72
غزل شمارهٔ ۴۱۷
در وفا داری نکردی آنچه می گفتی تو نیز
تا به نوک ناوک هجران دلم سفتی تو نیز
یاد می دار که: در خوبی چو دوران تو بود
همچو دوران با من مسکین برآشفتی تو نیز
چون دل ما از دو گیتی روی در روی تو کرد
پشت بر کردی و از ما روی بنهفتی تو نیز
در چنین وقتی که شد بیدار هر جا فتنه ای
اعتمادم بر تو بود، ای بخت، چون خفتی تو نیز؟
ای که می گویی ز خوبان جهان طاقم به مهر
این کجا گویم که: با بدخواه ما جفتی تو نیز؟
می کنی دعوی که: در باغ لطافت گل منم
راست می گویی، ولی بی خار نشکفتی تو نیز
چون به کین اوحدی دیدی که دشمن چیره شد
خانهٔ دل را ز مهر او فرو رفتی تو نیز