شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱۴ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۳- سورة آل عمران- مدنیة )
121

۱۴ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ الآیة... این آیت هم در شأن جهودان است، و حکایت از قول ایشان که یکدیگر را وصیّت کردند و گفتند: وَ لا تُؤْمِنُوا اى لا تصدّقوا و لا تفرّقوا ب أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ من العلم و الکتاب و الحکمة و الحجّة و المنّ و السّلوى و الفضائل و الکرامات، إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ الیهودیّة، و قام بشرائعه، و صلّى الى قبلتکم. میگوید: اقرار مدهید و استوار مدارید که کسى را آن فضائل و کرامات و علم و حکمت دهند که شما را دادند، مگر کسى که هم دین و هم کیش شما باشد. ابن کثیر أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ ممدود خواند بر معنى استفهام. یعنى که: هرگز بود که او را آن دهند که شما را دادند؟ و از شواذّ قراءة است «ان یؤت احد» بکسر الف، و معنى آنست که: هیچ کس را جز از هم دینان خویش استوار مگیرید، اگر کسى را چنان دهند که شما را دادند. و درین همه وجوه این «احد» محمد (ص) است و این «ما» تورات، است و آن «مثل» قرآن، و آنچه گفت: قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ عارض است در میان گفت جهودان، و معنى آن ردّ جهودانست، و تکذیب گفت ایشان. یعنى که آن علم و حکمت و دین و هدایت که دعوى میکنید، نه آن شما است که آن خداست و عطاء وى است، آن را دهد که خود خواهد.
أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ این هم از سخن جهودان است، یعنى: و لا تؤمنوا بان یحاجّوکم عند ربّکم، لانّکم اصحّ دینا منهم، فلا یکون لهم الحجّة علیکم. میگوید: استوار مدارید که ایشان فردا بنزدیک خدا با شما حجّت گیرند، از بهر آنکه دین شما راست ترست، و حجّت شما قوى‏تر، و ایشان را بر شما حجّت نه. ابن جریح گفت: معنى آیت آنست که جهودان سفله خویش را میگفتند که جز هم دینان خویش را تصدیق مکنید و استوار مگیرید. نباید که کسى دیگر را آن دهند که شما را دادند، پس چه فضل بود شما را بر ایشان، چون ایشان آن دانند که شما دانید؟ و آن گه فردا بنزدیک خدا با شما حجّت گیرند و گویند: دین ما شناختید و بدرستى آن اقرار دادید، مکنید ایشان را تصدیق تا امروز بعلم چون شما نباشند، و فردا بنزدیک خدا بر شما حجّت نیارند. پس ربّ العالمین بجواب ایشان گفت ردّا علیهم و تکذیبا لهم. قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ. اى محمد (ص)، گوى ایشان را که افزونى در علم و حکمت، و این فضل و کرامت در ید خدا است، آن کس را دهد که خود خواهد.
یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ رحمت اینجا قرآن و اسلام است بر قول ابن عباس، و نبوّت است بر قول ربیع و حسن و مجاهد. و گفته‏اند که: «حسنى» است در آن آیت که گفت: إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏. و گفته‏اند که: این رحمت که قومى را مخصوص است آنست که خواصّ بندگان خود را بحقائق و لطائف سخن خود راه نمود، تا بتوقیر و تعظیم فرا سر آن شدند، و همگى خویش فرا آن دادند، و بسمع حقیقت نیوشیدند. ربّ العزّت ایشان را در آن بستود و بپسندید، گفت: وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ، و الى هذا المعنى‏
اشار النبى (ص): انّ من العلم کهیئة المکنون لا یعرفه الّا العلماء باللَّه عزّ و جلّ فاذا نطقوا به لم ینکره الّا اهل العزّة باللَّه عزّ و جلّ.
وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ یعنى على المؤمنین. این فضل همان احسان است که در آن آیت گفت: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ عدل آنست که عطا بقدر استحقاق بنده دهد، و فضل آنست که بقدر استحقاق بر افزاید، و بکرم خود فراخ بنوازد.
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ الآیة... این آیت در ذمّ قومى آمده از اهل کتاب که ایشان با مسلمانان در معاملت بدسازى میکردند و فام دیر باز میدادند، و امانت دیر باز میگزاردند، و با ایشان خیانت و معاملت بد روا میداشتند، و میگفتند: ما در کار عرب نه مخاطب‏ایم نه معاتب. و در نمودن اذى ایشان بزه‏اى نمیدیدند. ربّ العالمین این آیت فرو فرستاد بجواب ایشان: وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ میگوید: از اهل تورات کس است که اگر قنطارى مال بامانت نزدیک وى نهى آن مال با تو دهد، و این عبد اللَّه بن سلام است که هزار و دویست اوقیه زر بامانت بوى دادند آن امانت بشرط خویش و ذمّت خویش باز گزارد.
وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ این یکى فنحاص بن عازورا است، یک دینار بودیعت باو دادند در آن خیانت کرد. یؤده و لا یؤده بجزم هاء قراءة ابو عمرو و حمزه و ابو بکر است. فراء گفت: این مذهب بعضى عرب است که جزم در «ها» روا دارند چون ما قبل آن متحرّک باشد.
إِلَّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً یعنى بالتّقاضى و المطالبة و بالاجتماع معه، فان انظره و اخّره انکره. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ اى ذلک الاستحلال و الخیانة بانّهم یقولون: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ امّیّان در قرآن عرب‏اند که ایشان قومى بودند بى‏کتاب. میگوید: آن استحلال و خیانت ایشان بآنست که میگویند: در کار عرب بر ما ملامت و عتاب نیست، و اموال ایشان ما را مباح است، که نه هم دین مااند و نه کتاب ما ایشان را حرمتى اثبات کرده، ربّ العالمین ایشان را دروغ‏زن کرد بآنچه دعوى کردند که در کتاب ما مال عرب ما را مباح است و بازگرفتن امانت ایشان ما را رواست.
گفت: وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ بر خداى مى دروغ گویند این جهودان، که امانت در همه ملّتها و شریعتها بازدادنى و گزاردنى است. آن روز که این آیت فرو آمد مصطفى (ص) گفت: «کذب اعداء اللَّه، ما من شى‏ء فى الجاهلیة الّا و هو تحت قدمى الّا الامانة فانّها مؤدّاة الى البرّ و الفاجر».
و قال على بن ابى طالب (ع) «ادّوا الامانة و لو الى قاتل اولاد الانبیاء»
و مردى از ابن عباس پرسید که: ما را در غزاها که پیش آید با اهل کتاب و اهل ذمّت بگذریم، و باشد که از ایشان طعام بستانیم و مرغ خانه گیریم، فتوى چه دهى؟ ابن عباس گفت: روا نباشد بعد از اداء جزیه الّا بطیب نفس منهم، مگر که برضاء و خوش دلى ایشان باشد. آن گه این آیت بر خواند: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ، وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.
پس ربّ العالمین آنچه گفتند: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ بر ایشان رد کرد و گفت: بَلى‏ یعنى بلى علیهم سبیل فى ذلک. بلى وقف است وقفى تمام.
آن گه بر سبیل ابتدا گفت: مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ، اوفى لغت حجاز است و وفى لغت نجد، و معنى هر دو یکى است. میگوید: هر که بوفاء عهد باز آید آن عهد که بر او گرفتند در تورات از ایمان آوردن به محمد (ص) و استوار گرفتن قرآن، و گزاردن امانت، و اتَّقى‏... آن گه از کفر و خیانت و شکستن عهد بپرهیزید، هر که این کند از متّقیان باشد. فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ خداى متّقیان را دوست دارد، درین آیت اشارتست که ربّ العزّت جهودان را بهیچ وجه دوست ندارد، که ایشان بوفاء عهد باز نیامدند، وز محارم پرهیز نکردند، پس ایشان را از تقوى نصیب نیست، و آن کس که متّقى نیست بحکم این آیت، اللَّه دوست وى نیست. قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا کلبى و عکرمه گفتند: این آیت هم در شأن جهودان آمد، علماء و احبار ایشان که از رؤساء و مهتران خویش چون کعب اشرف و حیى اخطب رشوت میستدند، تا کار رسول خدا (ص) مى‏پوشیده داشتند بر علم خویش، و تبدیل و تحریف در نعت و صفت وى آوردند، و سوگندان بدروغ در آن یاد میکردند، که این تورات است و از نزدیک خدا است. ربّ العالمین گفت: أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ الآیة... ابن جریح گفت: سبب نزول این آیت آن بود که اشعث بن قیس ضیعتى داشت و دیگرى بر وى دعوى کرد بآن ضیعت. مصطفى (ص) از وى بیّنت خواست، گواهان نداشت. بر اشعث سوگندان عرض کرد. اشعث همّت کرد که سوگند خورد. ربّ العالمین این آیت فرو فرستاد. مصطفى (ص) بر وى خواند. اشعث نکول کرد از سوگند و گفت: «اشهد اللَّه و اشهدکم انّ خصمى صادق» آن ضیعت بخصم خویش تسلیم کرد، و نیز از زمین خویش در آن افزود.
