123
بخش ۳
چون پلنگ این فصول تمام بشنود بنزدیک مادر شیر رفت و از وی عهدی خواست که آنچه گوید مستور ماند. و پس از وثیقت و تاکید آنچه ازیشان شنوده بود باز گفت، و مواعظ کلیله و اقرار دمنه مستوفی تقریر کرد. دیگر روز مادر شیر بدیوار پسر آمد، او را چون غمناکی یافت. پرسید که: موجب چیست؟ گفت: کشتن شنزبه و یاد کردن مقامات مشهور و مآثر مشکور که در خدمت من داشت. هرچند می کوشم ذکر وی از خاطر من دور نمی شود، و هرگاه که در مصالح ملک تاملی کنم و از مخلص مشفق و ناصح واقف اندیشم دل بدو رود و محاسن اخلاق او بر من شمرد.
مادر شیر گفت: شهادت هیچ کس برو مقنع تر از نفس او نیست. و سخن ملک دلیل است برآنچه دل او بر بی گناهی شنزبه گواهی می دهد و هر ساعت قلقی تازه می گرداند و برخاطر می خواند که این کار بی یقین صادق و برهان واضح کرده شده ست. و اگر در آنچه بملک رسانیدند تفکری رفتی و برخشم و نفس مالک و قادر توانستی بود و آن را بر رای و عقل خویش بازانداختی حقیقت حال شناخته گشتی، که هیچ دلیل در تاریکی شک چون رای انور و خاطر ازهر ملک نیست، چه فراست ملوک جاسوس ضمیر ملک و طلیعه اسرار غیب باشد .
گر ضمیرت بخواهدی بی شک
از دل آسمان خبر کندی
گفت:در کار گاو بسیار فکرت کردم و حرص نمود بدانچه بدو خیانتی منسوب گردانم تا در کشتن می شود و حسرت و ندامت بر هلاک وی بیشتر. و نیز بیچاره از رای روشن دور و از سیرت پسندیده بیگانه نبود که تهمت حاسدان از آن روی بر وی درست گردد و تمنی بی خردان در دماغ وی متمکن شود، یا مغالبت من بر خاطر گذراند. و در حق وی اهمال هم نرفته بود که داعی عداوت و سبب مناقشت شدی. و می خواهم که تفحص این کار بکنم و دران غلو و مبالغت واجب بینم، اگر چه سودمند نباشد و مجال تدارک باقی نگذاشته ام، اما شناخت مواضع خطا و صواب از فواید فراوان خالی نماند. و اگر تو دران چیزی می دانی و شنوده ای مرا بیاگاهان.
گفت:شنوده ام، اما اظهار آن ممکن نیست، که بعضی از نزدیکان تو در کتمان آن مرا وصایت کرده است. و عیب فاش گردانیدن اسرار و تاکید علما در تجنب ازان مقرراست و الا تمام بازگفته آیدی. شیر گفت: اقاویل علما را وجوه بسیار است و تاویلات مختلف، و خردمندان اقتدا بدان فراخور و برقضیت حکمت صواب بینند. و پنهان داشتن راز اهل ریبت مشارکت است در زلت. و شاید بود که رساننده این خبر خواستست که باظهار آن با تو خود را از عهده این حوالت بیرون آرد و ترا بدان آلوده گرداند. می نگر در این باب و آنچه فراخور نصیحت و شفقت تواند بود می کن.
مادر شیر گفت: این اشارت پسندیده و رای درستست، لکن کشف اسرار دو عیب ظاهر دارد: اول دشمنایگی آن کس که این اعتماد کرده باشد، و دوم بدگمانی دیگران،تا هیچ کس با من سخنی نگوید و مرا در رازی محرم نشمرد. شیر گفت: حقیقت سخن و کمال صدق تو مقرر است، ومن نیز روا ندارم که بسبب بیرون آوردن خویش از عهده این خطا ترا بر خطایی دیگر اکراه نمایم. و اگر نمی خواهی که نام آن کس تعیین کنی و سر او فاش گردانی باری بمجمل اشارت کن.
مادر شیر گفت: سخن علما در فضیلت عفو و جمال احسان مشهور است لکن در جرمهایی که اثر آن در فساد عام و ضرر آن در عالم شایع نباشد. چه هرکجا مضرت شامل دیده شد و، وصمت آن ذات پادشاه را بیالود و، موجب دلیری دیگر مفسدان گشت و، حجت متعدیان بدان قوت گرفت فو هریک در بدکرداری و ناهمواری آن را دستور معتمد و نمودار معتبر ساختند و عفو و اغماض وتجاوز و اغضا را مجال نماند و تدارک آن واجب بل که فریضه گردد.
ولکم فی القصاص حیوة یا اولی الالباب
و فی الشر نجاة حین لاینجیک احسان