شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۶۸ - نالیدن معاویه به حضرت حق تعالی از ابلیس و نصرت خواستن
مولوی
مولوی( دفتر دوم )
139

بخش ۶۸ - نالیدن معاویه به حضرت حق تعالی از ابلیس و نصرت خواستن

این حدیثش همچو دودست ای اله
دست گیر ار نه گلیمم شد سیاه
من به حجت بر نیایم با بلیس
کوست فتنهٔ هر شریف و هر خسیس
آدمی کو علم الاسما بگست
در تک چون برق این سگ بی تکست
از بهشت انداختش بر روی خاک
چون سمک در شست او شد از سماک
نوحهٔ انا ظلمنا می زدی
نیست دستان و فسونش را حدی
اندرون هر حدیث او شرست
صد هزاران سحر در وی مضمرست
مردی مردان ببندد در نفس
در زن و در مرد افروزد هوس
ای بلیس خلق سوز فتنه جو
بر چیم بیدار کردی راست گو