113
شمارهٔ ۹۴
کجا بگوش رسد ناله های زار منش
هزار بلبل دستانسراست در چمنش
ضرورتست مرا بی تو رو بصحرا کرد
که بوی موی تو آید ز سنبل و سمنش
مگر که پای توبست ای نسیم گلشن مصر
نه یوسفی نه بشیری نه موی پیرهنش
کس التفات ندارد بخویش از او چه عجب
گر التفات نباشد بکس ز خویشتنش
هزار خار ز مژگان بدیده رفت مرا
گلی نچیده هنوز از نهال نسترنش
تبارک الله از این گلشن بهشت مثال
که بارنی شکر آرد درخت نارونش
چنان گرفته بمن کار تنگ چشم رقیب
که اختیار ندارم ببوسه از دهنش
کمال حسن و لطافت نگر که چشم دقیق
بجهد فرق نیارد میان جان و تنش
قیاس روی تو سهو است جز بباغ بهشت
که دیده سیر کند ارغوان و یاسمنش
من ارزو جد کنم پیرهن قبا چه عجب
قرین روی تو تنگست پوست بر بدنش
خوشا نواحی بغداد خاصه فصل بهار
که مرده در طرب آید زو جد در کفنش
کنار دجله و بوی بهار و روی نگار
ولی دریغ که نگذاشت آسمان بمنش
مرا هوای وطن جز صداع غم نفزود
اگر دل همه عالم خوشست با وطنش
کمال صورت منظور عاشقان نیر
توان قیاس گرفت از حلاوت و سخنش