شمارهٔ ۴۴
در خواب بکف داشتم این طرۀ پرتاب
ایکاش که بیدار نمیگشتم از ایخواب
آنطرّۀ مشگین تو با سنبل عطشان
وانلعل می آگین تو با غنچۀ سیراب
از سنبل عطشان تو سیراب دل از خون
ور غنچۀ سیراب تو عطشان لب احباب
آبم از سر برگذشت ایساربان محمل بدار
ترسم از اشگم فروماند شتر را پی در آب