شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۲۳ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۳- سورة آل عمران- مدنیة )
84

۲۳ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: وَ سارِعُوا معطوف است بر وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا. و در مصاحف شامیان و او نیست و قراءت ایشانست سارِعُوا و معنى مسارعت مبادرت است و بکارى شتافتن از بیم فوت، و سرعة و عجله هر دو متقارب‏اند، و فرق آنست که سرعت بکار شتافتن است بوقت خویش و شرط خویش، چنان که تأخیر آن از آن وقت تقصیر گویند ناپسندیده. و عجله سبک در کار جستن است نه بوقت خویش و شرط خویش و تأخیر درین یکى پسندیده است که أناة باشد و سکونت و در کارها سکونت نیکوست.
وَ سارِعُوا میگوید: بشتابید بمغفرت خداوند، یعنى بآن کار که مغفرت واجب کند و سبب مغفرت بود. و مفسّران را اختلاف اقوال است که این سبب چیست؟
قومى گفتند: اسلام و سنّت است. قومى گفتند: جمع و جماعتست. قومى گفتند: جهاد و هجرتست. قومى گفتند: اخلاص در طاعت و صدق در معاملت است. قومى گفتند: تکبیر اوّل وصف اوّل در نماز بجماعت است.
قال النّبیّ (ص): من صلّى للَّه اربعین یوما فى جماعة یدرک التّکبیرة الأولى کتب له براءتان: براءة من النّار و براءة من النّفاق.
و قال علیه السّلام: انّ اللَّه و ملائکته یصلّون على الصّف الأوّل، و ما من خطوة احبّ الى اللَّه من خطوة یمشیها یصل بها صفّا.
و قال جابر بن سمرة: خرج علینا رسول اللَّه (ص) فرآنا حلقا، فقال: مالى اراکم غرین؟ ثمّ خرج علینا فقال: الا تصفّون کما تصفّ الملائکة عند ربّها؟ فقلنا: یا رسول اللَّه و کیف تصفّ الملائکة عند ربّها؟
قال: یتمّون الصّفوف الأولى، و یتراصّون فى الصّف.
قوله وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ اى کعرض السّماوات و الأرض، کقوله فى سورة الحدید: وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، «عرض» اینجا دو وجه دارد: یکى آنکه ضد طول است، و مبالغت را ذکر عرض کرد، از بهر آنکه در عرف و عادت طول هر چیز مه از عرض بود، یعنى که: چون عرض آن چندین است، طول آن خود چند بود؟ زهرى گفت: انّما وصف عرضها، فأمّا طولها فلا یعلمه الّا اللَّه عزّ و جلّ. این هم چنان است که لباس بهشتیان را ذکر بطانت کرد بنیکوتر صفتى و تمامتر زینتى، و در غالب عادات ظهارة نیکوتر و نفیس‏تر از بطانت بود، یعنى که چون بطانت چنین است ظهارة خود چونست؟! وجه دیگر آنست که: معنى عرض فراخى است نه ضدّ طول، چنان که گویند: هذه دار عریضة، اى واسعة. میگوید: بشتابید.. ببهشتى که فراخى آن چندانست که فراخى هفت آسمان و هفت زمین. مردى گفت: یا رسول اللَّه اگر بهشت چندین است بدین فراخى پس دوزخ کجاست؟! مصطفى (ص) گفت: سبحان اللَّه، اذا جاء النّهار فأین اللّیل؟.
انس بن مالک را پرسیدند که: بهشت کجاست در زمین یا در آسمان؟ جواب داد که: کدام آسمانست و کدام زمین که بهشت در آن گنجد؟ گفتند: پس کجاست؟ گفت: بالاء آسمان هفتم زیر عرش عظیم. قتاده گفت: بما چنان رسید که بهشت بالاء هفت آسمانست و دوزخ زیر هفتم طبقه زمین.
أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ همانست که جاى دیگر گفت: تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا، و قال تعالى: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ. آن گه صفت متّقیان در گرفت، و ابتداء بسخا کرد که بهینه اخلاق مؤمنان است، و زینت دین و کمال ایمانست.
قال النّبیّ (ص) حکایة عن اللَّه عزّ و جلّ: هذا دین ارتضیته لنفسى و لن یصلحه الّا السّخاء و حسن الخلق، فأکرموا بهما ما صحبتموه.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ میگوید: متّقیان ایشانند که نفقه کنند و صدقه دهند در هر حال که باشند از سرّا و ضرّا و شدّت و رخا و عسر و یسر.
وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ و ایشان که خشم فرو برند و انتقام نکنند چون توانند، بلکه در آن خشم فرو بردن صبر کنند، و رضاء خدا در آن بجویند.
قال النّبی (ص): ما تجرّع عبد جرعة افضل اجرا من جرعة غیظ کظمها ابتغاء وجه اللَّه عزّ و جلّ، و من کظم غیظا و هو یقدر على انفاذه ملأه اللَّه امنا و ایمانا.
و قال یحیى بن زکریا لعیسى بن مریم (ع): یا روح اللَّه اخبرنى بأشد شى‏ء فى الدّارین جمیعا. قال: غضب اللَّه. قال یا روح اللَّه و ما ینجینى من غضب اللَّه؟ قال: ترک الغضب.
روایت کنند که: ابو بکر صدیق روزى با مصطفى (ص) نشسته بود، مردى بیامد و زبان در ابو بکر کشید و ناسزا گفت. ابو بکر از وى اعراض کرد و از وى در میگذاشت. پس آن مرد در طعن بیفزود. ابو بکر خشم گرفت، در جواب دادن ایستاد. مصطفى (ص) برخاست، ابو بکر از پى مصطفى (ص) رفت، گفت: یا رسول اللَّه تا آن مرد در ما طعن همى‏کرد نشسته بودى؟ چون من جواب دادم برخاستى، این چه بود؟ مصطفى (ص) گفت: یا أبا بکر تا تو نمیگفتى فریشته‏اى آمده بود و از بهر تو میگفت و جواب میداد، چون تو خشم گرفتى و در انتقام ایستادى فریشته برفت و شیطان در آمد، چون شیطان در آمد من برخاستم.
وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ جاى دیگر بعفو فرمود و گفت: وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا، و جاى دیگر عفو و تقوى درهم بست و از بنده بپسندید و گفت: وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏.
و قال النّبیّ (ص): ینادى مناد یوم القیامة: ألا من کان له على اللَّه اجر فلیقم، فیقوم العافون عن الناس، ثمّ تلا: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ.
کلبى گفت: اینجا عفو بردگان و درم خریدگانست. زید بن اسلم گفت: عفو آن کس است که بر تو ظلم کند یا ترا بد گوید، بر وفق آن خبر که مصطفى (ص) گفت: أ لا ادلّکم على خیر اخلاق اهل الدّنیا و الآخرة؟ من وصل من قطعه و عفا عمّن ظلمه، و أعطى من حرمه.
ابراهیم تیمى گفت که: بخواب نمودند مرا که بر کنار جویى داشتند مرا، و گفتند: یا ابراهیم خود بیاشام، و هر کرا خواهى آب ده، که تو خشم فرو بردى، و بر آن صبر کردى، و مردمان را بگناه عفو کردى، و از ایشان در گذاشتى.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ یعنى آنچه درین آیت گفت از مکارم اخلاق، صفت محسنان است، و اللَّه تعالى محسنان را دوست میدارد.
