102
غزل شمارهٔ ۳۶۰
ایا ساقی تویی قاضی حاجات
شرابی ده که آرد در مراعات
چنان گشتم ز مستی و خرابی
که نشناسم اشارات از عبارات
پدر بر خم خمرم وقف کردست
سبیلم کرد مادر بر خرابات
دو گوشم بست یزدان تا رهیدم
ز حال دی و فردا و خرافات
دگرگون است کوی اهل تمییز
که آن جا رسم طاعاتست و زلات
در این کو کدخدا شاهی است باقی
فرو روبیده این کو را ز آفات