شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۹۶۴
مولوی
مولوی( غزلیات )
111

غزل شمارهٔ ۹۶۴

گفتم که ای جان خود جان چه باشد
ای درد و درمان درمان چه باشد
خواهم که سازم صد جان و دل را
پیش تو قربان قربان چه باشد
ای نور رویت ای بوی کویت
اسرار ایمان ایمان چه باشد
گفتی گزیدی بر ما دکانی
بر بی گناهی بهتان چه باشد
اقبال پیشت سجده کنانست
ای بخت خندان خندان چه باشد
بگشای ای جان در بر ضعیفان
بر رغم دربان دربان چه باشد
فرمود صوفی که آن نداری
باری بپرسش که آن چه باشد
با حسن رویت احسان کی جوید
خود پیش حسنت احسان چه باشد
تو شیری و ما انبان حیله
در پیش شیران انبان چه باشد
بردار پرده از پیش دیده
کوری شیطان شیطان چه باشد
بس خلق هستند کز دوست مستند
هرگز ندانند که نان چه باشد