جهت انثیین، همه ماده حرامند، و اگر از جهت اشتمال رحم است، پس همه آنند که رحم بر ایشان مشتمل بود، همه حرامند.
ابن عباس ازینجا گفت: و هل تشتمل الارحام الا على ذکر و أنثى؟ فلم یحرمون بعضا و یحلون بعضا؟! أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا هل شاهدتم اللَّه قد حرم هذا اذ کنتم لا تؤمنون برسوله؟ میگوید: اللَّه را دیدید که این تحریم کرد، چون برسول ایمان مى‏نیارید بآنچه گفت؟ چون حجت بر ایشان لازم گشت بیان کرد که این جز دروغ نیست که بر اللَّه بستند، و نهنده این دروغ عمرو بن لحى بود که تغییر در دین اسماعیل وى آورد، و این سنت تحریم وى نهاد. رب العالمین در شأن وى گفت: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. پس رب العزّة بوحى پاک ذکر محرمات کرد، و تخطئه ایشان کرد در تحریم حرث و انعام، گفت: قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ یعنى على آکل یأکله ممّا حرمته. الا ان تکون بتاء منقوطة از فوق قراءت مکى است و شامى و حمزه، یعنى: الا ان تکون الا طعمة او النسمة ا النفس او العین میتة. باقى بیاء خوانند، یعنى: الا ان یکون ذلک المحرم او المأکول او الموجود میتة، و قراءت شامى و بو جعفر «میته» برفع است و برین قراءت «کان» بمعنى حدوث است، و «میتة» رفع بفعله، یعنى الا ان یقع، او یحدث میته. اصل میت است و هاء را فزودند مبالغت را.
أَوْ دَماً مَسْفُوحاً اى مصبوبا سائلا. در مسفوح چهار چیز مستثنى است: الکبد و الطحال و دم المسک و ماء اللحم الاحمر. أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ قذر و نجس، أَوْ فِسْقاً اى مفسوقا به، یعنى مذبوحا، او منحورا فسق فى ذبحه او نحره، فذبح و نحر على اسم غیر اللَّه. و نظم الایة: الا ان یکون میتة او فسقا فانه رجس. فَمَنِ اضْطُرَّ اى من دعته الضرورة الى اکله، فأکله، غَیْرَ باغٍ اى غیر قاصد لتحلیل ما حرم اللَّه وَ لا عادٍ اى و لا مجاوز للقصد و قدر الحاجة، فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ یغفر لمن لم یتعدّ. غَفُورٌ رَحِیمٌ درین آیت از بهر آن گفت که خوردن مردار باصل حلال نیست، و آن قدر که درین آیت مباح است خوردن آن رخصتى است که اللَّه داد برحمت خویش. میگوید: حکم بالرّخصة کما حکم بالمغفرة. اگر کسى گوید: چونست که محرمات درین آیت بر سه قسم اقتصار کرد، و در سورة المائده بسیار برشمرده از منخنقه و موقوذه و غیر آن؟ جواب آنست که هر چه درین آیت گفت اصناف و انواع میته است. آنجا بتفصیل گفت، و اینجا بر جمله، که اسم میته بر همه افتد. اگر گویند: بیرون از انواع میتات در شرع محرمات بسیار است از خبائث و سموم و غیر آن؟ جواب آنست که: الحسین بن فضل گفت در معنى آیت: قُلْ لا أَجِدُ یعنى فى وحى القرآن، فأما وحى السنة فقد حرم اشیاء کثیرة، فمنها ما
روى ان النبى (ص) حرم یوم خیبر الحمر الانسیة، و لحوم البغال، و کل ذى ناب من السباع، و کل ذى مخلب من الطیر، و نهى عن اکل الهر و أکل ثمنها، و قال: «اذا وقعت الفأرة فى السمن فان کان جامدا فألقوها و من حولها، و ان کان مائعا فلا تقربوه»، و عن المقدام بن معدى کرب، قال: قال رسول اللَّه (ص): «الا انى اوتیت القرآن و مثله معه، الا یوشک رجل شبعان على اریکته یقول علیکم بهذا القرآن فما وجدتم فیه من حلال فأحلوه، و ما وجدتم فیه من حرام فحرموه، و ان ما حرم رسول اللَّه کما حرم اللَّه. الا لا یحل لکم الحمار الاهلى، و لا کل ذى ناب من السباع، و لا لقطة معاهد الا ان یستغنى عنها صاحبها، و من نزل بقوم فعلیهم ان یقروه، فان لم یقروه فله ان یعقبهم بمثل قراه».
وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا یعنى: رجعوا عن دین موسى الى ما احدثوا. هدنا الیک اى رجعنا، و العرب یسمى بالمستقبل کما سمى یحیى و یعیش و یموت و یعمر و یمجد و یحمد و یزید و یشکر، و کذلک یهود، و سمّوا یهود لهیدودتهم عن الدین. درین آیت بیان کرد آنچه بر جهودان حرام است، گفت: وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا بریشان حرام کردیم، کُلَّ ذِی ظُفُرٍ یعنى کل ما لیس بمنفرج الاصابع، و لا بمشقوق الحافر، کالابل و النعامة الاوز و البط و ما اشبه ذلک. این قول ابن عباس است و سعید جبیر و مجاهد و قتاده و سدى، اما اهل معانى گفتند: یدخل فى ذلک جمیع انواع السباع و الکلاب و السنانیر و سائر ما یصطاد بظفره من الطیر. قال ثعلب: کل ما لم یصد فهو ذو ظفر و ذو مخلب ما صاد.
وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما پیه گاو و گوسفند بر ایشان حرام کرد، پس بعضى از آن مستثنى کرد، گفت: إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما مگر آن پیه که بر پشت باشد یا بر کتف، أَوِ الْحَوایا یا چرب رود، أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ یا دنبه، و کذلک کلّ شحم مختلط بعظم، یعنى ما تعلق من الشحم بهذه الاشیاء غیر محرم علیهم، و انّما حرّم علیهم شحوم الکلیتین و الثروب.
عن ابن عبّاس: انّ رسول اللَّه (ص) کان قاعدا خلف المقام اذ رفع بصره الى السماء، و قال: «لعن اللَّه الیهود ثلاثا. انّ اللَّه حرّم علیهم الشحوم فباعوها، و أکلوا اثمانها، و ان اللَّه لم یحرم على قوم اکل شی‏ء الا حرم علیهم ثمنه.»
ذلِکَ اى: ذلک التحریم جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ یعنى عقوبة لقتلهم الانبیاء، و بصدّهم عن سبیل اللَّه کثیرا، و بأکلهم الربا و استحلال اموال الناس بالباطل، فهذا البغى.
وَ إِنَّا لَصادِقُونَ فى الاخبار عن التحریم و عن بغیهم. اینست تفصیل محرمات بوحى قرآن، هم آنکه محرم است بر مسلمانان، و هم آنکه محرم است بر جهودان. و مصطفى (ص) فرا مشرکان عرب گفت که: تفصیل محرمات بآن پیغام که بمن دادند، و بآن وحى قرآن که بمن گزاردند همین است. کافران او را تکذیب کردند و گفتند: فانک لم تصب.
رب العالمین گفت: فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ بتأخیر العذاب عنکم، وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ اى عذابه اذا جاء الوقت، عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ الذین کذبوک بما تقول. ابن کیسان از ثعلب پرسید در معنى این آیت، گفت: جزاء تکذیب رحمت چون باشد؟ ثعلب جواب داد که: ذو رحمة واسعة، اذ لم یعاجلکم بالعقوبة. ابن کیسان گفت: قد عوجل من الامم قبل محمد. قال ثعلب: او لست تقرأ: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ؟ فمن رحمته و شرفه و برکته و مقداره عند خالقه انه اخّر عقوبة من کذبه الى الآخرة، لأن عیونهم قد وقعت على عینه، فلحقتهم برکاته بما اخّرت عنهم العقوبات الى الآخرة، فمنهم من اسلم ببرکته، و منهم من رفّه فى الدنیا ببرکته صلى اللَّه علیه و سلم.
سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا مشرکان عرب چون حجت بر ایشان لازم گشت، و بدانستند بیقین که آنچه بدست دارند و آنچه باعتقاد کرده‏اند از تحریم حرث و انعام و غیر آن باطل است، گفتند: لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا من البحائر و السوائب و غیر ذلک. مشیت خدا حجت خود ساختند، و این مشیت نه آن مشیت اللَّه است در خلق خویش، چنان که آنجا گفت: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً، بلکه مشرکان باین مشیت امر خواستند و رضا و محبت، یعنى: ان اللَّه رضى منا ما نحن علیه و أراده منا، و امرنا به، و لو لم یرضه لحال بیننا و بینه. دعوى کردند که اللَّه ما را فرمود، و از ما بپسندید این تحریم که کردیم، و پدران ما کردند، و اگر خواستى ما را نفرمودى، و بجاى آنکه فرمود باز زدى. و کافران را درین بس حجّتى نیست، که ایشان امر بگذاشتند، و در مشیت آویختند، و امر خدا دیگر است، و ارادت و مشیت او دیگر. انه جل جلاله مرید بجمیع الکائنات غیر آمر بجمیع ما یرید. پس بر بنده آنست که فرمان گوش دارد، و اتّباع آن کند، و او را نرسد که بعد از ورود امر در مشیت آویزد. رب العالمین گفت: کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا. چنان که ترا تکذیب کردند اى محمد! این کافران، اسلاف ایشان و پدران ایشان با انبیا همان تکذیب کردند. تشبیه اینان با اسلاف بتکذیب کرد، و تعرض گفت ایشان که: لَوْ شاءَ اللَّهُ نکرد، نگفت: پدران ایشان دروغ گفتند، چنان که اینان در لَوْ شاءَ اللَّهُ دروغ گفتند، که اگر معنى این بودى کذب بتخفیف گفتى. چون نسبت ایشان با تکذیب کرد نه با کذب، معلوم گشت که کافران دعوى آن میکردند، که اللَّه ما را باین تحریم فرمود. رب العزة گفت: قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ؟ یعنى على ما قلتم من برهان و کتاب منزل؟ فَتُخْرِجُوهُ لَنا، چنان که جاى دیگر گفت: قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. آن گه گفت: إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ‏ اى: ما تتبعون فیما انتم علیه الا الظنّ لا العلم و الیقین، وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ یعنى و ما انتم الا کاذبون.
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ بالکتاب و الرسول و البیان. فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ اخبار عن تعلق مشیة اللَّه بکفرهم، و ان ذلک حصل بمشیته، اذ لو شاء لهدیکم.
قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ سیبویه گفت: هلم اصل هاء است، فضمت الیها «لم»، و جعلها کالکلمة. پس قومى عرب آن را تثنیه و جمع گویند: هلم، هلما، هلموا، هلمى، هلممن، و قومى آن را تثنیه و جمع نگویند، و این فصیح‏تر است، که این لغت قرآن است، و باین قرآن فرو آمد. یقول تعالى: هَلُمَّ إِلَیْنا، و هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ، و این بمعنى جمع است. و هلم متعدى آید و لازم آید. لازم بمعنى تعالوا است، کقوله: «هلم الینا»، و متعدى بمعنى هاتوا. کقوله: هلم الینا شهداءکم اى هاتوا شهداءکم و قربوا شهداءکم. الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا الحرث و الأنعام.
فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ رب العزّة مصطفى را میفرماید که: تصدیق گفت این محرمان و این شهدا مکن، و بصدق ایشان گواهى مده، که ایشان دروغ زنان‏اند، و گواهى بدروغ دهند. وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یعنى: القرآن الذى فیه تحلیل ما حرموا. وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ اى لا یصدقون بالبعث الذى فیه جزاء الاعمال، و هم الدهریة من الزنادقة، وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ یشرکون و یجعلون له عدیلا.