شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۵۳۴
اوحدی
اوحدی( غزلیات )
68

غزل شمارهٔ ۵۳۴

من مستم و ز مستی در یار می گریزم
زنار بسته محکم، زین نار میگریزم
هر چند بادهٔ او مرد افگنست و قاتل
من جای خویش دیدم، هشیار میگریزم
بر خار می نشینم، گل را ز دور بینم
تا دشمنم نگوید: کز خار می گریزم
چون ماهی به شستم، در دامم و به دستم
با آنکه از کف او بسیار می گریزم
با یار بود میلم وقتی به غار بودن
اکنون که یار برگشت از غار می گریزم
بار و خری که با من دیدی بسان عیسی
زان خر بیوفتادم، زان بار می گریزم
ماهی که دور بودی وز ما نفور بودی
چون یار اوحدی شد ز اغیار می گریزم