شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۶
نصرالله منشی
نصرالله منشی( باب الملک و البراهمة )
108

بخش ۶

ملک گفت: اگر آنچه براهمه می گویند برکوه گویند و آن بشارت بگوش روزگار رسانند اطراف کوه از هم جدا گردد و روی روز روشن سیاه شود.
و تو نیز در تفحص الحاح منمای که رنجور گردی اگر بشنوی. آن ملاعین صواب است دیده اند که ترا و پسر را و تمامی بندگان مخلص را و پیل سپید و دیگر پیلان را و جمازه بختی را جمله: بباید کشت تا شر خوابی که دیده ام دفع شود.
ایران دخت از آنجا که زیرکی او بود، چون این فصل بشنود خود را از جای نبرد و گفت: هون علیک و لا تشفق. تاذات بزرگوار بر جای است زن و فرزند کم نیاید و تا ملک مستقیم باشد بخدمتگار و تجمل فروماندگی نباشد.
اما چون شر این خواب مدفوع گردد و خاطر پادشاه از این فکرت فارغ آید بیش بر آن جماعت اعتماد نباید کرد، خاصه در آنچه جانوری باطل خواهد شد، چه خون ریختن کاری صعب است و بی تامل در آن شرع پیوستن عاقبتی وخیم دارد، و پشیمانی و حسرت دران مفید نباشد، چه گذشته را بازنتوان آورد و کشته را زنده نتوان کرد.
و ملک را این یاد می باید داشت که همه براهمه او را دوست ندارند، و اگر چه درعلم خوضی پیوسته اند بدان دالت هرگز سزاوار امانت نگردند و شایان تدبیر و مشورت نشوند، که بدگوهر لئیم بهیچ پیرایه جمال نگیرد و علم و مال او را بزینت وفا و کرم آراسته نگرداند. اگر در ترشیح او سعی رود همچنان باشد که سگ را طوق مرصع فرمایند و خسته خرما را در زر گیرند. قال النبی صلی الله علیه و سلم: واضع العلم فی غیر اهله کمعلق الجوهر واللوءلو علی الخنازیر.
هر عصایی نه اژدها باشد
هرگیاهی نه کیمیا باشد
و غرض این مخاذیل در این تعبیر آنست که فرصت ایشان فایت نگردد، و بدین اشارت دردهایی را که از سیاست ملکانه در دل ایشان متمکن است شفا طلبند، و اول پسر را که نظیر نفس و عوض ذات ملک است - و مباد که از وی بعوض قانع باید گشت - هلاک کنند، وانگاه پسری با چندان نجابت و رشد و خرد و کیاست.
و پس بندگان مشفق را که بقای ملک بکفایت ایشان باز بسته است باطل گردانند، و دیگر اسباب جهان داری از پیل و اشتر و سلاح بربایند، و من بنده خود محلی ندارم و امثال من در خدمت، بسیارند. و چون ملک تنها ماند، و استیلای ایشان بر ملک و اهل مملکت مقرر شد کامی هرچه تمامتر برانند. تحرز ایشان تا این غایت از روی عجز و اضطرار بوده ست، و چون اسباب امکان و مقدرت ملک هرچه ممهدتر می دیده اند، و یک دلی و مظاهرت بندگان او هرچه ظاهرتر مشاهده می کرده زهره اقدام نداشته اند.
و اگر دران، اندک و بسیار، نقصانی صورت کردندی و از ضمایر و عقاید بندگان، ایشان را آزاری و استزادتی معلوم گشتی دیرستی تا ملک میان خویش چنانکه معهود بوده است باز برده اندی، که هیچ موجب دلیری خصم را و استعلای دشمن را چون نفرت مخلصان و تفرق کلمه لشکر و رعیت نیست؛ اخبار متقدمان بذکر این باب ناطق است و تواریخ گذشتگان بر تفصیل آن مشتمل.
در جمله، اگر در آنچه صواب دیده اند تفرج است البته تاخیر نشاید کرد و زودتر عزیمت را بامضا باید رسانید، و اگر توقف را مجالی هست یک احتیاط دیگر باقی است و بفرمان توان نمود. ملک مثال داد که: بباید گفت، مقبول و مسموع باشد، و دواعی ریبت و شوائب شبهت را در حوالی آن گذاشته نیاید. گفت: کارایدون حکیم برجای است، هرچند اصل او ببراهمه نزدیک است اما در صدق و دیانت بریشان راجح است و حوادث عالم بیشتر پیش چشم دارد. و در عواقب کارها نظر او نافذتر است و علم و حلم او را جمع شده ست؛ و کدام فضیلت است ازین دو منقبت فراتر؟ قال النبی صلی الله علیه: ما جمع شیء الی شیء افضل من حلم الی علم. اگر رای او را کرامت محرمیت ارزانی دارد و کیفیت خواب و تعبیر براهمه بر وی کشف فرماید، از حقایق آن ملک را خبر دهد، اگر تاویل هم بر آن مزاج گوید که ایشان، شبهت زایل گردد و امضا و تنفیذ آن لازم آید، و اگر بخلاف آن اشارتی کند رای ثاقب ملک میان حق و باطل ممیز باشد و نصیحت از خیانت نیکو شناسد و نفاذ فرمان او را مانعی و حایلی نیست، و هر وقت که این مثال دهد چرخ و دهر را بدان استدراک ممکن نگردد.
نهاده گوش بفرمان او قضا و قدر