روى ثابت البنانى عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه (ص): «رأیت قصورا مشرفة على الجنّة، قلت یا جبرئیل لمن هذه؟ قال ل الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً این و الذین معطوف است بر الَّذِینَ یُنْفِقُونَ و سبب نزول این آیت آنست که مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه بنى اسرائیل بر خداى گرامى‏تر از ما بودند، چون گناهى ازیشان در وجود آمدى بامداد کفّارت آن گناه بر عتبه ایشان نبشته بودى که: «اجدع انفک، اجدع اذنک، افعل کذا»، یعنى: کفّارت ایشان آن بودى که بینى ببر، گوش ببر و امثال آن تا از آن گناه پاک شدندى.
مصطفى (ص) چون این سخن ازیشان شنید، ساعتى خاموش گشت منتظر وحى تا چه آید ربّ العالمین این آیت فرستاد. آن گه مصطفى (ص) گفت: بیائید تا شما را خبر کنم به به از آن که بنى اسرائیل را دادند، یعنى که: ایشان را گوش و بینى بریدن فرمودند، و شما را ذکر و استغفار و ترک اصرار فرمودند. بسا فرقا که میان دو قوم است! یکى را توبه گوش و بینى بریدن است، و یکى را توبه پشیمانى در دل، و عذر بر زبان.
و پشیمانى آنست که مصطفى (ص) گفت: الندم توبة
و عذر زبان آنست که فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ مقاتل گفت: مصطفى (ص) برادرى افکند میان دو مرد یکى انصارى و دیگر ثقفى. ثقفى بغزایى بیرون شد. انصارى را بر سر عیال خویش بگماشت و خلیفه کرد. انصارى از بهر ایشان روزى گوشت خرید، چون بآن زن داد، از پى وى در خانه رفت، و دست وى گرفت و دهن بر دست وى نهاد، آن گه پشیمان شد و بازگشت. زن گفت: و اللَّه که غیبت برادر خویش نگه نداشتى و بمقصود خود نیز نرسیدى. انصارى روى بصحرا نهاد و خاک بر سر میکرد. و استغفار میکرد آن مرد ثقفى در رسید از سفر، و انصارى را طلب کرد و ندید، اهل وى قصه انصارى با وى بگفت. ثقفى گفت: «لا اکثر اللَّه فى الاخوان مثله». آن گه روزى بطلب وى شد در بیابان و صحرا، وى را دید که زارى و تضرّع میکرد، و از خداى عزّ و جلّ آمرزش و عفو میخواست. او را پیش ابو بکر آورد تا از آنجا فرجى و راحتى بیند. بو بکر گفت: ویحک! ندانستى که اللَّه را غیرت بود، غازى را نه چنان غیرت که مقیم را بود. از آنجا پیش عمر شدند، همین گفت، پیش مصطفى (ص) شدند، همین فرمود. آن مرد درمانده و دلتنگ شد. ربّ العالمین در شأن وى این آیت فرستاد: وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ابن عباس گفت: فاحشة اینجا زنا است. و ظلم نفس هر چه دون از آنست، چون نظر و قبلة، و لمس. و گفته‏اند: فاحشة گناهى است که آن را تبعه بود، از جهت مخلوق و ظلم نفس گناه است میان بنده و میان حق. و گفته‏اند که: فاحشة کبائر است، و ظلم نفس صغائر فاحشة کردار ناپسندیده است، و ظلم نفس گفتار ناپسندیده.
اهل معانى گفتند: ظلم نفس را سه روى است: یکى آنکه بر نفس و ذات خویش جنایت کند، چنان که از وى درنگذرد. دیگر آنکه بر خویشان و نزدیکان خویش جنایت کند ایشان که بمنزلت نفس وى‏اند و برین وجه اگر بر مسلمانى جنایت کند همین باشد، که مؤمنان همه چون یک تن راست‏اند. المؤمنون کلهم کنفس واحدة. وجه سوم آنست که ظلم بر دیگرى کند و وبال آن ظلم بوى بازگردد پس آن ظلم خود بر خود کرده است.
