شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۸۳۲
مولوی
مولوی( غزلیات )
91

غزل شمارهٔ ۸۳۲

شب شد و هنگام خلوتگاه شد
قبله عشاق روی ماه شد
مه پرستان ماه خندیدن گرفت
شب روان خیزید وقت راه شد
خواب آمد ما و من ها لا شدند
وقت آن بی خواب الاالله شد
مغزها آمیخته با کاه تن
تن بخفت و دانه ها بی کاه شد
هندوان خرگاه تن را روفتند
ترک خلوت دید و در خرگاه شد
گفت و گوهای جهان را آب برد
وقت گفتن های شاهنشاه شد
شمس تبریزی چو آمد در میان
اهل معنی را سخن کوتاه شد