شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۹۲۴
مولوی
مولوی( غزلیات )
93

غزل شمارهٔ ۹۲۴

به روح های مقدس ز من سلام برید
به عاشقان مقدم ز من پیام برید
به روز وصل چو برقم شب فراق چو ابر
از این دو حال مشوش بگو کدام برید
خدای خصم شما گر به پیش آن خورشید
ز ماه و شمع و ستاره و چراغ نام برید
سیاه کاسه شوی ار ز مطبخ عشقش
به سوی خوان کرم دیگ های خام برید
نشان دهم که شما آتش از کجا آرید
ز برق نعل شهنشاه خوش خرام برید
ولیک مرکب تندست هان و هان زنهار
نه زین هلد نه لگام ار شما لگام برید
حیات یابد آن جا را اگر چه مرده برید
حلال گردد آن جا اگر حرام برید
هزار بند چو عشقش ز پای جان بگشاد
مرا دو دست گرفته به آن مقام برید
ز لوح عشق نبشتیم این غزل ها را
به شمس مفخر تبریز از این غلام برید