108
غزل شمارهٔ ۷۲۷
از دلبر ما نشان کی دارد
در خانه مهی نهان کی دارد
بی دیده جمال او کی بیند
بیرون ز جهان جهان کی دارد
آن تیر که جان شکار آنست
بنمای که آن کمان کی دارد
در هر طرفی یکی نگاریست
صوفی تو نگر که آن کی دارد
این صورت خلق جمله نقش اند
هم جان داند که جان کی دارد
این جمله گدا و خوشه چین اند
آن دست گهرفشان کی دارد
قلاب شدند جمله عالم
آخر خبری ز کان کی دارد
شادست زمان به شمس تبریز
آخر بنگر زمان کی دارد