شمارهٔ ۷۳
هوای زلف تو تا جا گرفته در دل من
بجز خیال پریشان نبوده حاصل من
ز حیرت تو نماند مرا محال جواب
اگر بحشر رود پرسشی ز قاتل من
خیال روی توام آرزوست شب در خواب
بفکر دور فتاده است رأی باطل من
بهر طرف که نظر میکنم بدیدۀ شوق
بجز خیال رخت نیست در مقابل من