شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۴۱۱
مولوی
مولوی( غزلیات )
87

غزل شمارهٔ ۴۱۱

عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
هله چون می نزند ره ره او را کی زدست
او ز هر نیک و بد خلق چرا می لنگد
بد و نیک همه را نعره مطرب مدد است
دف دریدست طرب را به خدا بی دف او
مجلس یارکده بی دم او بارکدست
شهر غلبیرگهی دان که شود زیر و زبر
دست غلبیرزنش سخره صاحب بلدست
خیره کم گوی خمش مطرب مسکین چه کند
این همه فتنه آن فتنه گر خوب خدست