شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
درخت می گوید
نادر نادرپور
نادر نادرپور( از آسمان تا رسیمان )
162

درخت می گوید

امسال امسال ، در سکوت خزانی
نغمه ی هیزم شکن به گوش نیامد
سایه ی تاریک او به بیشه نیفتاد
جاده نلرزید زیر هر قدم او
دست دعا خوان من به سوی بهار است
پایم در گل نشسته تا سر زانو
بر سرم انبوه ابرهای مهاجر
بر جگرم داغ روشنایی خورشید
بر کمرم یادگار کهنه ی چاقو
در قفس سینه ی من است که هر شب
مرغی فریاد می کشد که تبر کو ؟