شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
خرمن
نادر نادرپور
نادر نادرپور( شام بازپسین )
149

خرمن

با خویش می ستیزم کای سالخورده مرد
پس کی ز خواب خردی بیدار می شوی ؟
ایا ندیده ای که زمین ، زیر پای تو
سرسختی کهن را از دست داده است ؟
ایا ندیده ای که دهان دریچه ات
از بیم ، در برابر ظلمت گشاده است ؟
ایا ندیده ای که درختان و آب ها
در هر شکاف ساقه و در هر شیار موج
از چین گونه های تو تقلید کرده اند ؟
زاغان شام ، سهم تو را ز فروغ روز
دزدیده اند و پشت به خورشید کرده اند ؟
پس کی ز خواب خردی بیدار می شوی ؟
آن کس که در من است
آن کودکی که کارش پیوسته خفتن است
می گوید : ای رفیق
ما باد کاشتیم
ما را به خود گذار که توفان درو کنیم