شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فصل شصت و ششم - خَلَقَ آدَمَ عَلی صُوْرَتِهِ آدمیان همه مظهر میطلبند
مولوی
مولوی( فیه ما فیه )
151

فصل شصت و ششم - خَلَقَ آدَمَ عَلی صُوْرَتِهِ آدمیان همه مظهر میطلبند

خَلَقَ آدَمَ عَلی صُوْرَتِهِ آدمیان همه مظهر میطلبند، بسیار زنان باشند که مستور باشند امّا رو باز کنند تا مطلوبی خود را بیازمایند چنانک تو اُستره را بیازمایی و عاشق بمعشوق میگوید من نخفتم و نخوردم و چنين شدم و چنان شدم بی تو معنیش این باشد که تو مظهر میطلبی مظهر تو منم تا بدو معشوقی فروشی، و همچنين علما و هنرمندان جمله مظهر میطلبند کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فَاحْبَبْتُ اَنْ اَعْرَفُ، خلق آدم علی صورته اَی علی صورة احکامه احکام او در همه خلق پیدا شود، زیرا همه ظلّ حقّند و سایه بشخص ماند، اگر پنج انگشت باز شود سایه نیز باز شود و اگر در رکوع رود سایه هم در رکوع رود و اگر دراز شود هم دراز شود پس خلق طالب طالب مطلوبی و محبوبیاند که خواهند تا همه محبّ او باشند و خاضع، و با اعدای او عدو و با اولیای او دوست، این همه احکام وصفات حقسّت که در ظلّ مینماید غایة ما فی الباب این ظلّ ما از ما بی خبرست، امّا ما باخبریم ولیکن نسبت بعلم خدا این خبرما حکم بیخبری دارد، هرچه در شخص باشد همه در ظلّ ننماید جز بعضی چیزها پس جملهٔ صفات حق درین ظلّ ما ننماید بعضی نماید که وَمَا اُوْتِیْتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیْلاً.