149
شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی
بدان گردیست آن سیمین زنخدان
بدان خمیدگی زلفین جانان
یکی گوئی که از کافور گوییست
یک گوئی که هست از مشگ چوگان
چه چیزست آن خط مشکین و آن لب
که دارد رنگ راح و بوی ریحان
یکی مانند مشک اندوه لاله است
یکی مانند زهر آلوده پیکان
شکنج زلف و چشم او رباید
دل از دست خردمندان بدستان
یکی دعوی کند مر جادویی را
یکی بنماید اندر وقت برهان
عزیز از من بنزد من دو چیزست
روانست و زبان آفرین خوان
یکی در طاعت یزدان عزیزست
یکی در آفرین و مدح سلطان
یمین دولت آمد در دو گردش
امین ملت آمد در دو دوران
یکی در گشت ملک و گشت دولت
یکی در دور دین و دور ایمان
دو طوفان تیغ او بارید از آتش
یکی در هند و دیگر در خراسان
یکی بر تخمۀ چیپال و داود
یکی بر ایلک و خیل قدر خان
چه چیزست آن رونده کلک خسرو
چه چیزست آن بلارک تیغ بران
یکی اندر دهان جان زبانست
یکی اندر دهان مرگ دندان
اگر شمشیر و گرد لشکر او
بخواهد روز جنگ و روز جولان
یکی دریا کند صحرای آموی
یکی صحرا کند دریای عمان
بپیمان تیر چرخ و تیر ناوک
همی بازوی او بگذارد آسان
یکی بر قلعه ای کش کوه باره است
یکی بر جوشنی کش غیبه سندان
مبارز را سر و تن پیش خسرو
چو بگراید عنان خنگ و یکران
یکی خوی گردد اندر زیر جوشن
یکی خف گردد اندر زیر خفتان
فلک مر قلعه و مر باغ او را
بپیروزی در افکنده است بنیان
یکی را سد یأجوج است باره
یکی را روضۀ خلدست بالان
همیشه گنج و کاخ شاه گیتی
بوافر مال و نعمتهای الوان
یکی پیراسته است از بهر زایر
یکی آراسته است از بهر مهمان
برهنه شاعر و درویش زایر
در ایران از عطای شاه ایران
یکی دیبا فرو ریزد برزمه
یکی دینار بر سنجد بقپّان
ز نعمان بگذرد در خدمتش مرد
بمدحش بگذرد شاعر ز حسّان
یکی را او کند نعمان ز نعمت
یکی را او کند حسان ز احسان
همه هندوستان پر دیو و شیرست
بگرد کشور آبادان و ویران
یکی در خون دل غرق از حسامش
یکی بر آتش تیمار بریان
سخنش ار بشنوی بسیار و اندک
هنرش ار بنگری پیدا و پنهان
یکی بیش آید از جان سخنگوی
یکی بیش آید از ریگ بیابان
همی تا تیر مه نیلوفر آید
چنان کاید گل سوری به نیسان
یکی چون گوهر کوه نشابور
یکی چون گوهر کوه بدخشان
دعا از من دو باشد شاه را بس
همی گویم همی تا باشدم جان
یکی تا ملک باشد تو همی باش
یکی تا ملک ماند تو همی مان
عدوی ملک و ضد دولتت باد
بدردی کش نباشد روی درمان
یکی را بی سعادت باد طالع
یکی را بی زیادت باد نقصان