شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۴ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۶- سورة الانعام‏ )
100

۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ الایة سمع فهم دیگر است و سمع خطاب دیگر. آن بیحرمتان و بیگانگان چون از سمع فهم و قبول محروم بودند، سمع خطاب ایشان را سود نداشت. سمع فهم آنست که در دل جاى گیرد، و قبول در آن پیوندد، و یقین در آن بیفزاید. اگر سالها این طنطنه حروف بسمع خطاب میرسد تا قلقله یافت بسمع جان نرسد، سودى ندارد. آن بو جهل رانده مقهور حکم ازل گشته رفتى و سر بر آستانه مسجد رسول خدا (ص) نهادى، و قرآن از رسول (ص) بسمع ظاهر بشنیدى، اما دلش یک حرف بخود راه ندادى، که قفل نومیدى بر آن زده بودند، و مهر شقاوت بر آن نهاده، و آن دیگر مطرود مهجور ولید مغیره چون قرآن شنید، گفت: «و اللَّه ان لقوله لحلاوة، و ان علیه لطلاوة، و ان اصله لمغدق، و ان اعلاه لمثمر». گفت: این سخن که محمد میخواند سخنى شیرین و پر آفرین است، بالاش چون درخت میوه‏دار، و زیر چون چشمه آب حیات. بظاهر چنین میگفت، و باطنى داشت خراب که حرفى از آن بدل خود راه مى‏نداد، تا بدانى که اعتبار بباطن است، و حقیقت این کار یافت است و قبول. اگر هزاران کس بعمارت ظاهر مشغول شوند، آن عمارت ایشان خرابى یک دل جبر نکند، و بکار نیاید، و اگر یک دل آبادان بود، پاسبان اقلیمى باشد، همه را در حمایت عز خویش گیرد.
وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ از روى اشارت خبر میدهد از قومى که دیگران را پند دهند، و خود پند نپذیرند. از روى ظاهر خلق خداى بر طاعت میخوانند، و از روى باطن با حق مخالفت میکنند. همانست که گفت جاى دیگر: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ؟
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ؟!
لا تنه عن خلق و تأتى مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم!
مجاهد گفت: وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ یعنى ینهون عن الذکر، و یتباعدون عنه. اشارت است بقومى که براه تقوى نروند، و مردم را نیز از آن باز دارند. خود معصیت کنند، و سبب معصیت دیگران شوند. خود بیراه شوند، و دیگران را بیراه کنند.
«ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً». لا جرم فردا هم وزر خود هم وزر دیگران بر گردن ایشان نهند. اینست که گفت تعالى و تقدس: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ.
بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ اشارت است بروز رستاخیز که روز کشف احوال است، و اظهار اسرار. یوم تبلى السرائر و تظهر الضمائر. بسا که در دنیا در شمار زاهدان بودند، و رنگ دوستان و لباس آشنایان پوشیدند، و آن روز داغ شقاوت بر پیشانى خویش بینند، و در منزل بیگانگان‏شان فرود آرند، و بسا کسا که تو او را خلیع العذار شناختى، رهین الاغلال دانستى، در دنیا بى‏سر و بى‏سامان، بى کس و بى‏نام، و آن روز از خزائن غیب خلعتهاى کرامت آرند بنام وى. قدیسان ملأ اعلى و ساکنان جنات مأوى دو چشمى برند و فرو مانند در کار وى. این چنان است که شاعر گوید:
بسا پیر مناجاتى که بى‏مرکب فرو ماند
بسا رند خراباتى که زین بر شیر نر بندد!
وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ لو رد اهل العقوبة الى دنیاهم، لعادوا الى جحدهم و انکارهم، و لو رد اهل الصفاء و الوفاء الى دنیاهم لعادوا الى حسن اعمالهم. وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ یا حسرة علیهم من موقف الخجل! و محل مقاساة الوجل! و تذکر تقصیر العمل، فهم واقفون على اقدام الحسرة، یقرعون باب الندم، حین لا ینفعهم الندم، و حین یقول لهم الحق: أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ!
و اخجلتا من وقوفى باب دارکم
یقول ساکنها من انت یا رجل؟!