92
غزل شمارهٔ ۹۷۶
خسروانی که فتنه ای چینید
فتنه برخاست هیچ ننشینید
هم شما هم شما که زیبایید
هم شما هم شما که شیرینید
همچو عنبر حمایلیم همه
بر بر سیمتان که مشکینید
نشوم شاد اگر گمان دارم
که گهی شاد و گاه غمگینید
در صفای می نهان دیدیم
که شما چون کدوی رنگینید
شاهدان فنا شما جمله
با لب لعل و جان سنگینید
بل که بر اسب ذوق و شیرینی
تا ابد خوش نشسته در زینید
تبریزی شوید اگر در عشق
بنده شمس ملت و دینید