97
غزل شمارهٔ ۵۱۶
چند از این بند غمت فال گشادی بزنیم
به کمان آمده عنقای مرادی بزنیم
چند خوش شیشه بگیریم و بریزیم به جام
یک دو جامی ز کف حور نژادی بزنیم
من ازین سوی و تو زان سوی، تو می گویم دل
دست در دامن کسری زده، دادی بزنیم
بر دل صد ورق از یاس نبندیم گره
بگشاییم دل و فال مرادی بزنیم
عرفی از مردم آلوده پریشان شده ام
دست در دامن پاکیزه نهادی بزنیم