شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
خنده سرد
نیما یوشیج
نیما یوشیج( مجموعه اشعار )
207

خنده سرد

صبحگاهان که بسته می ماند
ماهی آبنوس در زنجیر
دم طاووس پر افشاند
روی این بام تن بشسته ز قیر
چهره سازان این سرای درشت،
رنگدانها گرفته اند به کف.
می شتابد ددی شکافته پشت،
بر سر موجهای همچو صدف.
خنده ها می کنند از همه سو،
بر تکاپوی این سحر خیزان.
روشنان سر به سر در آب فرو،
به یکی موی گشته آویزان.
دلربایان آب بر لب آب
جای بگرفته اند.
رهروان باشتاب در تک و تاب
پای بگرفته اند.
لیک باد دمنده می آید،
سرکش و تند،
لب از این خنده بسته می ماند.
هیکلی ایستاده می پاید.
صبح چون کاروان دزد زده،
می نشیند فسرده؛
چشم بر دزد رفته می دوزد
خنده ی سرد را می آموزد.
اسفند 1319