106
غزل شمارهٔ ۳۲۴
ز فتنه ای دل و جانم به ناله بر دستند
که ناز و عشوه ز تاثیر صحبتش مستند
چگونه می به میان آورم در این مجلس
که باده حوصله سوز است و جمله بد مستند
کدام بزم بچیدم که تنگ حوصله گان
به بوی می که شنیدند شیشه ها بشکستند
مگو به تجربه جامی بده، که نشنیدم
که شیشه ای که شکستند باز پیوستند
هلاک صحبت رندان بی شر و شورم
که بوی می بشنیدند و تا ابد مستند
بیا به دیر مغان، آبرو مبر عرفی
که از برون و درون در به روی ما بستند