آن گه مصطفى (ص) گفت: «من اقتطع حقّ امرئ مسلم بیمینه فقد اوجب اللَّه له النّار و حرّم علیه الجنّة». فقال له رجل و ان کان شیئا یسیرا، فقال: «و ان کان قضیبا من اراک».
و عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «ثلاثة لا یکلّمهم اللَّه یوم القیامة و لا یزکّیهم و لهم عذاب الیم: رجل بایع اماما لا یبایعه الّا للدنیا، ان اعطاه منها ما یرید و فى له و الّا لم یف له، و رجل بایع رجلا سلعة بعد العصر فحلف باللَّه لقد اعطى بها کذا و کذا فصدّقه فاخذها و لم یعط بها، قال و رجل على فضل ماء بالطریق یمنعه ابن السبیل».
و روى: ثلاثة لا یکلّمهم اللَّه یوم القیامة و لا ینظر الیهم و لا یزکیهم و لهم عذاب الیم، قیل یا رسول اللَّه من هم خابوا و خسروا؟ فقال: المسبل و المنّان و المنفق سلعته بالحلف کاذبا.
و روى: ثلاثة لا یکلمهم اللَّه یوم القیامة و لا یزکّیهم و لهم عذاب الیم: شیخ زان، و ملک کذّاب، و عامل مستکبر.
مفسران گفتند، در معنى و لا یکلّمهم اللَّه یعنى بکلام یسرّهم، و لا ینظر الیهم نظر الرّحمة. میگوید: اللَّه با ایشان سخن نگوید، سخنى که بآن شاد شوند، و بایشان ننگرد بنظر رحمت، اما بنظر سخط نگرد، و با ایشان سخنى که غمناک شوند و ببدى افتند گوید، که جاى دیگر گفته است: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ و در خبر است که با یکى گوید: «الیوم انساک کما نسیتنى»
وَ لا یُزَکِّیهِمْ و ایشان را تزکیه نکنند نه در دنیا نه در عقبى. تزکیة دنیا آن باشد که بنده را توفیق طاعت دهد، و در آنچه صلاح وى در آنست و بصیرت وى بآن افزاید، ارشاد کند. و تزکیة عقبى آنست که وى را ثواب دهد، و بسعادت ابد رساند. و این همه از کافران ممنوع است.
آن گه گفت: وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ یعنى که عقوبت ایشان نه خود اینست که این کرامتها از ایشان ممنوع است که با آن عذاب دردناک است.
وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ این هم در شأن جهودان است و ذمّ ایشان. در آیت اوّل ذمّ ایشان کرد ببى وفایى و شکستن پیمان اللَّه، و درین آیت ذمّ کرد ایشان را بدروغ گفتن بر اللَّه. میگوید: از ایشان گروهى‏اند که زبان خویش از راه صواب بر میگردانند، و از بر خویش چیزى مى‏نهند، و نبشته‏اى میسازند، تا شما پندارید که آن از تورات است.
یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ کتاب اینجا فرا ساخته و نبشته ایشان است نه تورات، همان که جاى دیگر گفت: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ. امّا آن دیگر کتاب که گفت: لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ این یکى تورات است.
ربّ العالمین گفت: وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ آن کتاب اول نه این کتاب ثانى است.
یعنى که آن دروغ بر ساخته ایشان، نه تورات منزلست.
تا اینجا بتعریض گفتند و بتعریض جواب شنیدند، آن گه بآشکارا و تصریح گفتند: هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. ربّ العالمین بتصریح جواب ایشان داد: «و ما هو من عند اللَّه»، تا معلوم گردد که ایشان هم بتعریض و هم بتصریح بر خداى دروغ میگفتند.
و درین سخن دلالت است که دروغ گفتن بتعریض هم چون دروغ گفتن بتصریح است، هر دو ناپسندیده و نکوهیده.
آن گه گفت: «وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» یعنى که نه خود این دروغ گفتند که درین آیت است که ایشان در عموم احوال و اوقات بر خداى دروغ میگویند، و خود میدانند که دروغ زنان‏اند. پس در آن دروغ نه معذورانند که نه از گمانست بلکه بقصد و تعمّد ایشانست. و قد قال اللَّه تعالى فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ و قال النّبیّ (ص): «من کذب علىّ متعمّدا فلیتبوّأ مقعده من النّار».