قوله: ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ گفته‏اند که: ذکر اینجا نماز است بحکم آن خبر که على (ع) روایت کند: کنت رجلا اذا سمعت من رسول اللَّه (ص) شیئا نفعنى اللَّه بما شاء أن ینفعنى فاذا حدّثنى احد من اصحابه استحلفته، فاذا حلف لى صدّقته.
و حدّثنى ابو بکر أنّه قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: ما من عبد یذنب ذنبا فیحسن الطّهور، ثمّ یقوم فیصلى رکعتین، ثمّ یستغفر اللَّه الّا غفر اللَّه له، ثم قرأ هذه الآیة: وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الآیة.
و گفته‏اند: ذَکَرُوا اللَّهَ ذکر زبان است، آن ساعت که در معصیت افتد توبه کند، و عذرى باز خواهد، و از خدا آمرزش خواهد.
این است که گفت: فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ این من در موضع ما نفى نهاده است، یعنى: و ما یغفر الذنوب الا اللَّه. میگوید: نیامرزد گناهان مگر اللَّه. این سخن عارض است در میان آیت، معنى آنست که: فاستغفروا لذنوبهم و لم یصروا. بآمرزش باز گردند و بر گناه نستیهند. سدى گفت: اصرار سکوت است و ترک استغفار.
قال النّبیّ (ص) «ما اصرّ من استغفر، و ان عاد فى الیوم سبعین مرّة».
و روى أنّ رجلا أتى النّبیّ فقال: «أحدنا یذنب ذنبا. قال: یکتب علیه، قال: ثمّ یستغفر منه و یتوب. قال: یغفر له و یتاب علیه. قال: فیعود و یذنب، قال: یکتب علیه، قال ثمّ یستغفر منه و یتوب قال: یغفر له و یتاب علیه، و لا یملّ اللَّه حتّى تملّوا».
و روى أنّ ابلیس قال: «یا ربّ! و عزّتک و کبریائک و جلالک لا ازال اغوى بنى آدم ما دامت ارواحهم فى اجسادهم. فقال الرّبّ تبارک و تعالى: و عزتى و جلالى و ارتفاع مکانى لا ازال اغفر لهم ما استغفرونى.
و هم یعلمون، یعنى: یعلمون أنّ الّذى اتوه حرام او معصیة. وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‏
در موضع حال است، اى لم یکن منهم اصرار مع العلم. میگوید: چون بدانستند که حرام است یا معصیت، بر آن اصرار نکنند، یعنى اگر ندانند معذور باشند. هذا کالرّجل یتزوّج بأخته من الرّضاع او من النّسب، و لا سبیل له الى معرفة ذلک و لم ینبّه علیه، و کالرّجل یجتهد فیخطئ، و کالمستفتى یفتیه المفتى بالخطاء. معنى دیگر گفته‏اند: و هم یعلمون أن لهم ربا یغفر الذنوب. این از آن خبر برگرفتند که مصطفى (ص) گفت: من اذنب ذنبا، و علم أن له ربا یغفر الذنوب غفر له و ان لم یستغفر.
و قال (ص): ما انعم اللَّه على عبد من نعمة فعلم أنّها من اللَّه الّا کتب اللَّه له شکرها قبل أن یحمده علیها، و ما من عبد أصاب ذنبا فعلم اللَّه من قلبه النّدامة الّا غفر له قبل أن یستغفر.
قوله: أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ الى قوله: وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ اى ثواب المطیعین.
روى أنّ اللَّه تعالى «أوحى الى موسى (ع): یا موسى! ما اقلّ حیاة من یطمع فى جنّتى بغیر عمل! یا موسى کیف اجود برحمتى على من یبخل بطاعتى»؟
و عن ثور بن یزید قال: قرأت فى التّوراة: أنّ الزّناة و السّرّاق اذا سمعوا بثواب اللَّه عزّ و جلّ للأبرار طمعوا أن یکونوا معهم بلا نصب و لا تعب و لا مشقّة على ابدانهم و لا مخالفة لاهوائهم، و هذا ممّا لا یکون.